گنجور

 
۱۰۴۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح ابومنصور

 

... بشب ز حسرت آن روی چون ستاره روز

ستاره بار دو چشمم بود ستاره شمار

مرا بزاری گوید چکارت آمد پیش ...

... میان آتش و آب اندرون گرفتارم

که جانم آتش کانست و دیده دریابار

ز بهر آن رخ رنگین چو نقش بر دیبا ...

... خدایگان جهان شهریار ابومنصور

که اختیار ملوکست و افتخار تبار

برزم شهرگشا و بفکر دشمن بند ...

... همیشه تا بود اندر میان نار شعاع

همیشه تا بود اندر میان خاک غبار

غبار باد نصیب مخالفانت ز خاک

شعاع باد نصیب موافقانت ز نار

قطران تبریزی
 
۱۰۴۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح شمس الکفات ابوعلی حسن

 

... از مشگ بسته بر گل رخساره اش خمار

بر تخم کو کنار توان کوه بار کرد

کوه است عشق و هست دلم تخم کوکنار

بنگر چو تو بتی ننگارید و نافرید

چون خواجه بزرگ تبار آفریدگار

شمس الکفات شیخ زمن بوعلی حسن ...

... ناورد بخت بد همه گرد عدوی اوست

روی عدوش هست زناورد پرغبار

باغ است این جهان و همه خلق بار اوست

بهتر از این وزیر نیاورد باغ بار

بی امر او امارت زرق است و مخرقه ...

... شیران جبان بوند ز تیغ تو روز جنگ

شاهان دوتا بوند به پیش تو روز بار

گر نامدم بخدمت بپذیر عذر من ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح شاه ابومنصور

 

... باد بگشاید ز روزی نرگس و نسرین نقاب

ابر بزداید ز روی سوسن و خیری غبار

بلبل و صلصل سرایان سرکش آیین در چمن

سار و قمری باربد کردار نالان بر چنار

دشتها زنگارگون و کوهها شنگرف رنگ

مرزها پیروزه پوش و شاخها بیجاده بار

صابری گردد نهار و عاشقی گردد فزون ...

... چون درفش کاویان است از جواهر میوه دار

سیم پوش روز بار است از شکوفه باغها

مشگبوی و مشگ رنگ است از بنفشه جویبار

از نسیم باد پر مشگست خاک غار و کوه ...

... مهر و ناز او ز ماه رنج بزداید خسوف

آب جود او ز دشت آز بنشاند غبار

کردگارش ناصر است و روزگارش یاور است ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در تهنیت عروسی گودرز و منوچهر دو فرزند ابوالحسن علی لشگری که از سلاطین شدادیان گنجه بوده است

 

... باد بر مینا بباغ اندر همی ریزد درم

ابر بر دیبا بکوه اندر همی بارد درر

از سرشگ این شده لؤلؤی مرجان بی بها ...

... گوشها دستان نیوش و دیده ها خورشید بین

دستها دینار بار و پایها دیبا سپر

بوم روشن گشته چون چرخ از نثار زر ناب ...

... گرد فرزندان خسرو بر مدد پیچان مدد

پیش دلبندان خسرو بر نفر باران نفر کذا

مطربان نغز گوی و ساقیان ماه روی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح ابوالخلیل جعفر و امیر مملان

 

... چه نار ناری کورا بود سرور شرار

جهان گرفته غبارش بروزگار ولیک

بساعتی نگرد خلق را بطبع غبار

بسی نیابد میخواره کام خویش چنان ...

... ز تخت تا بود او هیچکس نیابد بخت

ز ملک تا بود او هیچکس نیابد بار

بگاه داد چنان راست کردکار جهان ...

... همیشه تا بدمد گل بنوبهار بباغ

همیشه تا بکفد نار در خزان بر بار

رخان ناصح ایشان دمیده باد چو گل ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در مدح ابومنصور

 

... برگ لاله بسوزن زنبور

شیره بارد همیشه دیده من

از غم آن دو خوشه انگور ...

... قوم قاوردیان از او مقهور

نکشد بار تیر او باره

نکند سود با سنانش سور ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

... پای برده برگ نسرین زیر شاخ شنبلید

قطره شب بر شنبلید افتاده ز ابر تندبار

آن یکی زر عیار است از بر سیم حلال ...

... از میان جوی آن آبی روان همچون گلاب

شاخهای گل شکفته بر کنار جویبار

بود هرجا بهر نزهتگاه بان و نقل و می ...

... تا بهنگام بهار آرد درختی تازه ورد

تا بهنگام خزان آرد درخت نار بار

روی خویشان تو باد از می بسان تازه ورد ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - در مدح ابونصر

 

... چون بدرخت ترنج بر گذرد باد

شاخ وی از باد و بار چفته کند سر

گویی هنگام عرض لشگر میرند ...

قطران تبریزی
 
۱۰۴۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

... شد پر از لعل بدخشانی ز لاله بوستان

پر ز یاقوت کبود است از بنفشه جویبار

بوستان بیجاده گون و گلستان بیجاده رنگ

ابر مروارید بیز و شاخ مروارید بار

رود زن را خیره کرد و نای زن را تیره کرد ...

... برق هر ساعت همیتابد چو تیغ پادشاه

ابر هر ساعت همی بارد چو دست شهریار

خسرو اران ابومنصور وهسودان که هست ...

... هدیه آنها سرایش کرده پر زر و گهر

بوسه اینها بساطش کرده بی گرد و غبار

یادگار است از ملوکان گذشته خلق را ...

... چشم بد زو دور و دست هر بدی کوتاه ازو

روزگارش نیک و بختش نیک و فالش نیکبار

پیش آب آتش بود پیش سنانش هر سپاه ...

... خاکسار از تیغ او شاهان گیتی سر بسر

خاکبوس از پیش او میران عالم روزبار

تا نشان از خاک باشد همچنین باشد مدام ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در مدح ابونصر مملان

 

گرد کافور است گویی بیخته بر کوهسار

تیغ پولاد است گویی ریخته بر جویبار

تا زمین کافور گون گشت و هوا کافور بار

راست همچون طبع کافور است طبع روزگار ...

... تا جدا گشت از کنار من نگار سیم تن

از دو دیده سیم بارم من همیشه در کنار

گل بسی چیدم گه وصل از رخان آن صنم ...

... چون روان من بنالد رعد هنگام خزان

چون سرشگ من ببارد ابر هنگام بهار

برق افشاند شرر مانند تیغ پادشاه

ابر بارد سیم همچون دست راد شهریار

آفتاب شهریاران میر ابونصر آنکه هست ...

... دشمنان از تیغ گوهردار او گوهر گسل

دوستان از کف گوهر بار او گوهر ببار

گوهر از دستش نیابد روز بخشیدن امان ...

... خسروانش زیر دست و زایرانش زیردست

مهترانش بردبار و شاعرانش بردبار

در زمینی کو بود روزی بمردی جنگجوی ...

... بر سپهر مهر او تابنده از دولت نجوم

بر درخت بخت او بارنده از دولت نثار

رایت او آفت جان معادی روز جنگ

طلعت او راحت روح موالی روز بار

گر کند ابلیس مهرش را بجان اندر نشان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ابوالیسر سپهسالار اران

 

... وین یکی پوشیده از شنگرف شنگرفی ازار

گرچه شد دینار بار از باد آذر بوستان

ورچه شد کافور پوش از ابر بهمن کوهسار

آن یکی را باد آزاری کند زنگار پوش

وین یکی را ابر نیسانی کند یاقوت بار

برگ گلنار اوفتاده در میان شنبلید

قطره باران نشسته در میان سبزه زار

آن یکی چون مانده از خون بر رخ عاشق نشان ...

... آن یکی چون کف شمع دهر خورشید زمان

وین یکی چون تیغ تاج خلق و دیهیم تبار

سرو آزاد آن سپه سالار بوالیسر آنکه هست ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - در مدح لشگری

 

... چه باشد یاری لشگر که را دولت بود یاور

چه باید کشتن آن تخمی که بی کشتن ببار آید

چه باید کندن آن کانی که بی کندن دهد گوهر ...

... کنون از طعنه ایشان نیارد بر کشیدن شر

کنون شد بار دشمن غم کنون شد روز دشمن شب

کنون شد نیک دشمن بد کنون شد خیر دشمن سر ...

... نه با معروف تو ماند بعالم ذره ای منکر

بگوهر بار کلک تو همی نازد دل مؤمن

ز جوهر دار تیغ تو همی سوزد دل کافر ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح ابوالیسر سپهسالار

 

... گرفت سبزه فزونی و برف کرد نهار

ز ابر قطره باران نشسته بر خیری

ز باد برگ بنفشه فتاده بر گل نار

یکی چو اشگ ببارد بروی بر عاشق

یکی چو زلف گذارد بچهره بر دلدار ...

... بسوی چاکر خود استری فرستادی

گشاده گشت بدو چند گونه کارم و بار

بدو کشیدم دینار سیصد از آدم ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح ابوالیسر

 

نگار کرد رخ من بخون دیده نگار

کنار کرد بیکبارگی مرا ز کنار

من از جدایی آن دلبر فریشته خوی ...

... بقد سروی گر سر و ماه دارد بر

بروی ماهی گر ماه مشگ آرد بار

ز رنگ و روی تو من بی نیازم از بزاز ...

... عدو همیشه فروزان بدو و خواسته خوار

ز بار انده تا رستخیز رسته شود

هر آن کسیکه بدیدار او بیابد بار

بطبع ناید چندان بصد قرون مردم ...

... که او بکشت گه کینه آختن یکراه

که او بداد گه بزم ساختن یکبار

ز بسکه کشت تهی کرد عالم از اعدا ...

... زمانه داد به تدبیر و رای او اقرار

ایا نشانده بباران جود گرد نیاز

و یا نموده بخورشید فضل روز وقار ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در مدح ابوالمعمر

 

... وی از دو رخ گل آزار و از دو لب می آذر

من از عبهر همی بارم برخ هرگونه کون گوهر

تو بر من گونه گون پیکان همی اندازی از عبهر ...

... گه تدبیر چون سلمان گه پرهیز چون بوذر

بدان تیغ روان او بار از آن دست گهر گستر

عدو را گل کند بالین ولیرا گل کند بستر ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... خواسته بادست او هرگز نباشد در حصار

بار غم برخاسته باشد ز جان آن مدام

کو بعمر اندر بیابد نزد او یکبار بار

گنجش از دینار خالی مجلس از مهمان ملا ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... ز هجر سی و دو لؤلؤ همی عقیقی گشت

مرا دو جزع چو دو شنبلید لؤلؤ بار

گل وصال دلم شاد کام داشت و کنون ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - در مدح ابونصر مملان

 

یاقوت سرخ شد ز می از ابر در بار

شاخ درخت دارد یاقوت و در بار

چون بربط نواخته و چنگ ساخته ...

... سیمین شد از شکوفه همه باغ و بوستان

مشگین شد از بنفشه همه جوی و جویبار

زیر درخت پیش فکنده بنفشه سر ...

... گویی میان دریا شمع است صد هزار

بر برگ لاله قطره باران نگاه کن

چون بر عقیق ریخته لؤلؤی شاهوار ...

... گر برگ بخت خواهی کار و فاش کن

ور بار سعد خواهی تخم هواش کار

از بهر خواستار کند گرد خواسته ...

... چون تو جوان ندیدم با طبع و باهنر

چون تو سخی ندیدم بی کبر و بردبار

فخر آورد بطالع مولود تو فلک ...

... زایر نماند جود تو نادیده چند ره

دشمن نماند هول تو ناخورده چند بار

ای با ولی برادی سازنده تر ز آب ...

قطران تبریزی
 
۱۰۵۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در مدح امیر ابونصر مملان

 

... مهتران لرزان ازو ماننده کبکان ز باز

دست گوهر بار او بر خاتم رادی نگین

تیغ گوهر دارا و بر جامه مردی طراز ...

قطران تبریزی
 
۱۰۶۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

کافور بار شد فلک و کوه سیمرنگ

وز کوه کرد روی سوی دشت غرم و رنگ ...

قطران تبریزی
 
 
۱
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۶۵۵