گنجور

 
۱۷۲۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۳۸ - خواستگاری آتبین دختر طیهور را

 

... ز دریای دانش برانگیخت گرد

اگر کام خواهی تو از کام بار

بیاموز تا گرددت بخت یار ...

... نبینی خزان خشک و گل پر زخار

بهار آید و گل برآرد به بار

تو ای شاه باید که دانی درست ...

... شود بدگمان از دل شهریار

هم امروز بر بندد از شهر بار

به دستوری شاه بیرون شود ...

... بداردش یکچند بگذاردش

بیکباره از رزم برداردش

از آن رنج پیچان شود دخترم ...

ایرانشان
 
۱۷۲۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۱ - آگهی یافتن طیهور از برگزیدن آتبین فرارنگ را

 

... نه با کس گشاد از غم و درد لب

نه کس را بر خویشتن داد بار

نشسته دژم چون کسی سوگوار ...

ایرانشان
 
۱۷۲۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۲ - پیشکش فرستادنها

 

... هم از تخت رومی و از پارسی

ز هر جامه صد بار و ده بار سی

ده استر برایشان ده از مهد زر ...

ایرانشان
 
۱۷۲۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۸ - راهنمایی طیهور

 

... فراوان بر این راه بیرون شده ست

همانا که ده بار افزون شده ست

جز او کس نداند مر این راه را ...

ایرانشان
 
۱۷۲۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۴۹ - گفتگوی آتبین و طیهور و پیر ملّاح

 

... بدو گفت طیهور کای نامجوی

ز من بخت یکباره برگاشت روی

چنان بود کامم که تا زنده ام ...

... به بالا یکایک بسان حصار

سه کشتی همی خوردنی بار کرد

چهارم درم کرد و دینار کرد ...

... برآن بر بسی مهربانی فزود

بنه برنهادند و بربست بار

فرستاد یکسر به دریا کنار

ایرانشان
 
۱۷۲۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۳ - گفتگوی آتبین با جوانی از ایرانیان

 

... که ضحاک را خود ندارد به کس

فرستاد زی او سپه چند بار

ز فرسنگ دیدند روی حصار

دوبار او سپه برد زی جنگ نیز

نشایست کردن بدو هیچ چیز ...

ایرانشان
 
۱۷۲۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۵ - باردار شدن فرارنگ و زادن فریدون

 

... بکشتند تخمی که شادیش بر

ز خسرو فرارنگ برداشت بار

چو آگاه شد شاد شد شهریار ...

... که کس را نیامد ز شاهان چنین

ذنب را دو کون که همی بار جست

که رازش یکایک برآید درست ...

ایرانشان
 
۱۷۲۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۸ - رفتن دستور از بیشه به کوه دماوند

 

... جوانمردی و راستیش آفتاب

کنون گاه آن شد که بار آورد

امید وفا در کنار آورد

سرشاخ او چون شود سرفراز

بود بارش آسانی و برگ ناز

ز بن برکند بیخ جادو و دیو ...

... امیدم چنان است کز روزگار

درخت وفا بر من آید ببار

ببینم به چشم آنچه دارم به دل ...

... یکی زینهار است نزدیک ما

پراندیشه و رای باریک ما

جهان را در آن زینهار است راز ...

ایرانشان
 
۱۷۲۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۱ - پذیره شدن آتبین سلکت را و سپردن فریدون را به وی

 

... بدو گفت کای نامدار گزین

درختی ست این بار او روشنی

ز بن برکند بیخ آهرمنی ...

ایرانشان
 
۱۷۳۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۹ - عاشق شدن کوش به دختر خویش

 

... ز مهرش دل کوش بیهوش گشت

سرش بار دیگر پر از جوش گشت

دلش چون شد از مهر او ناشکیب ...

ایرانشان
 
۱۷۳۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۱ - دختر خواستن کوش از شهرهای چین

 

... کس از رای او هیچ چاره ندید

به یک بار سیصد بت و شصت ماه

به فرمان رسیدند نزدیک شاه ...

... سر سال نو سیصد و شصت یار

رسیدند از آن مرزداران بار

ایرانشان
 
۱۷۳۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۲ - مرگ دختر کوش و زاری پدر

 

... بدو جامه ی گونه گون برکشید

دگرباره او را بدان سان بدید

فزون بود خوبیش صد بار بیش

از آن خوبرویان که او داشت پیش

دگر باره مهرش بر او تیز گشت

دو دیده ز غم گوهر انگیز گشت ...

... همی بر سر خویش بر زد دو دست

دگر باره از خواب و خور دور شد

دلش خسته و جانش رنجور شد ...

ایرانشان
 
۱۷۳۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۴ - نامه ی کوش به طیهور به مکر و فریب

 

... نه ما را بماند دگر دردسر

چنانچون نموده ست بار دگر

از او باز ویران نگردد جهان ...

... به دریا بیاییم با رنج جفت

سواری فرستاد سالار بار

به طیهور و آگاه کردش ز کار ...

ایرانشان
 
۱۷۳۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۸ - نیرنگ کوش با طیهور

 

... از ایدر برو کاروانی بساز

به نزدیک طیهور شو بارخواه

مر او را همی هدیه بر چند گاه ...

... پرستش مر او را از آن سان نمود

که هر بار هدیه بسی برفزود

چنان استوارش همی داشت شاه ...

... ز بر گستوان و ز تیغ و تبر

چو این چیزها برده باشی سه بار

مرا بازگو تا بسازیم کار ...

... که از تو بخواهم ز هرگونه ساز

دگر باره گویم نباید که کوش

بیازارد از تو برآید بجوش ...

... که روزی به منزل نبودش درنگ

چنین تا برفت و بیامد سه بار

همه بار او آهن آبدار

رسانید از آن پس به کوش آگهی ...

... از آن تیغ هندی و صد از زره

نهادند در بار و برزد گره

هم از جوشن و خود صدصد بنیز ...

... بسی سازهای گرانمایه نیز

همه بار کردند و هرگونه چیز

به راه بسیلا گسی کرد و گفت ...

... پذیره شدندش همه باژبان

ز دریا به خشکی کشیدند بار

بسی خواسته دادشان بیشمار

بدان سان که هر بار دادی همی

سپاسی بدیشان نهادی همی

همه بارها را بجستند زود

همه ساز و آرایش جنگ بود

به بازارگان گفت سالار بار

که این بار یکسر سلیح است و کار

بدو گفت کاین شاه تو خواسته ست

بدین آرزو دل بیاراسته است

بدیدی که زین پیش بردم سه بار

همان ساز و آرایش کارزار ...

ایرانشان
 
۱۷۳۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۰ - لشکر آرایی طیهور و پیام او به کوش و پاسخ وی

 

... بفرمود کز شهریا استوار

به شهر بسیلا کشیدند بار

سپه عرض کرد او سه پنجه هزار ...

... بدان رانده دادی تو سیمین تنی

به جان کوش و یکبارگی سخت کوش

که زنهار هرگز نیابی ز کوش ...

ایرانشان
 
۱۷۳۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۲ - پرسیدن کوش درباره ی کوهسار و بسیلا

 

... پیاده تنی چند بیچاره وار

ز پس مانده بودند بی رخت و بار

گرفتندشان و ببستند سخت ...

... بدارم شما را ندارم نژند

گر این رنج یکباره کوته کنید

ز کاری که من پرسم آگه کنید ...

... که او کوه را نشمرد هیچ چیز

بدان تا ننازند بار دگر

به شهر و به گنج و به کوه و کمر ...

... نیابی تو راهی دگر سوی دشت

از این هر سه باره بسیلا یکی ست

که مانند او در جهان اندکی ست ...

... ز دیدارشان پیر گردد جوان

از ایشان دوباره پسر داردش

ز هر چیز بی بهره نگذاردش ...

ایرانشان
 
۱۷۳۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۶ - در پی کوش و چینیان

 

... ز یاران او هرکه یابید زود

ز جانش برآرید یکباره دود

سپه سوی دربند بشتافتند ...

... وز آن جا به شهر بسیلا شتافت

نداند کس را یکی هفته بار

نیایش همی کرد بر کردگار ...

... کز این دشمن بد برآمد دمار

به هشتم سپه را همه بار داد

به درویش و بیچاره دینار داد ...

ایرانشان
 
۱۷۳۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۸ - در عبرت گرفتن از کارِ جهان و گریز به مدح ممدوح

 

... درختی که یابد به کام این چهار

تهی پس چرا ماند از بیخ و بار

به پیری یکی هست مانند تیر ...

ایرانشان
 
۱۷۳۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۹۰ - رفتن طیهور از جزیره ی بسیلا و گرفتن ماچین و چین

 

... سه سال اندر آن مرز ماچین و چین

بر و بار برداشت پاک از زمین

ز تخم بهک هرکه را یافت نیز ...

... به خمدان همی بود با او سپاه

که همواره بودند بر بارگاه

ز دست سپاهش همی روز و شب ...

ایرانشان
 
۱۷۴۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۰۳ - جنگ نستوه و کارم با کوش

 

... که با خاک خون اندر آمیختند

چکاچاک شمشیر و باران تیر

همی هوش بستد ز برنا و پیر ...

... نفرمود کردن دگر کارزار

شب و روز باره نگهداشتند

خروش از بر چرخ بگذاشتند ...

... یکی تیر پرتاب صحرا بود

درآریم چون بار پیشش به بند

نه بر اسب رنج و نه بر ما گزند ...

ایرانشان
 
 
۱
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۶۵۵