لبت ببوسه اهل هوس نشان گردید
چرا بخاتم جم دیو کامران گردید
خریطه سگ لیلی بگردن مجنون
فتاد و فخر کنان روبحی روان گردید
شبی ززلف و رخت ریخت خوی بدامن باغ
که پر زسنبل بو یاو ارغوان گردید
فتاد سایه تو چون بباغ بر سر سرو
ببندگی تو آزاد از خزان گردید
سپهر بر سر کویت بسالهای دراز
هزار دوره بزد تا که آستان گردید
گدای میکده صد خم برایگان بخشید
نصیب خسرو اگر گنج شایگان گردید
طپیده بود دل ما بخون زتیر نظر
دوباره غمزه بر او تیر امتحان گردید
شنید بوی پسر را زقافله یعقوب
سزد چو گرداگر گرد کاروان گردید
چه لذتست بطوف حریمت ایکعبه
که خار بادیه ات رشک پرنیان گردید
براه قافله چندان گریست شب مجنون
که راه بادیه اش گم بساربان گردید
مباد تا که بدربان تو بسازد غیر
نهفته دیده بکوی تو پاسبان گردید
گرفته با سر زلف تو الفت آشفته
قفس بمرغ گرفتار آشیان گردید
مرا ضمان چو بود صاحب الزمان دردهر
چه غم که دشمن خونخوار من زمان گردید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید
ازین بهار چه گلهای خوش عیان گردید
هزار تشنه جگر را به آب خضر رساند
خطی که گرد لب لعل دلستان گردید
به چشم رخصت پرواز نامه خواهد داد
[...]
به سعی یأس نفس خامشی بیان گردید
به خود شکستن دل سرمهٔ فغان گردید
در این زمانه ز بس طبع دون رواج گرفت
عنان کسب کمالات سوی نان گردید
گهر به علت خودداری از محیط جداست
[...]
چو دامنش ز پی اخذ خون روان گردید
ز زیر دامن او ناف او عیان گردید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.