به پیش فرارنگ شد در زمان
دلش کرد از این داستان شادمان
شب آمد ببودند با یکدگر
بکِشتند تخمی که شادیش بر
ز خسرو فرارنگ برداشت بار
چو آگاه شد، شاد شد شهریار
شب و روز تنهاش نگذاشتی
چو جانش گرامی همی داشتی
زمین برومند چون تخم دید
به رنج روان بایدش پرورید
چو بگذاشت نه ماه و روزی دگر
مر آن تخم افگنده آمد ببر
فرارنگ را وقت چون درگرفت
به درویش دینار دادن گرفت
بی آهو یکی بچّه آمد ز ماه
چه ماهی که روشن کند تاج و گاه
ز رویش سرا پرده شد لاله رنگ
ز فرش فروزان شده کوه و سنگ
به بالا ز یک ساله کودک فزون
به رخساره چون برف و بر برف خون
به مژده بر آتبین تاختند
ز شادی روان را بپرداختند
جهانجوی بگذاشته خورد و خواب
کشیده سطرلاب در آفتاب
همان گه که آواز مژده شنید
ز اخترش هنگام زادن بدید
اسد بود طالع در او آفتاب
نه اندر نژندی نه اندر شتاب
زحل یافت در خانه ی دشمنش
ز کردار او دور، جان و تنش
شده زهره در خانه ی خواسته
زیان از میان پاک برخاسته
به خان امید اندر او مشتری
شده رام بی کین و بی داوری
کشیده سر تیغ مرّیخ دید
که جان و دل دشمنش می درید
از آن اختران شاد شد آتبین
که کس را نیامد ز شاهان چنین
ذنب را دو کون که همی بار جست
که رازش یکایک برآید درست
چو در طالع خویش دید آن ذنب
دژم گشت از آن، شاه والانسب
همی گفت با خویشتن در نهان
که چون رفت باید همی زین جهان
همان به کزاین سان یکی ارجمند
به گیتی بمانم به نام بلند
که زنده بود نام من جاودان
رهاند جهان از گزند بدان
سوی کودک آمد سرافراز شاه
همی کرد شادان به رویش نگاه
رخانش چو تابنده خورشید دید
به چهر اندرش فرّ جمشید دید
بخندید، گفتا فرّ ایدون بود
جهان را از این شادی افزون بود
فریدونش کردند از این فال، نام
ز دیدار او مرد و زن شادکام
همان روز از ایران و زن را بجُست
به اندام پاک و به گوهر درست
همی شیر دادند هر دو سه سال
چهارم فریدون برافراخت یال
شبی خفته بد آتبین شاد و مست
ز بستر شبانگاه ترسان بجست
بفرمود تا شد برش کامداد
بدو گفت گفتار من دار یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از فرارنگ و خسرو روایت میشود. فرارنگ از خوشحالی به زاد و ولد خود میپردازد و شب را با خسرو میگذراند. در یک شب، فرارنگ تخمی از شادی خود میکشد و بعد از مدتی، تخمش به نور و روشنایی میآید و پسری به دنیا میآورد. این کودک درخشان و زیباست و همه را شاد میکند. آتابین، پدرش، به زادروز او خوشحال است و به نشانه این خوشحالی به زمین نگاه میکند تا او را بزرگ کند.
کودک، تحت تأثیر ستارگان و طالع خود، به بزرگی و شرف میرسد، و نام او را فریدون میگذارند. او به مدت چهار سال با شیرانی بزرگ میشود. در آخر، آتابین از خواب میپرد و به یاد میآورد که باید در مورد این پسر و سرنوشت او توجه کند. این روایت نشاندهنده امید، شادمانی و ارتباط عمیق با سرنوشت و اختران است.
هوش مصنوعی: در زمانی که فرارسیدن بهار احساس شادمانی در دلش ایجاد کرد، او از این داستان خوشحال شد.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و آنها با همدیگر بودند، و بذر شادی را که نشانه خوشحالی است، کاشتند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه خسرو، فرود آمد و بار را برداشت، وقتی که از این موضوع مطلع شد، شهریار خوشحال شد.
هوش مصنوعی: شب و روز همیشه کنار او بودی و او را تنها نذاشتی، زیرا برایت همچون جان ارزشمند و عزیز بود.
هوش مصنوعی: زمین به شکلی مستعد و حاصلخیز مانند تخمی که در دل خاک قرار دارد، نیازمند زحمت و تلاش است تا بتواند شکوفا و پرورش پیدا کند.
هوش مصنوعی: زمانی که نه ماه و روزی دیگر گذشت، آن تخمی که گذاشته شده بود، به دنیا میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که تهدید و خطر پیش میآید، انسانها به کمک و حمایت از یکدیگر میپردازند و در این شرایط، افراد ثروتمند به فقرا و نیازمندان کمک مالی میکنند.
هوش مصنوعی: یک بچه زیبا و ناز به دنیا آمده که مانند آهو خوشحال و شاداب است، او طوری درخشان و روشن است که میتواند تاج و فخر ماه را نیز تحت تاثیر قرار بدهد.
هوش مصنوعی: از چهرهاش باغی پر از گل لاله به وجود آمده، رنگش چنان زیباست که حتی کوهها و سنگها نیز از نور و روشنی آن دلانگیزتر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: چهرهی کودک یکساله مانند برف سفیدی است که بر روی برف دیگری لکههای قرمز رنگی دیده میشود.
هوش مصنوعی: خبر خوشی آمد و مردم با شادی به سمت آتش نشانه خوشحالی خود رفتند و احساسات و شادمانیشان را ابراز کردند.
هوش مصنوعی: جهانگرد به طور موقت از سفر بازایستاده و در میان آفتاب به خواب رفته است و از خوردن و نوشیدن نیز غافل شده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که صدای خوش خبری را شنید، دید که زمان تولد او فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: طالع او همانند شیر است و آفتاب، به معنای این است که نه در آرامش و نه در سرعت، هیچ مشکلی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زحل متوجه شد که دشمنش در اثر رفتار و کردار خود، از روح و جسمش دور شده است.
هوش مصنوعی: زهره در خانهی آرزوها به زیبایی و خلوص از دل مشکلات و آسیبها بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: در او، امید به خانهای وجود دارد که در آن کسی با آرامش و بدون خصومت و بیعدالتی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: شخصی با دقت و زیرکی به جنگی نگاه میکند و میبیند که دشمنش در حال تحمل درد و رنج است.
هوش مصنوعی: از آن ستارههای خوشبخت، جان آتشین پیدا کرد که هیچ کس از شاهان به این خوبی نبوده است.
هوش مصنوعی: گناه کاری دو سر دارد که هر کدام به نوعی راز و باعث بروز مشکلات میشود؛ زیرا باید هر دو جنبه آن به درستی آشکار شود.
هوش مصنوعی: زمانی که او در سرنوشت خود آن کمبودی را مشاهده کرد، از این رو شاهی که از نظر نسب عالی بود، به اندوه و ناامیدی افتاد.
هوش مصنوعی: او در دلش به خود میگوید که وقتی از این دنیا برود، چه وقفهای باید داشته باشد.
هوش مصنوعی: بهتر است که من در این دنیا با نامی بزرگ و شایسته باقی بمانم.
هوش مصنوعی: من نامی دارم که اگر زنده بماند، میتواند جهان را از مشکلات و خطرات نجات دهد.
هوش مصنوعی: پادشاه سرافراز به سمت کودکی رفت و با شادی به چهرهاش نگاه کرد.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند خورشید درخشان است و در چهرهاش نشانههای شکوه و عظمت جمشید را میبینم.
هوش مصنوعی: بخندید و گفت که این شادی و فرح، دنیا را زیباتر و پربارتر میکند.
هوش مصنوعی: فریدون به خاطر این پیشگویی، بخاطر دیدار او، باعث شادی مردان و زنان شد.
هوش مصنوعی: در همان روز از میان زنان ایرانی کسی را جستجو کرد که از نظر زیبایی و ویژگیهای درونی، دارای پاکی و ارزشهای بالا باشد.
هوش مصنوعی: هر چند سالی شیرهایی به دنیا آمدند، اما فریدون در سال چهارم سر خود را بالا برد و بهخود اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: شبی، آتشنشان خوشحال و سرمست در خواب بود، که ناگهان در دل شب از جایش ترسان و مضطرب برخاست.
هوش مصنوعی: او دستور داد که بر او سوار شود و به او گفت: سخنان من را به خاطر داشته باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.