بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن
که بی یاران خود، حیف است گشت بوستان کردن؟
گسسته سلک صحبت دوستانم باز و من زنده
بدین خواری نه از راهست یاد دوستان کردن
مرا گویی «فراموشش کن و آزاد شو از غم »
مسلمانان، چنین رویی فرامش چون توان کردن؟
بگویند آن مسافر را که صد پاره شده جانش
کم از یک نامه ای کز وی توان پیوند جان کردن؟
به فتراک تو دل بندم، مرا چون نیست آن پنجه
که بتواند ترا دست شفاعت در عنان کردن
کجااند آن همه مرغان که رفتند از چمن، یارب؟
ندانستند، پندارید، یاد آشیان کردن
بیا تا شکر غم گوییم، خسرو بعد از این، چو ما
ندانستیم در ایام شادی شکر آن کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از آمدن بهار صحبت میکند، اما به این نکته اشاره میکند که بدون یارانش، زیباییهای گلستان هیچ معنی ندارد. او احساس تنهایی و ناامیدی میکند و اینکه فراموش کردن دوستانش برایش غیرممکن است. همچنین به غم و اندوهی که از جدایی دارد اشاره میکند و به نوعی از فراق دوستانش به شدت رنج میبرد. شاعر با یادآوری خاطرات شیرین، دعوت به شادی و قدردانی از لحظات خوب میکند و میگوید که شکرگزاری در زمانهای خوشی هم باید انجام شود.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده است، اما درختان و گلها در گلستان به چه دلیلی میتوانند شکوفا شوند وقتی که دوستان خود را در کنار ندارند؟ این واقعا جای تاسف دارد که بخواهند تنها از زیباییهای باغ لذت ببرند.
هوش مصنوعی: دوستانم را فراموش نکردهام، ولی اکنون که در وضعیتی نامناسب قرار دارم، یادآوری آنها برایم درست نیست.
هوش مصنوعی: تو به من میگویی که او را فراموش کنم و از غم رها شوم، اما مسلمانان چگونه میتوانند چنین چیزی را فراموش کنند؟
هوش مصنوعی: میگویند به آن مسافر که روحش به اندازهٔ صد تکه شده است، اما پیوند خوردن جان او با یک نامهای که میتواند احساس و علاقهاش را منتقل کند، کمتر ارزش دارد؟
هوش مصنوعی: من دل به وسیله تو میسپارم، زیرا مثل تویی را ندارم که بتواند مرا از سرگردانی نجات دهد و با دستان شفاعت به سامان برساند.
هوش مصنوعی: کجا هستند آن همه پرندگان که از گلزار پرواز کردند، ای خدا؟ آیا نمیدانستند که باید یاد آشیانه خود را داشته باشند؟
هوش مصنوعی: بیایید از درد و غم سخن بگوییم، زیرا خسرو در آینده به ما خواهد پیوست و متوجه میشویم که در روزهای شاد هم باید به شکرگذاری بپردازیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خداوندا ترا زیبد خداوندی جهان کردن
که تو دانی ز بدخواهان جهان جان جهان کردن
تو دانی بدسگالان را نشان تیر کردن دل
تو دانی دشمنان را تن بکردار کمان کردن
ندانم هیچ بندی را که نتوانی گشادن تو
[...]
زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن
که وصف آتش سوزان بنی مشکل توان کردن
در آن حضرت که باد صبح گردش در نمی یابد
دمادم قاصدی باید ز خون دل روان کردن
شبان تیره از مهرش نبینم در مه و پروین
[...]
مطول قصهای دارم که گر خواهم بیان کردن
به صد طومار و صد دفتر نشاید شرح آن کردن
به معنی صورتی امشب نمودی روی و این صورت
نمییارم عیان گفتن نمیشاید نهان کردن
من این صورت کجا گویم من این معنی کرا گویم؟
[...]
چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟
ازان جان جهان نتوان کنار از بیم جان کردن
خوشا سودای یکجا گر چه باشد سر به سر نقصان
که سودایی شدم ز اندیشه سود و زیان کردن
گرفتم باغبان سنگدل مانع نمی گردد
[...]
دلیرم کرد در سودای عشقش ترک جان کردن
که بی سرمایه فارغ باشد از قید زیان کردن
به پند ناصح از پای سگانش برندارم سر
به قول دشمنان عیبست ترک دوستان کردن
تنم چون تار مویی بوده در وی نهان زلفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.