چو آگاه شد کآتبین شد درست
به طیهور پرداخت و بر چاره جست
یکی نامه فرمود با مهر و داد
نخست از همه نام خود کرد یاد
ز دارای خاور شه شیرگیر
به شاه بسیلا هشومند پیر
بدان ای سرافراز شاه دلیر
که من گشتم از رزم و پرخاش سیر
مرا با تو پرخاش از آن بود و جنگ
که بود آتبین را برِ تو درنگ
همی خواستم کآن سترگ از میان
شود دور و بر تو نیاید زیان
نه ما را بماند دگر دردسر
چنانچون نموده ست بار دگر
از او باز ویران نگردد جهان
ز دریا نیاید برون از نهان
چو کرد او بسیلا و دریا یله
چرا کینه جویم، چه دارم گله؟
مرا تو به جای پدر باش، و من
چو فرزند دارم تن خویشتن
چنان باش با من که شاهان پیش
به هم ساخته همچو پیوند خویش
نیاگان تو نیکدل بوده اند
کسی را به تن رنج ننموده اند
نه نیز از نیاگانت جستند کین
بزرگان ایران و شاهان چین
مرا این درست است و دانم درست
که پرخاش و کین با بسیلا نجست
به مردی و نیکی تو از خویشتن
بگردانی آن بیکران انجمن
ولیکن تو دانی که گر آن سپاه
فرستم که دارند دریا نگاه
برنجد بسیلا، چو رنجید پیش
همان به که پیوند باشیم و خویش
اگر لشکر روی گیتی به جنگ
به دربند آید نیابد درنگ
به نوّی ز سر باز پیمان کنیم
به سوگند دلها گروگان کنیم
که ما بد نخواهیم با یکدگر
بود جان یکی گرچه باشد دو سر
چو جان اندر آید به سوگند و بند
به دل هر دو ایمن شویم از گزند
فرستم بسی ساز و کردار چین
کنم تازه دریا چو بازار چین
چنان کز همه سازما هرچه هست
به شهر بسیلا به آید به دست
تو دانی که من چون شنیدم ز چین
که آواره شد زآن زمین آتبین
سپه باز خواندم همی بی درنگ
ازیرا که با تو مرا نیست جنگ
وگر تو مرا بی بهانه کنی
به یک دخترم شادمانه کنی
به فرمان خویش اندر آری مرا
به فرنزد کهتر شماری مرا
فرستم دو چندان که خواهی ز گنج
وگر جان بخواهی، ندارم به رنج
همه چین کنم زیر فرمان تو
نیارم برون سر ز پیمان تو
فرستمت منشور ماچین به پیش
که آن جا فرستی کس از دست خویش
بمیرم، چو گویی که پیشم بمیر
بدین آرزو گر شوی دستگیر
چو در نامه بنمود این کهتری
نهاد از برش مهر انگشتری
بخواند از بزرگان او سرکشی
سخن ساز مردی و جادووشی
بدو گفت برکش به دریا تو راه
ببر نامه ی من به طیهور شاه
سخن هرچه گوید همه یاد دار
ازآن سان که باید تو پاسخ گزار
فرستاده دریا به یک مه برید
ز دربند چون باژبانش بدید
فرود آمد از دور و زورق بداشت
یکی مرد پرسنده را برگماشت
ز ملّاح پرسید کاین مرد کیست
نشستن بدین مرز از بهر چیست
فرسته چنین پاسخ آورد باز
که پرخاش کمتر کن ای سرفراز
فرستاده ی شاه چینیم، گفت
به دریا بیاییم با رنج جفت
سواری فرستاد سالار بار
به طیهور و آگاه کردش ز کار
برآشفت طیهور و گفت آن چه چیز
مر او را چه کار است با من بنیز
فرستاده را پیش من راه نیست
بتر زو مرا هیچ بدخواه نیست
بدو گفت دستور کای شهریار
همی خوار داری تو دشمن، مدار
فرستاده ی دشمنت را بخوان
سخن گوی با او و بنشان به خوان
که گر غرقه خواهد شدن دشمنت
دو دست اندر آویزد از دامنت
بمان تا شود آبش اندر جهان
پس آن گه ز دستش تو دامن رهان
فرستاده ی شاه را پیش خویش
ببین تا چه دارد از آن تیره کیش
ز دستور چون پند بشنید شاه
پذیره فرستاد لختی سپاه
فرستاده چون اندر آمد به شهر
تنش رنج دریا بسی یافت بهر
سه روزش گرامی همی داشتند
چهارمش ز یتخت بگذاشتند
زمین را ببوسید و نامه بداد
به مُهرش نگه کرد و پس برگشاد
یکایک ز سر تا به پایان بخواند
از آن کار، طیهور خیره بماند
فرستاده را گفت رو بازگرد
برآسای یک هفته از رنج و درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: آتابین به وضعیت آگاه میشود و تصمیم میگیرد نامهای به شاه طیهور بنویسد. در این نامه، ابتدا خود را معرفی میکند و از صلح و دوستی سخن میگوید، درخواست میکند که از دشمنی و جنگ دوری جسته و پیوندی دوستانه برقرار کنند. آتابین تاکید میکند که جنگهایی که پیشتر بین آنها بوده، به خاطر اشتباهات بوده و او به دنبال صلح است. او به نیکی نیاکان طیهور اشاره میکند و اعلام میکند که به هیچوجه تمایل به ادامه کینه و دشمنی ندارد.
در این شرایط، طیهور که از نامه آتابین متعجب شده، به فرستادهی آتابین میگوید که نباید با دشمنی برخورد کند و باید به او گوش دهد. همچنین به فرستاده فرمان میدهد تا با احترام به او صحبت کند و او را به مهمانی دعوت کند. طیهور پس از شنیدن رنجهای فرستاده، دستور میدهد که او را استقبال کنند و سه روز به او احترام بگذارند. در نهایت، طیهور از فرستاده میخواهد که به سوی آتابین برگردد و پس از یک هفته استراحت، از او بخواهد که با صلح و دوستی پیش بروند.
هوش مصنوعی: وقتی او متوجه شد که موضوع به درستی مشخص شده است، به فکر تدبیر و یافتن راه حل افتاد.
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت و مهر کرد. ابتدا نام خودش را در آن یادآوری کرد.
هوش مصنوعی: از ثروت خاور، پادشاهی شیرینکار و باهوش به نام پیری است که در بزمها و جشنها حضور دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و شجاع، بدان که من از جنگ و درگیری خسته و دلزده شدم.
هوش مصنوعی: من با تو به خاطر جنگ و جدلی که داریم، درگیر شدهام، مانند آتشنشان که برای خاموش کردن آتش درنگ نمیکند.
هوش مصنوعی: من میخواستم که آن بزرگ از میان برود تا به تو آسیبی نرسد.
هوش مصنوعی: دیگر برای ما هیچ مشکلی باقی نمانده است، همانطور که دوباره دچار آن شدهایم.
هوش مصنوعی: جهان از او تغییر نمیکند و ویران نمیشود، و هیچ چیز از دریا به بیرون نمیآید مگر از عمق و ناپیدایی آن.
هوش مصنوعی: زمانی که او دریا را به راه انداخت و آزاد کرد، چرا باید کینه به دل بگیرم؟ چه چیزی برای شکایت کردن دارم؟
هوش مصنوعی: تو برای من مانند پدر باش و من مانند فرزندی نسبت به خودم.
هوش مصنوعی: با من به گونهای رفتار کن که مانند شاهان به یکدیگر و به پیوندهایشان نزدیک و صمیمی باشیم.
هوش مصنوعی: پدران و اجداد تو انسانهای خوبی بودهاند و هیچکسی را به خاطر بدنش آزار ندادهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بزرگانی از ایران و شاهان چین به خاطر قدرت و عظمت خود، از هیچ چیز نمیهراسند و در برابر هیچ نیرویی عقبنشینی نمیکنند. آنها با شجاعت و استقامت در برابر چالشها قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: من میدانم که این کار برای من صحیح است و به خوبی میدانم که درگیری و دشمنی با بسیاری از افراد فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با مردانگی و نیکی از خودت دور شوی، آن گنجینه بینظیر را از دست خواهی داد.
هوش مصنوعی: اما تو میدانی که اگر آن نیروها را به میدان بفرستم، آنها که دریا را تحت نظر دارند، چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی ناراحت شود، بهتر است که از او دوری کنیم و به جای اینکه با او در ارتباط باشیم، در پیوند با کسانی باشیم که به ما نزدیکترند.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان بر روی زمین به جنگ بیایند، تردیدی در این نیست که آنها نمیتوانند توقف کنند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ما عهد و پیمان جدیدی را آغاز میکنیم و قلبهایمان را به یکدیگر متعهد میسازیم.
هوش مصنوعی: ما هرگز دشمن یکدیگر نخواهیم بود، حتی اگر دو وجود جدا از هم داشته باشیم، اما روحمان یکی است.
هوش مصنوعی: زمانی که روح به سوگند و پیمان بپیوندد، دل ما از هر آسیبی در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: من به بسیاری از سازها و رفتارها می پردازم و دریا را مانند بازار چین تازه و شاداب می کنم.
هوش مصنوعی: به گونهای که همه چیزهایی که از سازما هست، به شهر بسیلا میرسد و به دست میآید.
هوش مصنوعی: تو میدانی که وقتی خبر شنیدم که چین، آواره و بیخانمان شده است، چه حس عجیبی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: من بیوقفه به خواندن مشغولم، زیرا با تو هیچ دشمنی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تو به من بدون هیچ دلیلی محبت کنی، من هم برای یک دخترم با شادی و خوشحالی رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: من به دستور خودت به سوی تو میآیم، ولی مرا در زمرهی کوچکترها به حساب نیاور.
هوش مصنوعی: میتوانم خواستههای تو را برآورده کنم و حتی بیش از آنچه که میخواهی، از داراییام در اختیارت بگذارم؛ اما اگر درخواست جان کنی، برای من دشوار است که در ازای آن چیزی بدهم.
هوش مصنوعی: هرچه را که لازم باشد، برای تو آماده میکنم و هرگز از عهد و پیمان خود خارج نخواهم شد.
هوش مصنوعی: برای تو نامهای فرستادم که به هر جا میخواهی بفرستی، ولی از خودت هیچکس را آنجا نفرستی.
هوش مصنوعی: من بینهایت برایت فدایم، اگر بگویی که پیش روی من بمیر. فقط کافی است که به آرزوی تو دست یابم.
هوش مصنوعی: وقتی در نامهای نشان داد که از او کمتر است، مهر انگشتری را از روی او برداشت.
هوش مصنوعی: از بزرگترها درباره سرکشی و تواناییهای مردان و جادوگران بشنوید.
هوش مصنوعی: به او گفت تا نامهام را به شاه طیهور برسانی، تو را به دریا میبرم.
هوش مصنوعی: هرچه کلام میگوید، به یاد بسپار و در پاسخ دادن به آن همانطور که باید عمل کن.
هوش مصنوعی: یک قاصد از دریا به دلیلی به سرزمین ما آمد و وقتی به دربند رسید، با دوربینش به تماشا پرداخت.
هوش مصنوعی: یک مرد پرسشگر به کنار آب آمد و قایقی را به راه انداخت تا سوار شود.
هوش مصنوعی: از ملّاح پرسید که این مرد کیست و چرا برای نشستن در این مرز آمده است.
هوش مصنوعی: پاسخ فرستاده شد که کمتر جنجال کن، ای عزیز و سرافراز.
هوش مصنوعی: ما فرستادهی پادشاه چین هستیم و به ما گفتهاند که با تمام سختیها و مشقتها، باید به دریا بیاییم.
هوش مصنوعی: سالار، سوارانی را به سوی طیهور فرستاد و او را از وضعیت کار با خبر کرد.
هوش مصنوعی: طیور به شدت ناراحت شد و گفت: "این چه چیزی است که او برای من نگران است؟"
هوش مصنوعی: فرستادهای که به سراغ من آمده نمیتواند راهی برای ورود پیدا کند و هیچ دشمنی برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای پادشاه، همواره مراقب باش که دشمنان را فریب ندهی و آنها را کوچک نشمار.
هوش مصنوعی: پیامآور دشمن را نزد خود بخوان و با او گفتگو کن، سپس او را به میهمانی نشاند.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو بخواهد غرق شود، بهتر است که دو دستش را از دامن تو بگیرد.
هوش مصنوعی: بمان تا آب او در دنیا جاری شود، سپس تو دامن خود را از او جدا کن.
هوش مصنوعی: فرستادهی پادشاه را به نزد خود بخواه و ببین که او چه چیزی از آن قوم تاریکدل دارد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه شاه نصیحت را شنید، به سرعت دستور ارسال سپاه را صادر کرد.
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده وارد شهر شد، بدنش دردهایی زیادی ناشی از سفر دریایی را احساس کرد.
هوش مصنوعی: سه روز را بسیار گرامی میشمردند، اما روز چهارم او را از تخت و مقامش برکنار کردند.
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و نامهای نوشت، سپس آن را با مُهرش مهر کرد و بعد از مدتی دوباره باز کرد.
هوش مصنوعی: هر کس باید به دقت از ابتدا تا انتهای کار بخواند و بررسی کند، تا در اثر دقت و تامل، متوجه زیبایی و عمق آن شود.
هوش مصنوعی: پیامآور را خطاب کرد و گفت که برگرد و برای یک هفته از درد و زحمت آسوده باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.