ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
بی روی تو ای رشک گل و طیره باغ
از لاله و گل نه عیش بینم نه فراغ
چشمم ز تو گر نگرید از حسرت و داغ ...
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۲
... عاشق به یاد دلبر گل رخ همی خورد
باده به رنگ لاله در اطراف لاله زار
آن باده که در دل پروردگار عقل ...
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۳
... فلک چو روضه رضوان شده در او لیکن
به جای آذرگون لاله شعله آذر
به سان نرگس بشکفته خوشه پروین ...
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱۲
... کان است زان گرفته جواهر در آن مکان
لونش به لون لاله سرخ است در بهار
رنگش به رنگ آبی زردست در خزان ...
... نشگفت اگر ز شادی این خلعت شریف
چون برگ لاله لعل شود روی زعفران
واندر خزان زبهر ثنای تو بی بهار ...
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۳
... شمشیر زن وفلک سوارند
در بزم چو لاله دلگشایند
در رزم چو شیر پایدارند ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
... و اندرین ره که منم نیست کسی یار مرا
لاله می خورد که از پوست برون رفت تو نیز
لاله خوردم کن و از پوست برون آر مرا
می خوری به که روی طاعت بی درد کنی ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
... هر سحر از هر شجر سحرنمای آمده است
لاله ز خون جگر در تپش آفتاب
سوخته دامن شده است لعل قبای آمده است ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
... خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
عشق می خواهد که چون لاله برون آیم ز پوست
من چو گل بودم درون پیرهن بر من گرفت ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲
... به گل بلبل همی گوید که نرگس می کند شوخی
مگر نرگس نمی داند که خون لاله می جوشد
چه پندم می دهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد ...
... نگارا گر چنین زیبا میان باغ بخرامی
کلاهت لاله برگیرد قبایت سرو درپوشد
وگر باد صبا در باغ بوی زلف تو یابد ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲
ای تماشاگه جان بر طرف لاله ستان تو
مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴
... گر بر فلک رسیدی از روی تو خیالی
در چشم هر ستاره صد لاله زار بودی
رفتی چو آن گل ما از بهر صید گلشن ...
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی
سنگ دلا ستم گرا آفت جان کیستی ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)
... سزاست این سر سگ سار سنگ سار سزا
چرا چو لاله نشکفته سر فکنده نه ای
که آسمان ز سر افکندگی است پا برجا ...
... چو گل مباش که هم پوست را کفن سازی
چو لاله باری اول ز پوست بیرون آ
به دست همت طغرای بی نیازی دار ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم
... زرین شیرازه زد هر ورقی را جدا
بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش
خشتک نفطی نهاد بر سر چینی قبا ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر)
... ژاله بر آن جمع ریخت روغن طلق از هوا
تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب
هر سویی از جوی جوی رقعه شطرنج بود ...
... ساری گفتا که سرو هست ز من پای لنگ
لاله از او به که کرد دشت به دشت انقلاب
صلصل گفتا که نی لاله دورنگ است ازو
سوسن یک رنگ به چون خط اهل ثواب ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح دستور اعظم مختار الدین
... گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
شکر زبان لاله احمر نکوتر است
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه
... خاک درش ز چشم و لب میر زادگان
لاله ستان جنت و عبهرستان اوست
ناهید زخمه زن گه چوبک زدن به شب ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان
... از رزمه رزمه اطلس و از کیسه کیسه سیم
دست سمن ستان و برم لاله زار کرد
چون آفتاب زرد و شفق خانه مرا ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک
... کز دهنش ناله حمام برآمد
گاو سفالین که آب لاله تر خورد
ارزن زرینش از مسام برآمد ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در شکایت از روزگار
... به طراز هنر ندوخته اند
هنری سرفکنده چون لاله است
که کلاهش به سر ندوخته اند ...