دست چمن گرفت سر زلف آن نگار
تا مشکبوی گشت چمن همچو نوبهار
گر زانکه نوبهار ندارد به زیر زلف
پس در چمن به زلف چرا گشت مشکبار
بستان و باغ گاه نظاره به چشم خلق
چرخی است بر زمین و بهشتی است آشکار
گر در بهشت و چرخ رسد آفت فنا
بستان و باغ بس بود از هر دو یادگار
امروز هست قاعده باغ به ز دی
وامسال هست نزهت بستان فزون ز پار
تلقین کند چمن به سخن عندلیب را
مدح علاء دین شه سادات روزگار
چون گل نقاب در چمن از روی برگرفت
می گیر در چمن ز کف یار گل عذار
رغبت مرا به سوی گل و مل چه لایق است
چون یارگل عذار مرا نیست می گسار
بی روی یار از گل و گلشن مرا چه سود
بی وصل دوست با چمن و گل مرا چه کار
بستان که خاص و عام بر او بسته اند دل
مثل نگارخانه چین است از نگار
شاخ شکوفه بر سر بستان زمان زمان
بی منت سپهر ستاره کند نثار
بر بوستان به چشم بزرگی نگاه کرد
سلطان اهل بیت نبی خسرو تبار
عاشق به یاد دلبر گل رخ همی خورد
باده به رنگ لاله در اطراف لاله زار
آن باده که در دل پروردگار عقل
یک خرمی به تربیت او شود هزار
آبی که بی وسیلت او بر درخت جان
چشم امید خلق ندیده است روی بار
روزی که در حجاب شود آفتاب چرخ
بر چرخ جام نور دهد آفتاب وار
تا رنگ و بوی گل صفت رنگ و بوی اوست
دل را به عون او ندهد حادثات خار
جان عزیز هر که بدو شادمان نشد
در غم چو دشمن ملک الساده گشت خوار
از باده باد فایده بر من کجا وزد
چون در فراق یار دلم گشت خاکسار
ماهی که از خیال رخ او بر آسمان
بفکند آفتاب سپر صد هزار بار
گرچه دلم قرار ندارد ز عشق او
دارد همیشه انده او در دلم قرار
این دوستی که انده او در دلم گرفت
یک ساعت از کنار دلم کی کند کنار
جانم چو بارنامه او دید در خیال
غم در دلم ز قوت سودا فکند بار
از هجر او فکند فلک بیخ بی غمی
در عشق او ببست جهان راه زینهار
کردم شمار سوختگان هوای او
آمد از ابتدا دل خورشید در شمار
اندر دلم عزیز و گرامی است عشق او
چون مهر سید اجل اندر دل کبار
شاه شرف محمد بن حیدر آنکه هست
مقصود آفرینش و محبوب کردگار
آن بحر ابر دست که نشنید گوش عقل
بی آفرین او سخن آفریدگار
اجرام چرخ را ز مساعیش حل و عقد
اسلام و شرع را ز ایادیش کار و بار
شرع از حصول فطنت او مانده نیک روز
ملک از قبول دولت او گشته بخت یار
در حضرت خجسته او مجد را سکون
بر درگه مبارک او بخت را مدار
ای روح را به هدیه اکرام حق شناس
وی شخص را به تحفه انعام حق گزار
از جنت وفاق تو جنت بود نسیم
از دوزخ خلاف تو دوزخ بود شرار
افلاک از ولایت امن تو در امان
آفاق از حمایت تیغ تو در حصار
قصر کرم به طبع جواد تو مرتفع
حصن سخا زدست کریم تو استوار
گیتی همی نهد ز پی ناصح تو تخت
گردون همی زند زپی حاسد تو دار
بازی است هیبت تو که از غایت توان
در صیدگه کند ملک الموت را شکار
گوش فلک ز بانگ فنا یابدی امان
گر داردی ز نعل براق تو گوشوار
دست مهابت تو به هنگام معرکه
زلف ظفر گرفته به تیغ چو ذوالفقار
هر جان که از شراب خلاف تو مست شد
تا روز حشر سر نکند خالی از خمار
گر حکم تو ز روی زمین پای درکشد
بیرون کشد ز دست زمین آلت وقار
شاها نگاه کن که همی حالت خوش است
جان را ز لطف و لذت این نظم خوشگوار
گر هست در جهان سخنی مثل این بگو
ور هست بر زمین گهری مثل این بیار
چون شاعران نیک معانی بجسته ام
در مدح بی نهایت تو راه اختصار
حاشا اگر ز صدر تو دوری بود مرا
نزدیک تو به شعر کرا باشد این شعار
تا کوته است از پی عمر دراز دهر
دست فنا ز دامن این هفت و این چهار
در قالب بقای تو باد از ثنا سلب
در ساعد ثنای تو باد از بقا سوار
احباب تو ز راحت اقبال شادمان
اعدای تو ز آفت ادبار سوگوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با وصف یک بستان و چمن به زیباییهای طبیعی و عشق به محبوبش میپردازد. او از چمن و گلها به عنوان نمادهایی برای محبت و زیبایی استفاده میکند و میگوید که بدون وصال یار، حتی گل و بستان هم برایش بیفایدهاند. شاعر به مدح علاءالدین، شاه سادات، پرداخته و ویژگیهای او را توصیف میکند. او تاثیر مثبت و رحمتگرانه این شاه را بر جهان و اهل بیت پیامبر اکرم (ص) یادآوری میکند و بدان اشاره میکند که مخلوقات در حفاظت او به آرامش و امنیت میرسند. به طور کلی، این شعر یک ترکیب از عشق، زیباییهای طبیعت و قدردانی از شخصیتهای بزرگ انسانی است.
هوش مصنوعی: چمن، به دست آن معشوق، زلفهایش را گرفت و این کار باعث شد چمن بویی مانند مشک بگیرد و بهاری دوباره به خود ببیند.
هوش مصنوعی: اگر بهار به لطافت و زیبایی در زیر زلف وجود ندارد، پس چرا چمن به خاطر زلفی که در خود دارد، مشکی و خوشبو شده است؟
هوش مصنوعی: باغ و باغچه مکانی است که مردم با دیدن آن لذت میبرند؛ مانند دایرهای که بر روی زمین میچرخد و به عنوان نماد زیبایی و صفا به شمار میآید.
هوش مصنوعی: اگرچه بهشت و آسمان در برابر ما قرار داشته باشند، اما مرگ و فنا از همه چیز مهمتر است. پس بهتر است که از باغ و بستانی که داریم فاصله نگیریم و به یادگارهای آن اهمیت دهیم.
هوش مصنوعی: امروز وضعیت باغ بهتر از دیروز است و همینطور امسال، فضای باغ از سال گذشته سرسبزتر و زیباتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چمن به بلبل میآموزد که درباره مدح و ستایش علاء دین، پادشاه سادات زمانه خود، سخن بگوید.
هوش مصنوعی: زمانی که گل، پوشش خود را از روی برگ برمیدارد و زیباییاش را نمایش میدهد، تو هم زیبایی را که از دست محبوب به دست آوردی، در باغ بچش.
هوش مصنوعی: علاقه و تمایل من به گل و خوشبوئیاش چه ارزشی دارد وقتی که یار و محبوب من به دلربایی و زیبائیاش نیست.
هوش مصنوعی: بدون وجود یارم، زیبایی گل و باغچه برایم فایدهای ندارد، و در غیاب محبوبم، هیچ ارزشی برای چمن و گلها قائل نیستم.
هوش مصنوعی: بستانی که همه بر آن عشق و محبت دارند، دل انسان مانند گالری زیباییهاست که پر از نقش و نگار است.
هوش مصنوعی: در باغ، گلهای تازه و زیبا درختان را زینت میبخشند و در زمانهای مختلف، آسمان ستارهها را بدون هیچ گونه درخواستی نثار میکند.
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ، که از نسل پیامبر (ص) است، با نگاهی پر از اهتمام به باغ و گلزار نگریست.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر یاد معشوقش، به نشانه زیبایی او، شرابی مینوشد که رنگ آن به قرمزی گل لاله است و در اطراف باغ لالهزار نشسته است.
هوش مصنوعی: بادهای که در دل خداوند عقل وجود دارد، میتواند مقدماتی را برای رشد و تربیت هزاران خوشی و شادی فراهم کند.
هوش مصنوعی: آب که به واسطه تو نمیآید، بر درخت جان، چشم امید مردم به باروری آن دوخته نشده است.
هوش مصنوعی: روزی که خورشید در پشت ابرها پنهان شود، آسمان به گونهای خواهد شد که مانند یک جام نورانی، درخشش خاصی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: تا وقتی که رنگ و بوی گل مثل رنگ و بوی اوست، دل به کمک او نمیتواند به سختیهای زندگی پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: کسی که در زندگیاش با شادی دیگران شاد نمیشود، در زمان سختی و غم به حال او، مثل دشمنی میشود که مقام و ارزشش پایین میآید.
هوش مصنوعی: شراب از کجا میتواند به من نفعی برساند، وقتی که در دوری از محبوب، دل من به خاک ذلت افتاده است؟
هوش مصنوعی: ماهی که به خاطر زیبایی و رخ او در آسمان به وجود میآید، مانند آفتابی است که صدها بار درخشانتر از خورشید میتابد.
هوش مصنوعی: هرچند دل من آرامش ندارد به خاطر عشق او، اما همیشه غم او در دلم باعث آرامش میشود.
هوش مصنوعی: این دوستی که غم و اندوه او در دل من نشسته، هرگز نمیتواند حتی برای یک ساعت از قلبم دور شود.
هوش مصنوعی: زمانی که جانم به یاد او میافتد، در دل من نگرانیها و غمها به وجود میآید و احساسات سنگینی به روحم میفشارد.
هوش مصنوعی: از دوری او زمانه بیخبر از غم به عشق او جهانی را پر از خطر کرده است.
هوش مصنوعی: من از همان ابتدا در شمار سوختگان عشق او بودم، مثل خورشید که همیشه در دل و وجودم وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل من عشق او بسیار عزیز و ارزشمند است، مانند مهر و محبت بزرگانی که در دل بزرگواران نشسته است.
هوش مصنوعی: شاه شرف، که محمد بن حیدر نام دارد، کسی است که کائنات به خاطر او خلق شده و او مورد محبت خداوند است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آن دریای وسیع و فراخ که گوش عقل به صدای آن نرسیده، آثار و کلام آفریدگار را به وجود آورده است. به عبارت دیگر، زیبایی و عظمت آفرینش، فراتر از درک انسانی است و تنها خالق آن میتواند به درستی آن را بشناسد.
هوش مصنوعی: حرکت اجرام آسمانی ناشی از تلاشهای آنهاست و اصول و قوانین اسلام و شریعت نیز بر اساس پشتیبانی و تدبیر الهی سامان یافتهاند.
هوش مصنوعی: شرع و قوانین دینی به خاطر درک و فهم او کامل و مناسب شدهاند، و روزگار به خاطر پذیرش و حمایت او، به خوبی و خوشی پیش رفته است.
هوش مصنوعی: در محضر خجسته و دلنشین او، مجد و عظمت به آرامش میرسد و در درگاه پربرکت او، خوشبختی چرخش نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای روح، به خاطر لطف و کرم الهی شکرگزار باش و این فرد را به خاطر نعمتهایی که دارد، مورد محبت و قدردانی قرار بده.
هوش مصنوعی: نسیم محبت و نزدیکی تو بهشت است، و دشمنی و جدایی تو آتش جهنم است.
هوش مصنوعی: آسمانها به خاطر امنیت تو در امان هستند و جهان به دلیل حفاظت تو از خطرها محافظت شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی سخاوتمند و بزرگوار میپردازد. آن شخص بهگونهای است که کرم و generosity او باعث شده که مانند قصر بلندی برای دیگران قرار گیرد. ویژگیهای نیکوی او همچون دیواری مستحکم، از او حمایت میکند و او را در برابر مشکلات محافظت مینماید. در واقع، این بیت به ستایش از صفات مثبت و بخشندهاش اشاره دارد که باعث سعادت و رفاه دیگران میشود.
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر نصیحتهای تو، به تو احترام میگذارد و به خاطر حسادتهای تو، به تو آسیب میزند.
هوش مصنوعی: هیبت و جلال تو به قدری است که حتی ملک الموت نیز در حضور تو احساس ضعف میکند و نمیتواند از پس تو برآید.
هوش مصنوعی: گوش آسمان از صدای فنا بیدار و نگران است؛ اگر تو از نعل براق (اسرار و معجزات) خود، گوشوارهای به یادگار برداشته باشی.
هوش مصنوعی: در لحظههای نبرد، قدرت و زیبایی تو همچون شمشیر ذوالفقار است که پیروزی را در چنگ دارد.
هوش مصنوعی: هرکس که از عشق و جذابیت تو در مستی فرو رود، تا روز قیامت هیچ وقت خالی از حالت مستی و سرخوشی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر فرمان تو از روی زمین به زمین بیفتد، آنوقت آرامش و وقار را از دست زمین میگیرد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بنگر که چقدر حال خوشی دارم؛ جانم به خاطر لطف و لذت این شعر زیبا شاد است.
هوش مصنوعی: اگر در تمام دنیا سخنی مانند این وجود دارد، بگو آن را؛ و اگر در زمین جواهری با ارزش مثل این وجود دارد، بیاورید.
هوش مصنوعی: من هم مانند شاعران خوب، معانی زیبا و عمیق را انتخاب کردهام تا در ستایش بیپایانت بهطور مختصر و گویا سخن بگویم.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم تصور کنم که از تو دور باشم، زیرا نزدیک بودن به تو برای من همچون شعری است که نمیتوانم به آن بیتوجهی کنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عمر کوتاه است و دنیای فانی در پی ماست، باید مراقب باشیم و از تاثیرات منفی زمانه دوری گزینیم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان احساسات خود درباره وجود محبوبش میپردازد. او میگوید که وجود محبوبش سبب دوام و پایداری اوست و در عین حال، این وجود در او الهامبخش ستایش و تحسین است. شاعر به نوعی اشاره میکند که هر دو عنصر بقا و ستایش به هم وابستهاند و وجود محبوبش در زندگیاش تأثیر عمیقی میگذارد.
هوش مصنوعی: دوستان تو از خوشبختی و خوشحالی شاد هستند، ولی دشمنان تو از بدبختی و ناامیدی دچار غم و اندوه هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.