گنجور

 
ابن یمین

زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر

بفرخی و سعادت بمن رسید خبر

که تاج دولت و دین سرور زمان و زمین

که بر زمین و زمان باد تا ابد سرور

خدایگان جهان آنکه با جلالت و قدر

نزاد مثل وی از مادر زمانه پسر

ستوده تاجوری خسروی شهنشاهی

که زیب و زینت گاهست و زیور افسر

بیمن طالع فیروز و فال سعد رسید

بمستقر سعادت قرین فتح و ظفر

ز فر مقدم میمونش گشت دار الملک

چو روضه ئی که بود چشمه ساراوکوثر

چو حال رجعت و کیفیت قدوم بگفت

بشارت دگرم داد باد جان پرور

چه گفت گفت که دارای ملک و داور دین

که دین و ملک بدو فرخ اندو نیک اختر

محیط مرکز جاه و جلال خواجه علی

که چون علی ابوطالب است نام آور

جهان جود که با طبعش آشنائی یافت

کرم چنانکه بود امتزاج شیر و شکر

بیافت از کرم کردگار عزوجل

هزارگونه فتوح اندرین ستوده سفر

ز هر چه داد خدایش ستوده تر آنست

که با هزار شکوه و جلال و زینت و فر

خجسته مسند بلقیس عهد را افتاد

بتختگاه سلیمان روزگار گذر

گذر مگوی که خورشید برج عصمت را

فلک بسایه ماه دو هفته داد مقر

چو یافت ابن یمین آگهی ز صورت حال

بر آن مبشر میمون بجای نقره و زر

ز بحر خاطر خویش آنچنان کزو آید

نثار کرد چو ابر بهار در و گهر

بقرنها نه همانا که اتفاق افتد

بدین سعادت و بهجت طراز شمس و قمر

بلطف خویش خدا تا ابد جدا مکناد

مر این دو اختر فرخنده راز یکدیگر

بحسن عشرت و بزم و نشاطشان همه وقت

زمانه باد ندیم وز زهره خنیاگر

هر آنچه خاطر ایشان ملول باشد از آن

چو حلقه باد ز خلوتسرایشان بر در

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode