گنجور

 
ابن یمین

بعزم سفر شاه جمشید فر

بر افراخت رایت بخورشید بر

بهر سو که روی آورد رایتش

قوی پشت باد او بفتح و ظفر

شنیدم ز گفتار کار آگهی

که فرمود شاهنشه بحر و بر

که ابن یمین نیز اقبال وار

درین ره ببندد بخدمت کمر

همانا که رأی همایون شاه

ندارد ز حالم کماهی خبر

ز مستان و پیری و بیحاصلی

برین صورت ار کرد باید سفر

ببینم بچشم آنچه گوشم شنید

که باشد سفر قطعه ئی از سقر

کمال کرم را چه نقصان رسد

اگر شهریار فریدون سیر

ز داد و دهش کار چاکر نخست

بسیم فراوان کند همچو زر

پس آنگه اجازت دهد تا بجان

دعا گوی میباشمش در حضر

ز درگاه عالم پناهش رهی

ندارد جز این التماس دگر

جهاندار شاها بسمع رضا

زمن بشنو این نکته مختصر

بده داد بیچاره گر بایدت

که دادت دهد داور دادگر