گنجور

 
۱۳۶۱

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸

 

... اینقدر بنشین که گل زخمی ز زلفت بو دهد

گردش چشمت چو پیماید بهر کس دور خویش

سرمه را بتوان بخورد هر نصیحت گو دهد ...

کلیم
 
۱۳۶۲

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱

 

... محضر ریختن خون برادر دارد

چاره ای نیست به از گردش ساغر او را

تلخ عیشی که غم از گردش اختر دارد

پنبه های صدف گوش درین قحط تمیز ...

کلیم
 
۱۳۶۳

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲

 

... ای که گفتی که مکن عربده زین بیش کلیم

مستم از گردش آنچشم مکن تا نکنم

کلیم
 
۱۳۶۴

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶

 

... باده دردآمیز گردد شیشه چون بر هم خورد

گردش افلاک تا برجاست ما آزرده ایم

گلبن ایام را ما آشیان بلبلیم ...

کلیم
 
۱۳۶۵

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷

 

... که نیاید بمیان پای شمار و عددی

شکرها گویمت ای چرخ که از گردش تو

نیست یک کس که توان برد بحالش حسدی ...

کلیم
 
۱۳۶۶

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

با گردش دهر و خلق پرشور و شرش

کاری که نداری چه غمست از حذرش ...

کلیم
 
۱۳۶۷

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

... شاخ شکوفه خورد ز باد بهار پای

از گردش سپهر دو روزی اگر نهاد

بر مسندش مخالف بی اعتبار پای ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۳۶۸

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

... گهی ز مویی آشفته حال و سودایی

گهی ز گردش چشم بتان ساده زنخ

خیال واربدم کوچه گرد و هر جایی ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۳۶۹

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

... کار ما را از نگاهی می تواند ساختن

گردش چشم تو مثل گردش افلاک نیست

عشق را الفت به قدر نسبت آمد شعله را ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۳۷۰

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... مستی ما را به می حاجت نباشد می کند

گردش چشم تو کار گردش پیمانه ای

گفتمش دل گفت در زلف حال خویش گفت ...

ابوالحسن فراهانی
 
۱۳۷۱

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

... هردم جایی کند چو خورشید وطن

مردم همه از گردش گردون نالند

وز گردش آفتاب می نالم من

ابوالحسن فراهانی
 
۱۳۷۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

... ای سبزه سر برآر که باران غنیمت است

افتاده ای ز گردش افلاک اگر ز خاک

برخاست همچو گرد سواران غنیمت است ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

... خوشدلی هرگز به نزدیکم نمی آید سلیم

گردش ایامم از هم صحبتان تا دور کرد

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

... چون صدف آن کس که نان خشک خود بر آب زد

همچو جام مجلس مستان سرم در گردش است

کشتی ام از بس ز شادی چرخ در گرداب زد ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

... که هر نسیم چو موجم به آب می راند

چه دشمنی ست ندانم که باز گردش چرخ

مرا ز کوی تو چون آفتاب می راند ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

... عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند

بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا

شیشه ترسم که ازین میکده بالا گیرند ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

... تا قیامت می کشان این گلستان را سلیم

گردش پیمانه چون دور تسلسل کم مباد

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸

 

... تیغ از چه توان ساخت چو فولاد نباشد

از آه اسیران بود این گردش افلاک

کشتی نرود راه اگر باد نباشد ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۷۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۷

 

... کاش آواز خوشی همچون جرس می داشتم

عاشقم اندیشه ام از گردش افلاک نیست

می نمی خوردم اگر بیم از عسس می داشتم ...

سلیم تهرانی
 
۱۳۸۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۲

 

... کاین دار نیست سخت تر از دار زندگی

آزرده ای ز گردش ایام می بنوش

باشد شراب شربت بیمار زندگی ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۱۳۰