گنجور

 
۱۰۶۴۱

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

... جایی که غیر عجز دگر هیچ نیست کم

جز بار نیستی چه برد کاروان ما

موی سیاه گشت سفید از فراق یار ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۲

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

... آن کاو سبوی دختر رز می کشد به دوش

منت کشد که حامل بار نزاکت است

افتاده است کار سعیدا به نازکی ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۳

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست

غبار نیست در این راه بلکه این گردی است

که از فشاندن عصیان عصیان برخاست ...

... شفاعت تو اگر دست ما به حشر نگیرد

ز بار معصیت از خاک کی توان برخاست

ز بار منت گردون کسی شود آزاد

که همچو سرو به تعظیم گلرخان برخاست ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۴

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

... هر که ریزد آبرو خم را وبال دیگر است

بار هستی بر درخت نیستی بربسته ای

گشته ای مغرور فرع و اصل مال دیگر است ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۵

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

... با دل سنگین خود با ما نخواهی شد قرین

شیشه و پیمانه و می زاهدا در بار ماست

از دکان خودفروشان جنس استغنا مجوی ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۶

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

... دارد سر منصور در این باغ مکافات

آن نخل به بار آمده و این ثمر ماست

آن صید ضعیفیم که سرپنجه باز است

دست تهی بهله اگر در کمر ماست

از پای رفیقان سبکبار سعیدا

هر خار نشانی است که در رهگذر ماست

سعیدا
 
۱۰۶۴۷

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

... تنم به خواهش دل جامه ای نپوشیده است

سری که بار تعلق ندیده دوش من است

به هر قدم دل مسکین چو بید می لرزد

که بار خاطر نازک دلان به دوش من است

چه نسبت است سعیدا مرا به اهل جهان ...

سعیدا
 
۱۰۶۴۸

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

... کاندر کمین هزار بلا ایستاده است

یک بار رونمای به افتادگان خود

صد جان برای روی نما ایستاده است

کس را کجاست بار سعیدا به کوی یار

دربان همیشه شرم و حیا ایستاده است

سعیدا
 
۱۰۶۴۹

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

... زبونی تو سعیدا ز دست پیری نیست

که نخل عمر تو از بار و حاصل افتاده است

سعیدا
 
۱۰۶۵۰

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

... متاع نازنینان نیست غیر از ناز در عالم

که یوسف کرد بار خویشتن بر کاروان منت

به امیدی که از یک کس گشاید این گره شاید ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۱

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

... هرگز نمی کنند به نان حرام بحث

بر لب نهند مهر خموشی هزار بار

بهتر که می کنند پی ننگ و نام بحث ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۲

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

... پشت من از اثر فکر محبت شد خم

تیر از بار غم عشق کمان می گردد

بوسه ها داد لبش وعده و با من نرسید ...

... عالم غیب سعیدا سفری آسان نیست

که در این راه نظر بار گران می گردد

سعیدا
 
۱۰۶۵۳

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

که طرف از این فلک فتنه بار می بندد

که یک گره چو گشاید هزار می بندد ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۴

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

... گفتگوی غم او من به میان آوردم

کوه این بار گران در کمر از من دارد

پای بر ماه قدم بر سر خورشید نهد ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۵

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

... هر آن نهال که از آب دیده پروردم

ز شوربختی من شعله بار می آرد

به فکر کرده و ناکرده عمر صرف مکن ...

... تأسفات گذشته امید آینده

نهال عمر تو هر دم دو بار می آرد

فریب باده دنیا مخور به رنگ و به بو ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۶

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

ذکر تو هوش و فکر تو از خویش می برد

بار خودی خیال تو از پیش می برد

هر خار کان کشیده به مژگان ز پای گل ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۷

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

... دیگر سرشک من پی او گم نمی کند

یک بار گر به چشم گهربار بگذرد

اشک مرا به کشت رسان و روا مدار ...

... غافل مشو ز دل که مبادا از این طریق

آن شوخ بی قرار به یکبار بگذرد

پاکم کن از ریا و خدایا روا مدار ...

... آخر شود چو شمع دلیل شب وصال

در سینه ای که آه شرربار بگذرد

اهل کرم کسی است که در رهگذار دوست

چون چشم اشبکبار ز ایثار بگذرد

گیرایی عجوزه دنیا ز ابلهی است ...

سعیدا
 
۱۰۶۵۸

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

موج خیز گریه ما چشم تر بار آورد

صندل پیشانی ما درد سر بار آورد

نخل حرص و بی وفایی و طمع در این چمن

جز پشیمانی چه باشد چون ثمر بار آورد

برنمی آید بجز معنی ز نطق اهل دل

بار جانان ناز باشد گرچه هر بار آورد

گر ثمر بخشد نی ما ناله خواهد سر زدن

ز آن نیستان نیست این نی کان شکر بار آورد

نخل عمرت را سعیدا پروری چون ز آبرو

بی نیازی این نهال از بحر و بر بار آورد

سعیدا
 
۱۰۶۵۹

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

... که با هر شعله پرواز آورد گر بال و پر باشد

سخن باریک تر از موی خواهد در میان آمد

در آن بزمی که حرف پیچ و تاب آن کمر باشد ...

... ز بی برگی توانی همچو سرو آزاد گردیدن

که در بار است هر نخلی که آن را برگ و بر باشد

توان در گلشن عالم سعیدا یکدمی وا شد ...

سعیدا
 
۱۰۶۶۰

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

کسی گرد کوی تو گردیده باشد

که صد بار سر زیر پا دیده باشد

کسی طاقت آتش حسن دارد ...

سعیدا
 
 
۱
۵۳۱
۵۳۲
۵۳۳
۵۳۴
۵۳۵
۶۵۵