بعزم سفر شاه جمشید فر
بر افراخت رایت بخورشید بر
بهر سو که روی آورد رایتش
قوی پشت باد او بفتح و ظفر
شنیدم ز گفتار کار آگهی
که فرمود شاهنشه بحر و بر
که ابن یمین نیز اقبال وار
درین ره ببندد بخدمت کمر
همانا که رأی همایون شاه
ندارد ز حالم کماهی خبر
ز مستان و پیری و بیحاصلی
برین صورت ار کرد باید سفر
ببینم بچشم آنچه گوشم شنید
که باشد سفر قطعه ئی از سقر
کمال کرم را چه نقصان رسد
اگر شهریار فریدون سیر
ز داد و دهش کار چاکر نخست
بسیم فراوان کند همچو زر
پس آنگه اجازت دهد تا بجان
دعا گوی میباشمش در حضر
ز درگاه عالم پناهش رهی
ندارد جز این التماس دگر
جهاندار شاها بسمع رضا
زمن بشنو این نکته مختصر
بده داد بیچاره گر بایدت
که دادت دهد داور دادگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که را رودکی گفته باشد مدیح
امام فنون سخن بود ور
دقیقی مدیح آورد نزد او
چو خرما بود برده سوی هَجَر
چو دانا توانا بد و دادگر
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
پدید آرد آن سرو بیجاده بر
همی گرد عنبر به بیجاده بر
ز روی و ز بالا و زلف و لبش
خجل شد گل و سرو و مشک و شکر
بت و ماه را نام خوبی مده
[...]
ز شرم گنه آب رویم مبر
چو خاکم ز تقصیر من درگدر
ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخر زمان مهدی آید به در
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.