جهاندیده گوید که در مرز چین
بود سیصد و شصت شهر گزین
همه شهرها یکسر آباد بود
اگرچه ز چین رنج و بیداد بود
به هر شهر شاهی ز درگاه کوش
نشسته به شادی و با نای و نوش
چو فرخار و چون تبّت و قندهار
پر از خوبرویان چون نوبهار
به هر مرزبانی یکی نامه کرد
وزآن غم ستم بر سر خامه کرد
که باید که رنجی به تن برنهید
مرا هر کسی ماهچهری دهید
دلارام و دوشیزه و خوبروی
گل اندام و سیمینبر و مشکموی
چو نامه بدان مرزداران رسید
کس از رای او هیچ چاره ندید
به یک بار سیصد بت و شصت ماه
به فرمان رسیدند نزدیک شاه
چو آن دلبران را به دیده بدید
دلش را همی شادکامی رسید
ببودی شب و روز با دلبری
بدادیش هرگونه ای زیوری
چو از بستر شاه برخاستی
تنش را به زیور بیاراستی
فرستادی او را برِ دخترش
نمودی بدان جامه و زیورش
چو دیدی مرآن دلبران را به چشم
فزودیش بر اختر خویش خشم
بخستی دلش سخت و بگریستی
بدان شور بختی همی زیستی
سر از گردن آویخته روز و شب
ز تیمار بسته ز گفتار لب
زن ارکام جوید نیایدش باک
گر اندازد او خویشتن در هلاک
وگر تیغ بیند، رسیده به کام
نه برگردد او نارسیده به کام
به یک سال نوبت بپایان رسید
که آن دختران را یکایک بدید
سر سال نو سیصد و شصت یار
رسیدند از آن مرزداران بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در مرز چین، سهصد و شصت شهر آباد وجود داشت که با وجود رنج و بیدادهای چین، شهرها شکوه و زیبایی خاصی داشتند. هر شهر دارای شاهی بود که در شادی و عیش زندگی میکرد. یکی از شاهان به مرزبانی نامهای نوشت و از آنها خواست تا دختران زیبا و دلربایی را به او معرفی کنند. پس از دریافت نامه، سیصد و شصت دختر به حضور او آمدند. وقتی شاه آنها را دید، دلش شاد شد و از آنها استقبال کرد و به هر کدام زیورآلاتی هدیه داد. اما وقتی دخترش را به آنها نشان داد، به شدت ناراحت شد و از سرنوشتی که برای او رقم خورده بود، غمگین گردید. پس از یک سال، وقت دیدار دوبارهی آن دختران فرارسید و آنها از مرزها به نزد شاه آمدند.
هوش مصنوعی: یک فرد با تجربه و جهان دیده میگوید که در مرز چین، سه صد و شصت شهر انتخاب شده وجود داشته است.
هوش مصنوعی: اگرچه در چین رنج و زجر بسیاری وجود داشت، اما همه شهرها به طور کامل آباد و رونق داشتند.
هوش مصنوعی: در هر شهری، پادشاهی از دربار به شادی نشسته است و با نواختن نی و نوشیدن شراب وقت خود را میگذراند.
هوش مصنوعی: همچون فرخار و تبت و قندهار، پر از خوبرویان است مانند بهار.
هوش مصنوعی: نویسنده به یکی از نگهبانان مرز نامهای نوشت و در آن نامه، غم و درد ناشی از ظلم و ستم را با قلمش بیان کرد.
هوش مصنوعی: باید که تحمل رنجی به جسم خود داشته باشم تا هر کسی که هنری دارد، مرا ببیند و به من توجه کند.
هوش مصنوعی: او فردی آرام، زیبا و با اندامی گل مانند است و موهایش همانند مشک سیاه و خوشبو است.
هوش مصنوعی: وقتی نامه به مرزبانان رسید، هیچکس نتوانست برای تصمیم او راهحلی پیدا کند.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، سیصد مجسمه و شصت ماه به دستور نزدیک شاه حاضر شدند.
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوقان را با چشمانش دید، دلش پر از شادی و خوشحالی شد.
هوش مصنوعی: شب و روز با معشوق به گونهای زندگی کردی که هر نوع زیبایی را به او هدیه کردی.
هوش مصنوعی: وقتی از خواب بیدار شدی، بدنش را با زیورآلات آراسته بودی.
هوش مصنوعی: تو او را به سوی دخترش فرستادی و او را در آن لباس و زیور آراسته نشان دادی.
هوش مصنوعی: اگر دیدی آن دلبران را، به چشم خودت بر زیبایی و خوشبختیات حسادت کن.
هوش مصنوعی: دلش را شکست و گریه کرد، زیرا به سرنوشت بد خود ادامه میداد.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، سر به زیر انداختهام و از حال و روز خود نگرانم و به سکوتی ناشی از درد مشغول هستم.
هوش مصنوعی: اگر زن به دنبال راهی برای فرار از وضعیت بد باشد، از سقوط در خطرات نمیترسد و ممکن است حتی خود را در معرض خطر قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با شمشیر مواجه شود، وقتی به هدف برسد، دیگر برگشتی نیست؛ او هیچگاه به جایی که نرسیده، باز نمیگردد.
هوش مصنوعی: به یک سال به پایان رسید و در این مدت، همه آن دختران را یکی یکی ملاقات کرد.
هوش مصنوعی: در آغاز سال نو، سیصد و شصت همراه و یار از مرزها رسیدند و با خود هدایایی آوردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.