دگر روز شد پیش شاه، آتبین
فراوانش بستود و کرد آفرین
چنین گفت کای شهریار دلیر
دل از دیدن تو نگشته ست سیر
ولیکن همی ترسم از روزگار
که پیش اندر آید دگرگونه کار
بمانیم بی نام تا جاودان
بماند جهان هم به دست بدان
شود پادشاهی از این تخمه پاک
همه نام ما بازگردد به خاک
چنین گفت پس آتبین پیش شاه
چرا رفتمی خود بدین ژرف چاه
که ایدر مرا ایمنی هست و کام
شب و روز با شادکامی و جام
به من تافته سایه ی تاجِ شاه
به هر مردمی کرده زی من نگاه
فراوان از این گونه پوزش نمود
سخن پوزش آلود بتوان شنود
بدو گفت طیهور کای نامجوی
ز من بخت یکباره برگاشت روی
چنان بود کامم که تا زنده ام
نماند جدا از تو بیننده ام
که از موبدان سخن کس نراند
که اندر جهان چند خواهیم ماند
چو پیشم نهادی کنون چند چیز
که پاسخ ندارم من آن را بنیز
سگالش چنان کن که از رفتنت
ندارد رگ آگاهی اندر تنت
پس آن پیر ملّاح را پیش خواند
که بر تنش جز پوست چیزی نماند
ز زردی و خشکی چو نالی شده
ز پیری دو تا همچو دالی شده
سر و دست لرزان چو از باد بید
بریده ز خرّم بهاران امید
نه توش و توان و نه نیرو و رگ
نه در دست جنبش نه در پای تگ
ندانست طیهور از آتبین
همی خواند بر هر دوان آفرین
چو بنواخت او را و بنشاخت شاه
بدو گفت کای پیر گشته دو تاه
ز دریا شناسان تویی اوستاد
یکی بر تنت رنج باید نهاد
تنی چند از ایران زمین ایدرند
که هم خویش مایند و هم سرورند
به ایران همی رفت خواهند باز
به راه کُه قاف و راهی دراز
ازیرا که نتوان شد از راه چین
که پرلشکر دشمن است آن زمین
از این راه رو، گر نداری به رنج
که گنج است با رنج و با رنج گنج
گر این مردمان را رسانی به کوه
بیفزایدت پیش هر کس شکوه
به دریا دهم مر تو را مهتری
هَمَت گنج باشد هَمَت برتری
جهاندیده پیر شکسته زبان
به پاسخ چنین گفت کای مرزبان
مرا سال سیصد برآمد فزون
نماند اندر اندام من هیچ خون
توانایی و دانش از من رمید
چگونه توانم همی ره برید
به دانش توان رفت بر راه راست
کند راه گم، هرکه دانش بکاست
ز پیری و درویشی ای شهریار
بتر نیست پتیاره در روزگار
رسیده ست از این هر دو بر من ستم
نه پای و نه دست و نه زرّ و درم
همان چار دختر رسیده به شوی
چو ماه و چو عنبر به روی و به موی
ز درویشی ای خسرو پر خرد
بدیشان همی هیچ کس ننگرد
اگر شهریار این غم از جان من
کند دور و یازد به درمان من
مر آن دختران را بسازد جهیز
ز دریا نترسم نه از رستخیز
از این آب بی بُن برآرم دمار
شوم تازه بر راه دریا گذار
غم دختر و رنج و بی مایگی
به مردم درآرد سبک سایگی
همی سالیان صد بر آمد فزون
که آن راه را من ندیدم که چون
ولیکن به نیروی یزدان پاک
به فرّ شهنشاه بی بیم و باک
مر ایرانیان را به خشکی برم
به دریای زنگارگون بگذرم
بخندید طیهور، گفت اینت مرد!
به پیری کسی این دلیری نکرد
بدو گفت برخیز و اندُه مدار
که ما دختران را بسازیم کار
به دستور فرمود تا کرد ساز
بیاراست آن دختران را جهاز
چو برتافت فرّ مهی بر سرش
ز خواهنده انبوه شد بر درش
ببردند، هر مهتری دختری
بدادی اگر داشتی دیگری
جهاندیده ملّاح بی رنج شد
جوان شد چو بی رنج، با گنج شد
درم کژّها راست دارد همی
درم کارها را برآرد همی
.............................
.............................
وزآن پس بیاراست کشتی چهار
به بالا یکایک بسان حصار
سه کشتی همی خوردنی بار کرد
چهارم درم کرد و دینار کرد
به طیهور داد آن دگر هرچه بود
برآن بر بسی مهربانی فزود
بنه برنهادند و بربست بار
فرستاد یکسر به دریا کنار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، آتابین به شاه آفرین میگوید و از ترس روزگار و آیندهی نامش در سرزمین سخن میگوید. او از زندگیش در رفاه و آرامش و سایهی شاه صحبت میکند، اما نگران از دگرگونیهای ممکن در زندگی است. با وجود اینکه پیر ملاح به سن و سال خود اشاره میکند و از ناتوانیاش در سفر میگوید، در نهایت با همراهی شاه و کمک او، برای ساختن جهیزیه دخترانش آماده میشود و کشتیهایی برای سفر به دریا آماده میکند. امیدواری و شجاعت در مواجهه با چالشها و همچنین اهمیت خاندان و پشتیبانی از فرزندانش در این داستان برجسته است.
هوش مصنوعی: در روز دیگر، آتشنشان با شگفتی و ستایش از عظمت و کارکرد آتش، نزد پادشاه رفت و او را تحسین کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای شاه دلیر، قلبم هرگز از تماشای تو سیر نشده است.
هوش مصنوعی: اما میترسم از تغییرات و حوادثی که ممکن است در آینده پیش بیاید.
هوش مصنوعی: بینام و نشان بمانیم تا جهان پایدار بماند در دستان این آدمها.
هوش مصنوعی: یک پادشاه از نسل پاکی به وجود میآید و تمامی نامهایمان دوباره به خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: آتبین به شاه گفت: چرا من خودم را به این چاه عمیق انداختم؟
هوش مصنوعی: من در اینجا احساس امنیت میکنم و زندگیام پر از شادی و لذت در هر دو زمان شب و روز است.
هوش مصنوعی: سایهی تاج شاه به من نور میدهد و به هر کسی که به من نگاه کند، او را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از همدیگر عذرخواهی میکنند و میتوان گفت که در سخنانشان عذرخواهی به خوبی حس میشود.
هوش مصنوعی: به او گفت پرنده، ای جویای نام! بخت من به ناگهان روی برگردانید.
هوش مصنوعی: احساس من به گونهای است که تا وقتی زنده هستم، هیچ چیزی نمیتواند مرا از تو جدا کند و همیشه تو را میبینم.
هوش مصنوعی: هیچ کسی از موبدان صحبت نمیکند، زیرا در این دنیا نمیدانیم چه مدت خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: وقتی که اکنون چند چیز را به من ارائه کردی، نمیدانم چگونه به آنها پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: به شکلی رفتار کن که هنگام رفتنت، او هیچ حس و آگاهی از فقدانت نداشته باشد.
هوش مصنوعی: سپس آن سرنشین کشتی را صدا کرد که بر روی تنش فقط پوست باقی مانده بود.
هوش مصنوعی: وقتی از زردی و خشکی رنج میبرم و به خاطر پیری احساس ناراحتی میکنم، مانند دو دالی شدهام که به هم پیوستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی باد به درختان بید میوزد و آنها را تکان میدهد، دست و سرشان لرزان میشود، این حال نشاندهنده از دست دادن شادابی و نشاط بهاری است.
هوش مصنوعی: نه ارادهای داری و نه قدرتی، نه توانایی در دست و نه حرکتی در پا.
هوش مصنوعی: طیور نمیدانستند که آتش را چه میخوانند و بر هر دو دسته، یعنی هم روی زمین و هم برآسمان، درود و تحسین میفرستادند.
هوش مصنوعی: وقتی که او را نوازش کرد و به آرامش دعوت کرد، شاه به او گفت: ای پیر، تو بسیار سال خوردهای.
هوش مصنوعی: تو استاد شنا کردن در دریا هستی و برای اینکه به موفقیت برسی، باید از مشکلات و سختیها عبور کنی.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم ایران در اینجا هستند که هم از خود ما هستند و هم بر ما حکومت میکنند.
هوش مصنوعی: به ایران میروند تا دوباره به ملاقات هم برسند، اما راه طولانی و سختی در پیش دارند.
هوش مصنوعی: زیرا که نمیتوان از راه چین عبور کرد، چون آنجا پر از لشکر دشمن است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به هدفی برسی، باید سختیها و مشکلات را تحمل کنی. زحمت و تلاش مقدمهای برای دستیابی به موفقیت و ثروت است.
هوش مصنوعی: اگر این مردم را به کوه برسانی، هر کس در مورد تو شکایت خواهد کرد و بر نیکیات میافزاید.
هوش مصنوعی: اگر تو به دریا بروی، مقام و مرتبهات بالا خواهد بود و ثروت و داراییات نیز به اندازه کافی خواهد بود.
هوش مصنوعی: پیر خردمند و باتجربه که در زندگی چیزهای زیادی دیده است، به سوال مرزبان پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: من به سن سیصد سال رسیدم و هیچ خونی در بدنم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: توانایی و دانش از من دور شدهاند، پس چگونه میتوانم راه خود را پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: با دانش میتوان به درستی مسیر را پیدا کرد، اما اگر کسی دانش خود را از دست بدهد، راه را گم میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که پیری و فقر به سراغ آدمی میآید، اما هیچ چیزی بدتر از ناپاکی و ناپسندی در این دنیا نیست.
هوش مصنوعی: از هر دو طرف به من آسیب رسیده است؛ نه از نظر پناه، نه از نظر قدرت و نه از نظر ثروت.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت چهار دختر اشاره دارد، که به شوهران خود رسیدهاند و به نورانیت و زیبایی ماه و عطر عنبر شبیه هستند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه دانا، از فقیران غافل مشو، زیرا هیچکس به آنان توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه غم و اندوه را از زندگیام برطرف کند و به درمان دردهایم بپردازد، در این صورت آرامش و خوشحالی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: من از ساختن جهیزیه برای آن دختران نمیترسم، نه از دلهرهای که ممکن است در روز قیامت وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: من از این آب بیپایه میخواهم به گندم زاری بزنم که در آن تازه و تازهتر بروم و به سمت دریا بروم.
هوش مصنوعی: غم و رنج دختر باعث میشود که او به دیگران نشان دهد که زندگی چقدر سخت و بیارزش است.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی گذشته است و من هنوز نتوانستهام آن راهی را که باید بروم، ببینم و درک کنم چه طور باید به آن دست یابم.
هوش مصنوعی: ولی به کمک نیروی خداوند و با قدرت پادشاه، بدون ترس و نگرانی.
هوش مصنوعی: من ایرانیان را به خشکی میبرم و از دریای زنگاری عبور میکنم.
هوش مصنوعی: پرندگان خندیدند و گفتند: "این مرد را چه باک!" چرا که در پیری هیچکس این توانایی را ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفت: «اقدام کن و ناراحت نباش، چون ما دختران را به خوبی پرورش میدهیم و به آنها کمک میکنیم.»
هوش مصنوعی: به دستور او، ساز و سامان عروسی را آماده کردند و برای آن دختران جهاز و وسایل ضروری فراهم کردند.
هوش مصنوعی: هنگامی که نور ماه بر سر او تابید، تعداد بسیار زیادی از خواهان و علاقهمندان در مقابلش جمع شدند.
هوش مصنوعی: اگر دختری داشتی، هر مرد بزرگی او را میبرد و اگر دختری دیگر هم داشتی، او را نیز میگرفتند.
هوش مصنوعی: انسانی باتجربه و دنیادیده، به راحتی و بدون زحمت به موفقیت و ثروت میرسد، گویی که رسیدن به این ثروت برایش دشواری نداشته است.
هوش مصنوعی: در خانهام افراد درستی حضور دارند و اینجا همیشه کارها به درستی انجام میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی دلیلی برای حسرت یا افسوس در زندگی اشاره دارد. ممکن است به احساساتی همچون خاطرهگویی یا دلتنگی برای زمانهای گذشته اشاره کند، یا بیانگر آرزوهای برآوردهنشده باشد. در واقع، شعریست که تضاد بین حال و گذشته را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه زمان ممکن است بر احساسات و شرایط فرد تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: پس از آن، کشتی را به زیبایی و استحکام آماده کن، به گونهای که هر چهار سمتش مانند یک حصار محکم بسته شده باشد.
هوش مصنوعی: سه کشتی بار از خوراکیها را پر کرد، و کشتی چهارم را با درهم و دینار پر کرد.
هوش مصنوعی: در پرتو رحمت الهی، هر آنچه که بود به او داده شد و بر احساس محبت او افزوده گردید.
هوش مصنوعی: بار را بر شتران گذاشتند و به سمت دریا منتقل کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.