سپهبد ز گفتار او کین گرفت
برآشفت و رخسار او چین گرفت
همان روز برداشت لشکر ز جای
بغرّید کوس و بنالید نای
سپه را به یک روز چندان براند
که با شهر یک میل کمتر نماند
فرود آمد و شهر بگرفت تنگ
چو کوش آن سپه دید و آن ساز و جنگ
ز لشکر بفرمود تا ده هزار
برون رفت برگستوانور سوار
وز آن زیردستان و مردان شهر
ز زور و ز مردی کرا بود بهر
سپاهی گزین کرد برنا و پیر
سپر داد با جوشن و تیغ و تیر
فرستادشان با سپه سوی رزم
ز خمدان گسسته شد آواز بزم
به شهر اندرون سی هزاران سوار
نهان کرد با خود که آید بکار
شما هر کس آسوده باشی، گفت
ز دشمن نهان و ز مردم نهفت
بدان تا چو با ما رسد کارزار
به شمشیر کردن توانیم کار
ز خمدان چو بیرون شدند آن گروه
یکی صف کشیدند مانند کوه
دو لشکر چنین برهم آویختند
که با خاک خون اندر آمیختند
چکاچاک شمشیر و باران تیر
همی هوش بستد ز برنا و پیر
دو ماه این چنین رزم پیوسته بود
ز هر دو سپه کشته و خسته بود
سپهدار نستوه و کارم به هم
از آن رزم و پیگار گشته دژم
بیاراست عرّاده ای جانگزای
ز بیرون شهر و سه چندان ز جای
بسی منجنیق و کمانهای چرخ
که کیوان بزیر آوریدی ز چرخ
کمربست و برگستوان برفگند
نشست از بر بادپایی سمند
خود و کارم و نامداری هزار
دلیران و برگستوانور سوار
میان دو لشکر چو شد کار سخت
به نام فریدون فرخنده بخت
ز ناگاه بر لشکر کوش زد
سر گرز او بوس بر دوش زد
مصاف دلیران به هم برشکست
همی گرز او خود در آن سرشکست
فتادند در چینیان آن همه
چو گرگ آن زمان در میان رمه
سر تیغها سر درودن گرفت
سر نیزه ها جان ربودن گرفت
بکشتند از ایشان فزون از هزار
دگر خسته برگشت از کارزار
فگندند در شهر خود را به درد
لب از بیم خشک و رخ از رنج زرد
به دروازه بر کوش چون اژدها
نکرد از دلیران یکی را رها
گزین کرد روزی و لشکر براند
همی نام او زیر لبها بخواند
بدان لشکر اندر بیامیختند
ببردند با برهم آویختند
که بیرون شدندی به یاری ز شهر
از آن رزم رنج یلان بود بهر
چو لشکر به شهر اندر افگنده بود
سراپرده بر دشت آورده بود
برد پیش در نزد میدان ز راه
به گرد سپهبد در آمد سپاه
دز شهر را کوش کرد استوار
نفرمود کردن دگر کارزار
شب و روز باره نگهداشتند
خروش از بر چرخ بگذاشتند
سپهدار نستوه و ایرانیان
ببستند بر کینه جستن میان
شب و روز گردش همی تاختند
گهی چرخ و گه ناوک انداختند
شکسته سر برجش از غنده سنگ
خلیده دل و آبگاهش خدنگ
چهل روز دیگر چنان جنگ بود
که خواب و خورش بر یلان تنگ بود
گمانی چنان برد نستوه گرد
که چون کوش دید از من این دستبرد
اگر چند خواهد که آید برون
نیارد، که شد لشکر وی زبون
سپه را پراگند در مرز چین
نهادند بر بورِ تاراج زین
سپاه جزیره به پیش اندرون
مر ایرانیان را شده رهنمون
ز دشمن چو ایمن شود هوشمند
بدان ایمنی زود یابد گزند
چو نستوه را بی سپه یافت کوش
به کار اندرون تیزتر کرد هوش
سواران خویش و جوانان شهر
ز نیروی دل هر که را بود بهر
بخواند و بسی مردمیها نمود
همه یک به یک را ستایش فزود
بدیشان چنین گفت کایران سپاه
پراگنده گشتند از این رزمگاه
به تاراج کشور کشیدند دست
دل هر یک از خواسته گشت مست
سپهدار با لشکری کمتر است
مرا کار با او کنون دیگر است
من این لشکر خویش را تاکنون
نهان داشتم ز آن به شهر اندرون
که نستوه گستاخ گردد به جنگ
سپاه اندر آرد به دروازه تنگ
چو گردد پراگنده زو لشکرش
به خاک اندر آرد شبیخون سرش
کنون آمد اندیشه ی من چنان
که من داد بستانم از دشمنان
گر آید بر ایرانیان بر شکن
رهایی نیابد کس از تیغ من
اگر بر هوا مرغ پرّان شوند
نمانم که زنده به ایران شوند
که فرسنگ پانصد براند به راه
ز چین تا به ایران سراسر سپاه
وگر هیچ پرگست بر ما بود
یکی تیر پرتاب صحرا بود
درآریم چون بار پیشش به بند
نه بر اسب رنج و نه بر ما گزند
کنون هر که دارد دل رزم و کین
بخوهند ساز و سلیح گزین
بود کاین دلیری بجای آوریم
سر دشمنان زیر پای آوریم
رهانیم خود را از این رنج سخت
اگر یاوری یابد از چرخ بخت
جوانان شهر و دلیران شاه
نهادند گردن به فرمان شاه
همی هرکسی گفت ما جان خویش
به فرمانت ای شاه داریم پیش
ز گفتارشان شادمان گشت کوش
ز شهری دلیران پولادپوش
گزین کرد پنجه هزاران جوان
سپر دادشان و سلیح گوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، سپهبد کوش به خاطر سخنان زخمدار دشمن برآشفته و لشکری را به راه میاندازد. او با لشکر گستردهاش به سمت شهر دشمن حرکت کرده و در نبردی شدید، با نیروی خود دشمنان را به شدت میکشد. نبرد بین دو لشکر مدتی طولانی ادامه مییابد، تا اینکه کوش تصمیم میگیرد از کمبود نیروی خود استفاده کند و به جنگ برود. او با شجاعت و استراتژی مناسب، جوانان و دلیران را جمعآوری کرده و آنها را برای جنگ آماده میکند تا از سرزمین خود دفاع کند و بر دشمن پیروز شود. در نهایت، او با بلندپروازی و اراده قوی، تصمیم به حمله میگیرد و جوانانش را به نبرد فرا میخواند.
هوش مصنوعی: سردار از گفتار او خشمگین شد و به شدت ناراحت گشت، صورتش هم چین و چروک افتاد.
هوش مصنوعی: در همان روز، سپاه از جا حرکت کرد و صدای طبل به گوش رسید و نی شروع به نواختن کرد.
هوش مصنوعی: روز را به گونهای به پیش ببر که سپاه به اندازهای برانگیخت شود که فاصلهاش با شهر کمتر از یک میل نماند.
هوش مصنوعی: سواران به شهر حمله کردند و آن را محاصره کردند، چون دیدند که سپاه دشمن در حال آمادهسازی برای نبرد است.
هوش مصنوعی: فرمان داد که ده هزار سوار از لشکر خارج شوند و به سمت دشت حرکت کنند.
هوش مصنوعی: از آن زیر دستان و مردان شهر، به خاطر قدرت و توانمندی چه کسی بهرهمند شده است؟
هوش مصنوعی: نیروهایی را انتخاب کرد، شامل جوان و پیر، و با زره، شمشیر و تیر به آنها تجهیز داد.
هوش مصنوعی: آنها را با لشکری به سوی میدان جنگ فرستادند و صدای شاد بزم و جشن از میان رفت.
هوش مصنوعی: درون شهر، سی هزار سوار را پنهان کرده است تا به کار آید.
هوش مصنوعی: شما هر که باشید، در آرامش به سر میبرید، اما از دشمنان پنهان و از مردم دوری میکنید.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی به میدان جنگ بیفتیم، میتوانیم با شمشیر کار کنیم و به مبارزه بپردازیم.
هوش مصنوعی: پس از خروج آن گروه از مخفیگاه، به صف ایستادند مانند کوهی مستحکم و استوار.
هوش مصنوعی: دو ارتش به شدت با هم درگیر شدند به طوری که خاک زمین با خون ترکیب شد.
هوش مصنوعی: صدای تند شمشیر و بارش تیر، قدرت و توجه را از جوان و پیر میگیرد.
هوش مصنوعی: دو سردار به مدت طولانی در میدان نبرد با هم میجنگیدند و هر دو طرف بر اثر این نبرد سخت، کشتهها و خستگیهای زیادی متحمل شده بودند.
هوش مصنوعی: سردار بینظیر و قهرمان ما میجنگد و به خاطر نبرد و جنگهای مداوم، حال و روز من ناخوش و غمگین شده است.
هوش مصنوعی: یک کالسکه زیبا و جذاب تهیه کرد و آن را از خارج شهر آورد و سه برابر آن را از محل خود دورتر گذاشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرت و توانایی خود در جنگ و نبرد اشاره میکند. او میگوید که با استفاده از ابزارهایی مانند منجنیق و کمان، میتواند دشمنان را شکست دهد و ظاهراً اشاره به افتادن سیاره زحل (کیوان) از آسمان دارد که نشاندهنده هنر و تسلط او بر جنگ است. به طور کلی، مفهوم این بیت پیروزی و تسلط بر نیروهای بزرگ و قدرتمند است.
هوش مصنوعی: شخصی خود را آماده کرده و زین و برگ سمندش را برمیگیرد و بر روی برفهایی که در باد نشستهاند، قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: من و کارهایم و نام من از دلیران و سوارانی که در تاریکیها میدرخشند.
هوش مصنوعی: زمانی که در جنگ و درگیری، وضعیت به شدت دشوار شد، نام فریدون، آن فرد خوشبخت و پیروز، به میان آمد.
هوش مصنوعی: ناگهان بر سپاه کوش ضربهای زد و ضربهاش آنچنان بود که بر دوش آن لشکر اثر گذاشت.
هوش مصنوعی: نبرد دلیران به هم به شدت پایان یافت و آن گرز که در دست او بود، خود نیز در این درگیری آسیب دید.
هوش مصنوعی: در آن زمان، چینیها مانند گرگانی که در میان یک رمه قرار دارند، به شدت به همدیگر نزدیک شدند و به نوعی متحد شدند.
هوش مصنوعی: بر روی نوک شمشیرها، به زودی تیز شدنشان و آغاز کشتار را مشاهده میکنیم. سر نیزهها نیز آمادهی گرفتن جانها هستند.
هوش مصنوعی: بیش از هزار نفر از آنها به قتل رسیدند و بقیه از میدان جنگ بازگشتند و خسته و درمانده بودند.
هوش مصنوعی: در شهر، مردم به خاطر نگرانی از کم آبی، لبهای خود را بر اثر تشنگی و چهرههایشان را از رنج زرد و بیحالی نشان دادهاند.
هوش مصنوعی: به دروازه حمله کن و همانند اژدهایی قوی و بیرحم عمل کن، زیرا از دلیران هیچکس را نمیتوان آزاد گذاشت.
هوش مصنوعی: روزی را انتخاب کرد و لشکری را روانه کرد، در این حال نام او را زیر لب میخواند.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که لشکری وارد میدان شده و درگیر نبرد شدهاند و در این جنگ با قدرت و شدت به یکدیگر حمله میکنند.
هوش مصنوعی: هنگامی که از شهر برای کمک به جنگجویان بیرون آمدند، سختی و زحمت مبارزان بسیار بود.
هوش مصنوعی: وقتی لشکری به شهر حمله کرده باشد، تمام چادرها و تجهیزات خود را به دشت میآورند.
هوش مصنوعی: به جلو برو و به میدان نزدیک شو، زیرا سپاهیان در اطراف فرمانده جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: در شهر دشمن را به شدت و با ثبات تحت فشار قرار دادند و دیگر نیازی به جنگ و درگیری نیست.
هوش مصنوعی: شب و روز به تماشا و محافظت از صدای بلند آسمان مشغول بودند و زودتر از آنکه چرخ زمان بچرخد، این صدا را رها کردند.
هوش مصنوعی: سردار مقاوم و ایرانیان بر سر کینهورزی و انتقام اقدام کردند.
هوش مصنوعی: شب و روز به سرعت در حال گذر هستند؛ گاهی زمان به سرعت پیش میرود و گاهی با وقفهای همراه است.
هوش مصنوعی: سر برج او به خاطر پرتاب سنگها آسیب دیده و دلش شکسته است، در حالی که آرامش او هم با تیرهای تند رنجیده شده است.
هوش مصنوعی: برای چهل روز دیگر، جنگ به قدری شدید و سخت بود که جنگجویان از خواب و خوراک محروم بودند.
هوش مصنوعی: گمان میکرد که با تلاش و کوشش، چنین رخدادی از من سر زده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد که به راستی به یک هدف یا خواسته دست یابد، اما فقط در حرف باقی بماند و اقدامی نکند، در نهایت هرچقدر هم که کارش سخت باشد، موفق نخواهد شد و شکست میخورد.
هوش مصنوعی: سپاه را در مرز چین پراکنده کردند و بر زینهای خود که آمادهی تاراج بود، نشاندند.
هوش مصنوعی: نیروهای جزیره به پیش میروند و ایرانیان را راهنمایی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از دشمن خود در امان باشد، باید بداند که این احساس امنیت ممکن است زودگذر باشد و به سرعت دچار آسیب شود.
هوش مصنوعی: وقتی جنگجو را بدون سپاه دید، به سرعت دست به کار شد و ذهنش را بیشتر به کار انداخت.
هوش مصنوعی: هر کس که دلش قوی و نیرومند باشد، میتواند سوار شود و با جوانان شهر همراه شود.
هوش مصنوعی: او شروع به خواندن کرد و بسیاری از مردم را به یکباره به ستایش فراخواند و هرکدام را به طور جداگانه ستود.
هوش مصنوعی: به آنها گفت که ای ایرانیان، سپاه شما در این میدان نبرد متفرق و پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: دست یکی از این خواستهها به نابودی کشور انجامید و دل او در نهایت به احساسی سرخوشی و مستی رسید.
هوش مصنوعی: سردار با سپاه کماهمیت است، اکنون وقت آن است که با او به گونهای دیگر برخورد کنم.
هوش مصنوعی: من ارتشم را تا کنون پنهان نگهداشتم و اجازه ندادهام در شهر دیده شوند.
هوش مصنوعی: آن که نترسد و جسور باشد، به جنگ میرود و سپاه را به دروازهای تنگ و دشوار میآورد.
هوش مصنوعی: هرگاه لشکر او پراکنده شود، دشمن به شبانه به او حمله میکند و او را به خاک میافکند.
هوش مصنوعی: اکنون فکر من به گونهای شده است که میخواهم از دشمنانم به تلافی بپردازم و از آنها چیزی بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر دشمنی بر ایرانیان حمله کند، هیچکس از خطر شمشیر من نخواهد گریخت.
هوش مصنوعی: اگر پرندگان به سمت آسمان پرواز کنند، من نمیمانم که در ایران زنده بمانم.
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که سپاه چین تا ایران را طی میکند و مسافت بسیار زیادی را در حدود پانصد فرسنگ طی میکند.
هوش مصنوعی: اگر حتی یکی از ما هم خسته باشد، تنها یک تیر در بیابان پرتاب شده است.
هوش مصنوعی: ما همچون بار به سوی او میرویم و نه بر اسب زحمت میکشیم و نه به ما آسیبی میرسد.
هوش مصنوعی: اکنون هر کسی که دلش آماده جنگ و خشونت است، باید ساز و سلاح انتخاب کند.
هوش مصنوعی: ما باید شجاعتی نشان دهیم و دشمنان را به زیر پای خود بیاوریم.
هوش مصنوعی: اگر کسی از سرنوشت خوب یاری کند، میتوانیم خود را از این رنج و سختی نجات دهیم.
هوش مصنوعی: جوانان و دلیران شهر، با ارادت و احترام، سرهای خود را به فرمان شاه خم کردند.
هوش مصنوعی: هر کسی میگوید که جان خود را به دستور تو، ای پادشاه، تقدیم میکنیم.
هوش مصنوعی: از سخنان آنها خوشحال شدم، زیرا از شهری سرشار از دلیران با لباسهای پولادین صحبت میکردند.
هوش مصنوعی: هزاران جوان را برگزید و به آنها سپر و سلاح داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.