همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین (ص)
... ره مرو ذاک فی الطریق
چون مسافر رسد به امن آباد
طریق رنج راه خودش نیاید ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴
... گر میانت چو کمر در نتوانیم گرفت
یار چون لشکری افتاد مسافر گشتیم
ترک دنباله ی لشکر نتوانیم گرفت ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۲
... نشانی میدهد هر کس به جایی
تفحص کردم از قوم مسافر
مگر گفتم بود مشکل گشایی ...
حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۲ - حکایت
... در سفر موقوف نبود بی جزع
خاصه چون باشد مسافر بی طمع
گر تفرج را کسی غربت کند ...
... منزل و مرحل به دست او بود
گر چنین باشد مسافر را سفر
بر مراد خویشتن یابد ظفر ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - در صفت موسم گرمای هند
... خوی شد از پوست برون آمده
پای مسافر بره گرم دور
ز ابله پر قبر چو نان تنور ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
... تب لرزه گرفته استخوانش
دانست مسافر خردمند
کو را چه شکنجه شد زبان بند ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۴
... زبان ز پرسش آیندگانم آبله شد
کز آن مسافر ره دور من خبر نرسید
بسوختم به شب هجر و کنج تنهایی ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳
... خوش است باد و لیکن چه سود چون خبری
از آن مسافر ره دور ما نمی آرد
بکشت کندن جانم ز هجر و مردن نیست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷
... وه که آن آشنای یار نیامد
عمر بگذشت و زان مسافر بدخو
یک سلامی به یادگار نیامد ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۲
... تعویذ عمر بایدم اندر شب فراق
یک نامه زان مسافر فرخ لقا بیار
گفتی سلام آرم ازو چشم بر رهست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۹
... مسلمانان چنین رویی فرامش چون توان کردن
بگویند آن مسافر را که صد پاره شده جانش
کم از یک نامه ای کز وی توان پیوند جان کردن ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹۳
... حلالت کردم ای دزد از درون بستان و بیرون شو
مسافر می شود مهمان و دل همراه او ای جان
هنوز او فرصتی دارد تو باری پیش ازو خون شو ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹۷
... دلم که رفت نیاورد یاد هم چیزی
از آن مسافر آواره گرد هر جایی
درید جامه عمر و نماند آن مقدار ...
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱۲ - در بیان معرفت توحید
چون مسافر گشتی اندر راه دین
صدق باشد مرکب و رهبر یقین ...
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - وله نورالله قبره
... در مراد دل بمانم شاد و آخر هم نمانی
این رباطی در ره سیلست و ما در وی مسافر
برگذار سیلها منزل مساز ای کاروانی ...
... کز جوانی کردم این آشفتگی آه از جوانی
ای مسافر چون به ملک و منزل خود بازگردی
گفتهای اوحدی می بر ز بهر ارمغانی
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲ - در صفت مسجد
... وز طبقهات آسمان رنگی
به مسافر در این سرای سرور
منبرت سدره را نموده ز دور ...
اوحدی » جام جم » بخش ۷۴ - در سفر و فواید آن
... شد جهان از مجردان رفته
از مسافر ادب نمیجویند
وینک از در بدر همیپویند ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣۶ - قصیده
... هست دنیا در حقیقت رود عقبی را پلی
ما مسافر بیگمان زین پل گذر خواهیم کرد
تا بکی در چار میخ طبع خود بینیم رنج ...
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣۶
... که روح دامن ازو درکشید میگریند
همه مسافر و آنگه ز جهل خویش مقیم
بر آنکه پیش بمنزل رسید میگریند
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه
... یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند ...