مرا به صبر نمودن ، ثبات ممکن نیست
که بی تو زنده دلان را حیات ممکن نیست
بر آستان تو تسلیم گشته ایم چو خاک
سفر ز کوی تو در ممکنات ممکن نیست
بسی بگشتم و بسیار خوب رو دیدم
ولی به لطف تو در کاینات ممکن نیست
به سومنات اگر از صورت تو نقش برند
دگر که سجده کند پیش لات ممکن نیست
خلاص چشم نمیدارم ار بخواهی کشت
که از کمند تو کس را نجات ممکن نیست
ز سینه آتش عشق تو باز ننشید
به آب سر که به آب فرات ممکن نیست
تو فارغی و از این جانب آرزومندی
به غایتی است که آن را صفات ممکن نیست
خلاف عهد تو میگویدم عدو که بکن
فریب من به چنین ترّهات ممکن نیست
گمان مبر که نزاری دل از تو بردارد
نه در حیات که بعد از وفات ممکن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر
در او فشردن پای ثبات ممکن نیست
به داغ عشق در اینجا اگر نسوخته ای
ز آفتاب قیامت نجات ممکن نیست
ز فکر تشنه لبان خضر آب سیر نخورد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.