گنجور

 
۱۳۴۱

اوحدی » جام جم » بخش ۲ - مناجات

 

... می نمیرم ز غم چه سنگدلم

سود دیدم سفر به آن کردم

بختم آشفته شد زیان کردم ...

اوحدی
 
۱۳۴۲

اوحدی » جام جم » بخش ۴ - در نعت رسول

 

... او خداوند دین و صاحب درد

سفر آدم سفیرنامه اوست

درج ادریس درج خامه اوست ...

اوحدی
 
۱۳۴۳

اوحدی » جام جم » بخش ۴۴ - در تناکح و توالد

 

... دل در افتاد تن بباید داد

آنکه شش ماه در سفر باشد

دو دیگر به راه در باشد ...

... چون نیاید به خانه فاجر و رند

در سفر خواجه بی غلامی نیست

بی می و نقل و کاس و جامی نیست ...

اوحدی
 
۱۳۴۴

اوحدی » جام جم » بخش ۵۰ - در تربیت اولاد

 

... ور کمر یافت خود اسیر شود

ننشیند سفر کند ز برت

بگدازد ز هجر خود جگرت ...

اوحدی
 
۱۳۴۵

اوحدی » جام جم » بخش ۷۴ - در سفر و فواید آن

 

چون ندانی ز خود سفر کردن

بایدت بر جهان گذر کردن ...

... بکن اندر زمان مستی خود

سفری در زمین هستی خود

تا بدانی که کیستی و که ای

در چه چیزی و چیستی و چه ای

چون ندانی به پای روح سفر

بایدت در جهان چو نوح سفر

بدر آ ای حکیم فرزانه ...

... چند در خانه کاه دود کنی

سفری کن مگر که سود کنی

نشود مرد پخته بی سفری

تا نکوشی نباشدت ظفری ...

... بربایی ازین میان گهری

سفر مال بیم دزد بود

سفر حال اجر و مزد بود

هر زمینی سعادتی دارد ...

... این نظرهای سعد کی بینند

تا نیابی تو از سفر ندبی

با تو همراه کی کند ادبی ...

... با ادب رو که نیکخواه تو اوست

در سفرها دلیل راه تو اوست

بردباری کن وقناعت ورز ...

... بهتر از عقل روشنایی نیست

به سفر گر چه آب ودانه خوری

بی ادب سیلی زمانه خوری ...

... جد و جهدی بکن که سود آری

در سفر چون پی شکم گردی

از کجا صدر و محتشم گردی ...

... زهر قاتل شود چو برخیزی

سفر این کسان چه کرد کند

به جز از پا و سر که درد کند ...

اوحدی
 
۱۳۴۶

اوحدی » جام جم » بخش ۹۹ - در صبر و تسلیم

 

... هر یکی راست منزلی روشن

که جز آن جایگه سفر نکند

چون به دانجا رسد گذر نکند ...

اوحدی
 
۱۳۴۷

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۵ - در شرح حال اهل زرق و تلبیس

 

... کای پسر وقت میرود دریاب

گر مریدی کجاست سفره آش

ور نداری درین میانه مباش ...

... با مریدان سخت پیشانی

صوفیان سفره را فراز کشند

آستین از دو دست باز کشند ...

... ور برقصی به عیب مرد شوند

این یکی از سفر رسید ببین

وان سفر میکند چنین منشین

نروی از در تو باز استند ...

... گر تمامی تو ناتمامی چیست

گوسفندی به سفره سازندت

بعد از آن همچو بز ببازندت ...

اوحدی
 
۱۳۴۸

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۹ - در ذکر معاد و تجرد کلی

 

... خر و بار تو بار خواهد بود

گر سفر زین شمار خواهد بود

نردبانیست پایه برپایه ...

... لیک بایستش این خبر کردن

که چنین شاید این سفر کردن

مایه انتباه تست این ها ...

اوحدی
 
۱۳۴۹

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۰ - در تدبیر این سفر

 

... بر فلک بی عروج نتوان رفت

به سفر بی خروج نتوان رفت

نفس با عقل چون یگانه شود ...

اوحدی
 
۱۳۵۰

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۶

 

... می بری یا مبر چه می گویی

با تو بار سفر دل من بود

چیست بار سفر چه می گویی

من از آن لب سخن همی پرسم ...

اوحدی
 
۱۳۵۱

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد

 

... در حوادث کوش دارد زافت دوران مرا

گر چه در صورت سفر باشد سقراما ولیک

اینسفر بگشاد در در روضه رضوان مرا

بنده خاص توأم باید که داند رأی تو ...

ابن یمین
 
۱۳۵۲

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣۶ - قصیده

 

الوداع ایدل که ما زینجا سفر خواهیم کرد

منزل اصلی خود جای دگر خواهیم کرد ...

... هر کرا عزم تماشای ریاض قدس هست

گو مهیا شو که مانا گه سفر خواهیم کرد

میرویم آنجا که حق یابیم چون ابن یمین ...

ابن یمین
 
۱۳۵۳

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٣ - وله قصیده در مدح طغا یتمور خان

 

... در سایه رکاب وی ار خواهد آفتاب

از خاوران سفر بسوی باختر کند

شاهی که با ولی و عدو گاه لطف و عنف ...

... چرخ زمین نورد نبیند نظیر تو

گرد جهان اگر چه فراوان سفر کند

بر قامت جلالت اگر بخت کسوتی ...

ابن یمین
 
۱۳۵۴

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٠ - وله ایضاً در مدح امیر یحیی

 

... از رفعت حالش بحقیقت نتوان داد

برتر ز فلک وهم بسی سال سفر کرد

آخر خبر از پایه قدرش نتوان داد ...

ابن یمین
 
۱۳۵۵

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧۴ - وله

 

بعزم سفر شاه جمشید فر

بر افراخت رایت بخورشید بر ...

... ز مستان و پیری و بیحاصلی

برین صورت ار کرد باید سفر

ببینم بچشم آنچه گوشم شنید

که باشد سفر قطعه یی از سقر

کمال کرم را چه نقصان رسد ...

ابن یمین
 
۱۳۵۶

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧٩ - وله ایضاً قصیده در مدح تاج الدین علی سربداری

 

... دم بر افتاده و سر تا قدمش گرد آلود

مست و بیچاره ز سختی ره و رنج سفر

چون بر آسود زمانی پس از آنش گفتم ...

ابن یمین
 
۱۳۵۷

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨٣ - وله ایضاً

 

... بیافت از کرم کردگار عزوجل

هزارگونه فتوح اندرین ستوده سفر

ز هر چه داد خدایش ستوده تر آنست ...

ابن یمین
 
۱۳۵۸

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٩٠ - وله ایضاً قصیده در مدح تاج الدین علی سربداری

 

... ور ز دیوانش نبودی ماه را بر رخ جواز

کی توانستی که بودی گاه و بیگه در سفر

آفتاب اجرای نور از رأی او گر یافتی ...

ابن یمین
 
۱۳۵۹

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١۴ - وله ایضاً

 

این منم باز که در باغ بهشت افتادم

وز سفر کآن بحقیقت سقرست آزادم

این نه خوابیست که می بینم اگر پنداری ...

ابن یمین
 
۱۳۶۰

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴۶ - قصیده

 

... ترا طول و عرض جهان دور ناید

چو بهر سفر چرمه بیرون دوانی

ز شهباز مشرق بیکدم چو خواهی ...

ابن یمین
 
 
۱
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۱۸۱