حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
... به اتفاق رفیقان مشوش احوال اند
نه هم نزاری و بس زین سفر پشیمان است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
... که خون نماند دگر در مفاصلم ای دوست
به اختیار نزاری نبود عزم سفر
قضا ز کوی تو برداشت منزلم ای دوست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
... بر آستان تو تسلیم گشته ایم چو خاک
سفر ز کوی تو در ممکنات ممکن نیست
بسی بگشتم و بسیار خوب رو دیدم ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
... ز هر چه بر سرم از گردش زمان بگذشت
چه حاصل از سفر بی مراد هیچ همین
فسانه ای که فلان آمد و فلان بگذشت ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
... نبات مصر کساد از لب شکر جوشت
سفر بدان خوشم آید که باز آیم تو
به پرسش آیی و من درکشم به آغوشت ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
چه جای دشمنی است آن که یار کرد و برفت
به اختیار سفر اختیار کرد و برفت
نظر به غیر چرا ی کنم جزای من است ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶
... دمیست در نظر همدمی دگر همه باد
رفیق همدم ما در سفر خیال تو بود
که آفرین خدا بر رفیق همدم باد ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳
... کسی کش هم دمی باشد ازو چندی جدا ماند
عجب می دارم ار هرگز دگر عزم سفر دارد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵
فراق یار سفر کرده روی آن دارد
که قصد جان من زار ناتوان دارد ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰
وداع یار گرامی نمی توانم کرد
که احتمال سفر زار وناتوانم کرد
زدوستان شفیقم که می رسد فریاد ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱
... که بیش زهر جدایی نمی توانم خورد
چه طالع است مرا بر سفر چنین همه سال
که روزگار سفر کار ما به جان آورد
چو حاصل دگرم نیست جز عذاب فراق ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸
... باری ز من این پند درین شهر بگویید
تا خانه نشین بار سفر باز نگیرد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱
زان پیش که یارم را آهنگ سفر باشد
خوش باشد اگر وصلی یک بار دگر باشد ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹
فراق یار سفر کرده گر چنین باشد
هلاک عاشق مسکین علی الیقین باشد ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵
... ای مدعی آخر ز سرت دیده نکندند
یاران و رفیقان سفر بیش مگریید
بر من که بر آشفتن دیوانه بخندند ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
هیچ باشد که سفر کردۀ ما بازآید
به جفا رفت همانا به وفا باز آید ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
... اگر به جکسۀ بختم هزار بازآید
بگو به یار سفر کرده ای صبا زنهار
به خون ما نخورد زینهار بازآید ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴
... عشق را مرد قدم باید نه مرد غلو
عشق را مرد سفر باید نه مرد حضر
عاشقان ره به توکلت علی الله سپرند ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸
... این است وبیش ازین و بتر زین سزای من
از کوی دوستان نکنم بعد از این سفر
عقل از کجا و من ز کجا کز دل فضول ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲
... سالک درین منازل و مرحل کسی بود
کز خویشتن به پای ارادت کند سفر
آری نزاریا من و ما چیست جز حجاب ...