بفرمود پس تا سپه را بخواند
که اندر جزیره سواری نماند
همی لشکری آمدش بیست روز
سواران گردنکش نیوسوز
بفرمود کز شهریا استوار
به شهر بسیلا کشیدند بار
سپه عرض کرد او سه پنجه هزار
گزیه دلیران خنجر گزار
سرِ ماه چون مردم انبوه شد
سپه برگرفت و سوی کوه شد
سراپرده زد پیش دشمن به دشت
ز دشمن کسی پیش ایشان نجست
نه بر کوه راه و نه جنگ و نه جوش
دژم گشت و پیغام کرد او به کوش
که پیوستن دوستی با بدان
نباشد پسندیده ی بخردان
کرا با بدان آشنایی بود
بدی را از او کی جدایی بود
نمودن تو را آن همه بند و رنگ
از آن بود کآری بسیلا به چنگ
برآمد براین سالیان سه هزار
که هست از نیاگانم این یادگار
بسا شهریارا که در چین نشست
به ما بر کسی را نبوده ست دست
تو را هم نباشد چه بینی تو رنج
پراگنده کردن به بیهوده گنج
تو با آن که پرورد و کردت بزرگ
چه بد کردی ای بیوفای سترگ
چه مایه ز تو رنج دید آتبین
که آرامگاهش نبد بر زمین
بدان سان ز دست تو بیچاره شد
که اندر جهان خوار و آواره شد
که امّید دارد پس از تو وفا
که خویت بد است و سرشتت جفا
من آگاه بودم ز کردار تو
وزآن زشت وارونه دیدار تو
نگر تا چه گوید سخنگوی مه
که مرزشت را از همه روی به
که آمیخت با دیو پیوند و مهر؟
که را دوستی بود با دیو چهر؟
ولیکن نکردند ما را یله
چو خود کرده ام با که گویم گله؟
فرستاده آمد سوی تیغ کوه
بگفت این سخنها به پیش گروه
بدو گفت آن بیخرد را بگوی
که بر راه بیداد و کژّی مپوی
ز ما هرکه دل دوستی جست، یافت
کشیدیم کین، گر سوی کین شتافت
تو با ما نه پیوند جُستی نه مهر
بر ایرانیان داشتی مهر و چهر
چه پنداشتی کآن جفاهای تو
شده راست با دشمنان رای تو
همه جای دادن به نزدیک خویش
نهاده به پیشش همه کمّ و بیش
همان یاوری دادن او را به گنج
به ساز و سلیح و به مردان رنج
کز آن سان بیامد تبه کرد چین
ز بیداد و رنجی که دید آن زمین
مرا گفتی آن کین ز دل دور شد
دلم سوی پیوند طیهور شد
ز تو کند شد بی گمان شست من
تو او را رهانیدی از دست من
وگر نه ز بن بیخ جمشیدیان
بدیدی که چون کندمی زین میان
چو با تو به پیوند برخاستم
ز تو دختری نوش لب خواستم
نجُستی تو پیوند با چون منی
بدان رانده دادی تو سیمین تنی
به جان کوش و یکبارگی سخت کوش
که زنهار هرگز نیابی ز کوش
چو در روی تو تیغ لرزان کنم
چنان دان که با تو بتر زآن کنم
که با شاه ماچین، بهک کرده ام
دمار از روانش برآورده ام
تو اندازه از وی نبرداشتی
که ما را چنین خوار بگذاشتی
بدین کوه نازیدی و جای سخت
ندانی که چون روی برتافت بخت
ز پرواز گردون درآورد عقاب
وگر بر شود برتر از آفتاب
نیاگانت را و تو را سرکشی
از این گونه بوده ست چندان کشی
نه از ژرفی کوه بوده ست و جای
که شاهان چین را نبوده ست رای
از ایشان جز از کام و رامش نبود
کسی را چنان رای و دانش نبود
که این کوه نیز از شما بستدی
همه پادشاهی بهم بر زدی
کنون کارت افتاد با مرد مرد
بیفشار پای و از این برمگرد
از این سان چو پاسخ به طیهور شد
برآشفت و از خشم رنجور شد
سپه را بفرمود و خود برنشست
سوی نیزه و تیغ بردند دست
بنالید نای و بغرّید کوس
ز گرد سپه کوه گشت آبنوس
از آهن هوا رنگ دیگر گرفت
همه دامن کوه لشکر گرفت
نیامد کس از کوهیان هم نبرد
نه از چینیان سروری رزم کرد
سواری خروشید کای دیو چهر
به رزم آمدی گر شدی بر سپهر
بسیلا بدین سان نیاید به دست
همی تا بر این کوه داری نشست
به زیر آی و مردی و رزم آزمای
اگر داری از پیش شمشیر پای
مر او را چنین آمد از تیغ کوه
که از کوه ما را نیامد ستوه
شما را شتاب است و ما را درنگ
چو هنگام جنگ آید آریم جنگ
همه ساله ایدر نخواهیم بود
ولیکن درنگ است از این کار سود
به کاراندر آهستگی بهتر است
شتاب از ره دیو بدگوهر است
شتاب از بنه هیچ دیگر مجوی
که بازت پشیمانی آید به روی
چنین گفت پیغمبر رهنمای
ز دیوان شتاب و درنگ از خدای
سپه چون چنین یافت پاسخ ز کوش
فرود آمد و کم شد آن جنگ و جوش
براین هر دو لشکر برآمد سه ماه
نشد کودکی زآن میانه تباه
سپاه بسیلا چو دریا به جوش
سپه را سوی زرم نگذاشت کوش
سپاه آمد از چین همی روز و شب
میان بسته و برگشاده دو لب
فراز آمدش مرد ششصد هزار
همه با سلیح از درِ کارزار
همه ساخته میوه و خوردنی
بیاورد چیزی که آوردنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی درباره لشکری که به جزیرهای آمده و جنگی در پیش رو دارد، روایت میشود. سردار لشکر دستور میدهد تا همه را به سوی کوه ببرند، اما دشمن نزدیکی نمیکند. او با فرستادهاش پیامی میفرستد که دوستی با بدها پسندیده نیست و از خیانتهای طرف مقابل شکایت میکند. همچنین به یادگارهایی از نیاکانش اشاره میکند و بر پیوند با دشمنان تاکید دارد.
در ادامه، سردار لشکر از ناپسند بودن رفاقت با دشمنان میگوید و به قامتی که دشمن از آن استفاده میکند، اشاره میکند. همچون تیر به سمت دشمن میرسد و بر این نکته تکیه دارد که اگر آنها به او بیاحترامی کردهاند، بیاحترامی ریشه در عمل خودشان دارد. او از لشکریانش میخواهد تا آرامش خود را حفظ کنند و نهایتاً جنگ و درگیری رخ نمیدهد.
پس از مدتی، هر دو لشکر در مکانی نزدیک به هم جمع میشوند و امید به صلح و آرامش در دلها بوجود میآید، هرچند جنگ همچنان در افق به نظر میرسد. در نهایت، سردار لشکر به استفاده بهینه از زمان و تدبیر در میدان جنگ تاکید دارد.
هوش مصنوعی: پس فرمان داد تا سپاه را جمع کنند، زیرا در جزیره دیگر هیچ سواری باقی نمانده بود.
هوش مصنوعی: گروهی از سربازان سرسخت و دلاور به مدت بیست روز به سوی او آمدند.
هوش مصنوعی: فرمان داد که از شهریار قوی و پایدار، به سوی شهر بسیلا بار و بنه برداشتند.
هوش مصنوعی: سپه به او گفت که سه پنجه از هزار مرد دلیر که با خنجرهای خود به میدان آمدهاند، داریم.
هوش مصنوعی: به محض اینکه شب ابرها کنار رفت و ماه نمایان شد، سپاه آماده شد و به سمت کوهها حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، هنگامی که دشمن حاضر بود، هیچکس جرأت نکرد به سمت ایشان نزدیک شود.
هوش مصنوعی: نه در کوه راهی وجود دارد و نه جنگی در کار است، بلکه احساس ناامیدی به وجود آمده و او پیامی به کوه ارسال کرد.
هوش مصنوعی: دوستی با افراد بد و ناپسند، مورد پسند و تأیید حکیمان و خردمندان نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که با افراد بد و ناپسند آشنا باشد، چگونه میتواند از بدیها دوری کند و جدا بماند؟
هوش مصنوعی: برایت آنقدر زنجیر و رنگ را به نمایش گذاشتند که در واقع، تو در چنگال آنها قرار گرفتی.
هوش مصنوعی: پس از گذشت سه هزار سال، یادگارهایی از نیاکانم برای من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان بزرگ در چین وجود دارند که هیچگاه به ما توجهی نکردهاند.
هوش مصنوعی: تو را نیازی نیست که به چیزی توجه کنی، چون رنج و زحمت برای به دست آوردن چیزهای بیفایده، ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: تو که با وجود اینکه پرورش داده شدی و بزرگ شدی، چه کار بدی کردی ای بیوفای بزرگ!
هوش مصنوعی: چه دردهایی که آتشبان (آتشنشان) از تو کشیده که آرامگاهش بر روی زمین نیست.
هوش مصنوعی: بدانید که او به چه وضعی افتاده است که در این دنیا به شدت در رنج و انزوا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کسی که امید دارد بعد از تو به وفاداری برگردی، باید بداند که طبیعت و شخصیت تو به زخم زدن و بیوفایی معروف است.
هوش مصنوعی: من از رفتار و کردار تو خبر داشتم و نادیده گرفتن ملاقات ناپسند تو را میدیدم.
هوش مصنوعی: توجه کن که سخنگوی برجستهای چه چیزی میگوید، چرا که او بهطور کامل از زیباییها و ویژگیهای تو صحبت میکند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی که با موجودی پلید و بیرحم ارتباط برقرار کرده، کانون محبت و دوستی باشد؟ چه کسی میتواند با موجودی زشتچهره دوستی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: اما آنها اجازه ندادند که ما بیدردسر باشیم؛ حالا که خودم اینطور شدهام، به که میتوانم شکایت کنم؟
هوش مصنوعی: پیامبری به سوی کوه تیغ رفت و این سخنان را در حضور جمعی گفت.
هوش مصنوعی: به او بگو که بر سر راه ظلم و نادرستی نرود و از آن دوری کند.
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال عشق و دوستی از ما بود، او را با آغوش باز پذیرا شدیم، اما اگر کسی به سمت کینه و دشمنی رفت، ما هم او را با کینه پاسخ خواهیم داد.
هوش مصنوعی: تو نه با ما ارتباطی برقرار کردی و نه به ایرانیان محبتی داشتی، نه در دل و نه در چهرهات.
هوش مصنوعی: تو چه فکر کردی که ظلمها و ناز و نازکخیالیهایت باعث شده است که دشمنان بر تو باور کنند و این رفتارهایت با آنها درست و درست است؟
هوش مصنوعی: در هر مکانی که مینگری، افراد و چیزها نزدیک به خود را به جلو میکشند و به نوعی بیشتر و کمتر در معرض دید قرار میدهند.
هوش مصنوعی: کمک کردن به او از روی سخاوت و ثروت، به افراد شایسته و باوفا و در زمانهای سخت.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و رنجی که آن سرزمین متحمل شده، آنچنان ویران و نابود شده است که چین را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که آن کینه از دل من رفته است و حالا دلم به سوی پیوند و ارتباطی خالص میرود.
هوش مصنوعی: بدون شک شست من از تو جدا شد و تو او را از چنگ من نجات دادی.
هوش مصنوعی: اگر نه، از ریشهی جمشیدیان میدیدی که در این میان چگونه عمل میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که با تو پیمان زناشویی بستم، آرزو داشتم که دختری با لبهای شیرین از تو داشته باشم.
هوش مصنوعی: تو از پیوند با امثال من دوری و به همین دلیل، زیباییات را به دست دیگری سپردهای.
هوش مصنوعی: بدان که با تمام وجودت تلاش کن و یکبار هم که شده سخت کار کن، زیرا هرگز از کوشش نتیجهای نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که با زیبایی تو بازی کنم و تماشا کنم، بدان که از آنچه نشان میدهم، احساسم به تو عمیقتر و شدیدتر است.
هوش مصنوعی: با سلطانی که با او در جنگ بودهام، حال او را به شدت خراب کردهام و از روح و روانش آرامش را سلب کردهام.
هوش مصنوعی: تو به قدر و ارزش او توجه نکردی که ما را به این شکل دست کم گرفتی.
هوش مصنوعی: تو به این کوه نزدیک شدی و نمیدانی که وقتی بخت از تو روی برگرداند، چه سختیهایی به سراغت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: عقاب از آسمان به پرواز درآمد و اگرچه در ارتفاعی بالاتر از خورشید برود، همچنان به اوج خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: نیازی به سرکشی و نافرمانی نیست، زیرا این رفتارها تاکنون دوام داشته و نتیجهای نداشته است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مکانهایی که عمیقتر از کوهها هستند، جایی نیستند که در آن شاهان چین به فکر بیفتند یا تصمیمهای مهمی بگیرند. به عبارت دیگر، چنین مکانهایی خارج از دسترس یا توجه افراد با قدرت و نفوذ هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس از آنها جز خواستهها و لذتها چیزی نداشت و کسی به آن اندازه خرد و دانایی نداشت.
هوش مصنوعی: این کوه هم از شما جدا شد و همه سلطنت و فرمانرواییتان را به هم ریخت.
هوش مصنوعی: اکنون کار تو با شخصی قوی و معتبر است. از او حمایت کن و پا پس نکش.
هوش مصنوعی: به این شکل که به پرندگان پاسخ داده شد، او به شدت ناراحت و خشمگین شد.
هوش مصنوعی: او فرمان داد تا سپاه را آماده کنند و خود نیز به زین اسب نشست و شمشیر و نیزه را در دست گرفت.
هوش مصنوعی: آواها و صداهای نای به گوش میرسد و بانگ طبل از دور شنیده میشود، گویی کوه به رنگ سیاه درآمده است.
هوش مصنوعی: هوا بهطور شگرفی تغییر کرده و حالا رنگ و حالتی متفاوت پیدا کرده است، بهطوری که کوهها نیز به مانند یک لشکر آمادهای برای نبرد، لباسهای جنگی به تن کردهاند.
هوش مصنوعی: هیچکس از سرزمین کوهها نیامد که در نبرد شرکت کند و هیچکس از سرزمین چین هم رهبری جنگ را بر عهده نگرفت.
هوش مصنوعی: سوار فریاد زد: ای دیو چهر، به میدان جنگ آمدی! اگر بر آسمان هم بروی، باز هم در برابر تو خواهیم ایستاد.
هوش مصنوعی: این موضوع به سادگی به دست نمیآید و برای دستیابی به آن، باید تلاش و صبر زیادی به خرج داد، مانند نشستن بر فراز کوهی که نیاز به قدرت و استقامت دارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مرد شجاعی باشی و در میدان جنگ به مبارزه بپردازی، باید با خود شمشیرت را از قبل همراه داشته باشی و آمادهباشی.
هوش مصنوعی: او از شدت فشار و سختی که به او وارد شد، مانند کسی است که از کوه پایین میآید و نمیتواند تحمل کند، اما ما از کوه به ما نرسید.
هوش مصنوعی: شما در حال عجله هستید و ما آرامش داریم، اما وقتی زمان جنگ فرا برسد، ما نیز به میدان خواهیم آمد.
هوش مصنوعی: هر ساله ما در اینجا نخواهیم بود، اما باید درنگ کنیم که از این کار بهرهای به دست آوریم.
هوش مصنوعی: بهتر است که در کارها آرام باشید و عجله نکنید، زیرا شتاب و سرعت میتواند به دردسرهای ناخواسته منجر شود.
هوش مصنوعی: سریعا به دنبال چیزی نرو که ممکن است بعدا از تصمیم خود پشیمان شوی.
هوش مصنوعی: پیامبر به مردم گفت که باید از رفتارهای غیرمعقول و بیفکری پرهیز کنند و همیشه به یاد خدا باشند.
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه پاسخ لازم را از کوش دریافت کرد، نزاع و هیجان آنها فروکش کرد و آرام شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در طول سه ماه که جنگ دو لشکر ادامه داشت، هیچ کودکی از میان آنها آسیب ندید یا نابود نشد.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه کثیری مانند دریا به خروش درآمد، توانایی آن را نداشتند که به سوی زرم بروند.
هوش مصنوعی: هر روز و شب، گروهی از چین به قصد جنگ میآید، در حالی که لبهایشان گاهی بسته و گاهی باز است.
هوش مصنوعی: مردانی به صف آمده بودند، به تعداد ششصد هزار نفر، که همگی به سلاح مجهز بودند و به میدان نبرد وارد شدند.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که از میوهها و خوراکیها تهیه شدهاند آوردند، اما چیزی که باید به دست بیاید و ارزشمند است، هنوز آورده نشده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.