اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۱ - درختی که هفت گونه بارش بود
... سپهدار با ویژگان سپاه
به دیدار آن خانه شد هم ز راه
بدید آن درخت نوآیین به بار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها
... برکوه شهری پر انبوه دید
به دروازه شهر بر راه بر
نشانده بتی دید بر گاه بر ...
... چه پاکیش بد یا چه آمدش سود
گر آتش نمودی بدارنده راه
نبودی به دوزخ درش جایگاه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۳ - صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها
کهی دید دیگر ز سنگ سیاه
برون کرده زین سو بر آن سوی راه
کرا کس ندانستی از بوم هند ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته
... زبرجد به منقار و بسد به چنگ
چو آب اندرو راه کردی فراخ
درخت از بن آن بر کشیدی به شاخ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
... سر هفته بدرود کردش پگاه
شد او و سپهدار برداشت راه
چو این آگهی نزد اثرط رسید ...
... به از بد پسر کاو بیازاردت
چو آمد به نزدیک دو روزه راه
بفرمود تا شد پذیره سپاه ...
... شدن را و کار سپه ساز کن
به نزد پدر چون رسیدی ز راه
یکی جفت شایسته خود بخواه ...
... هم از وی شود تلخی مرگ خوار
گمانی نبردش دل راهجوی
که آن از برادرش باشد نه زوی ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
... مگر یابم آن کاین دلم را هواست
به راه ار چه تنها نترسد دلیر
که تنها خرامد به نخچیر شیر ...
... دگر بینمت یا نبینمت نیز
مر امید راهست دامن فراخ
درختیست بر رفته بسیار شاخ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۷ - در صفت سفر
... بدین دیگر اندرز باری بایست
بسا کس که او جست راه دراز
چو شد نیز نامد سوی خانه باز ...
... نخست از پس و پیش هر سو ببین
به هنجار ره چون درافتی ز راه
همی کن به ره داغ هر پی نگاه ...
... درآن دشمنی دوستی را بپای
چنان بر سوی دوستی نیز راه
که مر دشمنی را بود جایگاه ...
... مزن رای با تنگ دست از نیاز
که جز راه بد ناردت پیش باز
ز بهر گلو پارسایی مکن ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
... سوی شام زی بادیه داد روی
یکی ریدک ترک با او به راه
ز بهر پرستش به هر جایگاه ...
... سنانش از جهان کرده نخچیر گاه
کمانش از کمین بسته بر چرخ راه
بدام کمندش سر نره گور ...
... شد از کاروان دوست با پهلوان
همه راهش از دل پرستنده بود
به هرکارش از پیش چون بنده بود ...
... بدش گفته جز نام خویش و پدر
همه راه اگر تازه بد گر کهن
ز دخت شه روم بدشان سخن ...
... همه روز گفتارش از چهر اوست
بدین روی با شویم آمد ز راه
بخواهد کشیدن کمان پیش شاه
هم از راه و دزدان بگفت آنچه بود
سلیحش همه یک یک او را نمود ...
... در گنج را دزد نکند تباه
کلیدش نجوید سوی قفل راه
برین بست پیمان و چون باد تفت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
... به یزدان که فرزند من جفت تست
وگر نایی از راه پیمان برون
ز دار اندر آویزمت سرنگون ...
... گهر داشتم طمع سنگ آمدی
برو کت شب تیره گم باد راه
ز پس آتش و باد و در پیش چاه ...
... همه داستان پیش شه کرد یاد
ز راه و ز دزدان و از کار اوی
ز زور و ز مردی و پیکار اوی ...
... سری با دو صد گرد گردن فراز
فرستاد کآریدش از راه باز
مجویید گفت از بن آیین جنگ ...
... بدو پیشرو گفت فرمود شاه
که تابی عنان تکاور ز راه
همی گوید ار بازگردی برم ...
... سپهبد شتابید نزدیک ماه
زمانی برآسود و برداشت راه
به سوی بیابان مصر از شتاب ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
... چه دشتی که گر وی بود چرخ ماه
درو ماه هر شب شدی گم ز راه
همه دشت سنگ و همه سنگ غار ...
... ز دوزخش رنگ و ز دیوان نگار
درین راه ده روزه چون تاختند
بیابان پهن از پس انداختند ...
... سر هفته زان شهر برکرد زود
یکی پیک با باد همراه کرد
پدر را ازین مژده آگاه کرد ...
... ز دیبا جهان سرخ و زرد و بنفش
سواران همه راه بر پشت زین
ستاننده رطل این از آن آن از این ...
... ز کار سپهدار و آن فر و جاه
همه گفت از کار زنگی و راه
دژم گشت قیصر ز کردار خویش ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط
... تنوره زد از گردش اندر سپاه
ز هر سو به زخمش گرفتند راه
بینداختندش به شمشیر دست ...
... دلیران زاول همه ترگ و تیغ
فکندند و جستند راه گریغ
از ایشان همه دشت سر بود ودست ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
... بدانسان همی شد که هزمان ز گرد
پی اش با قضا گفت از راه گرد
کمان وار گردنش و جستن چو تیر ...
... پی مورچه بر پلاس سیاه
بدیدی شب تیره صد میل راه
به پای آن کجا دیده بگماشتی ...
... کنی رزم و زاختر شوی کامکار
فرستاده اینک به راه اندرست
چو هفته سرآید درست ایدرست
ببد هفته و کس نیامد ز راه
بر او تند شد پهلوان سپاه ...
... گرفت آنگهی ره شتابان چو گرد
دهی دید در راه بر ساده دشت
به پایان ده با سپه برگذشت ...
... از آن دیو گیتی کنی بی هراس
بپرسید گرشاسب از راه راست
چه دانستی این وآگهیت از کجاست ...
... ببینم همه بودنی ها به خواب
نشان آنکه دی شیر کشتی به راه
به کاول همی رانی اکنون سپاه ...
... دوم گرت روزی ز پیش سپاه
زنی در یکی خانه خواند ز راه
مشو گرچه زن لابه سازد بسی ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل
... زشب گشت زربفت گیتی بنفش
به راه سکاوند چون باد تفت
شب قیرگون روی بنهاد ورفت ...
... سراسیمه ماندند زاول سپاه
به اثرط نمودند هر گونه راه
چه سازیم گفتند چاره که جنگ ...
... زمین از پی پیل پرژرف چاه
چو کاریز خون را به هر چاه راه
خزان است آن دشت گفتی به رنگ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
... شب آمد ز پیکار کردند بس
یل پهلوان داشت کآمد ز راه
تنی ده هزار از یلان سپاه ...
... پیاده ز پیلان شده پایمال
به راهی دگر هر یکی گشته گم
ز بر کرکس و غول تازان به دم ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
... خط و خون دیده بهم برسرشت
که بر یک گنه گر بگشتم ز راه
فتادم به پادافره صد گناه ...
... کشیدند لشکر همی خواسته
زن و مرد پیش سپهبد به راه
دویدند گریان و فریادخواه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را
... نگه کن که چون کرد باید شهی
بیآموز آیین و راه مهی
چهارست آهوی شاه آشکار ...
... که تا ماند آن بر تو نفرین بود
همه راهی از رهزنان پاک دار
مدار از در دزد جز تیغ و دار ...
... چه به بد همان کن تو آیین خویش
مده نزد خود راه بدگوی را
نه مرد سخن چین دو روی را ...
... سخنشان به هر انجمن یادکن
پژوهندگان دار بر راه رو
همی دان نهان جهان نو به نو ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
... رمان از غو طبل بازان هژبر
از افکنده نخچیر بی راه و راه
پر از کشتگان دشت چون رزمگاه ...
... سپهبد پیاده همی تاختی
به راه گوزنان کمین ساختی
چو تنگ آمدندی بجستی زجای ...
... چو نزدیک باشم بود چاپلوس
ترا راهزن خواند و مارکش
مرا دیو مردم خور خیره هش ...
... به فرت نیارد دل من هراس
هم اکنون چو آهنگ راه آورم
سر هردوشان پیش شاه آورم ...
... اگر مه شوی گر بخایدت خرد
به یک هفته زآن پس همه کار راه
بسازید و شد پیش ضحاک شاه ...
... چو پنجه هزار از یلان سپاه
ببد پهلوان شاد و برداشت راه
ز خویشان یکی را به جایش نشاند ...
... سوی بابل آورد ضحاک روی
دگر سو سپهدار شد راه جوی
همه ره به هر شهر و آباد جای ...
... دل پهلوان شد بدو مهرجوی
چنین گفت کاین کردی از راه راست
که از کاردانان و شاهان سزاست ...
... زبونشان بود شیر جنگی به چنگ
نه از بیمشان سوی دریاست راه
نه از دستشان کشورم را پناه ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
... سوی طنجه نزدیک عم زاده باز
فرستاد و او راه را کرد ساز
به گرد جزیره به گشتن گرفت ...
... پس آن کشتی و بردگان با سپاه
به دریا چو رفتند یک روزه راه
فتادند روز دهم یکسره ...
... از آن روبهان هر کس اندر سپاه
فکندند بسیار بی راه و راه
ز تن پوستهاشان برون آختند ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس
گرفتند از آنجای راه دراز
جزیری پدید آمد از دور باز ...
... نشمین به غاری درون ساختست
چو بیند یکی کشتی از دور راه
بگیرد کند مردمان را تباه ...
... جز از بیم جان گر دگر نیست چیز
چنان چون مرا جان و راهست نیز
به شیری توان شیر کردن شکار ...
... به خون غرقه دیو و به خوی جنگجوی
نبودش برون راه کآید به جنگ
برو بر شد آن غار زندان تنگ ...
... گهی گرز کین کوفتش گاه سنگ
در آن غار کرده برو راه تنگ
سرانجام سنگی گران از برش ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره
... بیآمد برون لشکر بدگمان
بدیدند هفتاد کشتی به راه
همه بادبان بر کشیده به ماه ...
... زمین گرد شد گشت با چرخ راست
نبد راه ایرانیان زی گریغ
ز پس موج دریا بد و پیش میغ ...
... غریوش چو اندر که آوای کوس
ز بانگ و دمش هر کجا شد به راه
زمین بود جنبان و گردون سیاه
همه راه تا خانه شهریار
بد از زر و در پهلوان را نثار ...