صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
وین همی رنجاندم جان کش بپروردم بناز
او مرا شیرین چو جان است و گرامی چون جهان
از جهان و جان ندارد کس ببازی دست باز
گرچه غمگینم ز عشق آن دو زلف سرنگون
شادمان گردم ز مدح شهریار سرفراز
میر بونصر بن وهسودان بن مملان که هست
روز کین لشکر شکن روز طرب مجلس نواز
یک زمان خالی نباشد مجلس و میدان او
از سواران چگل وز ماهرویان طراز
خسروان ترسان ازو برسان بازان از عقاب
مهتران لرزان ازو ماننده کبکان ز باز
دست گوهر بار او بر خاتم رادی نگین
تیغ گوهر دارا و بر جامه مردی طراز
هم بتیغ او خداوندان مشرق را امید
هم بدست او خداوندان مغرب را نیاز
زو برآمد رایت جود و فروشد خیل بخل
زو تهی شد گنج دینار و ملا شد کان آز
هرکه یک ره دور شد از خدمت درگاه او
خیر و روزی دور شد از نزد او هفتاد باز
گر همی خواهی که دولت سوی تو تازان شود
گرد در کاهش بگرد و سوی ایوانش بتاز
مردم بی برگ را یک خدمتش صد ساله برگ
مردم بی ساز را یک مدحتش صد ساله ساز
با وفای او بگیتی در نبیند کس جفا
با سخای او بعالم در نیابد کس نیاز
نه فراز دوستان با مهر او گردد نشیب
نه نشیب دشمنان با کین او گردد فراز
زخم گاز از مهر او بر دوستان چون برگ گل
برگ گل با کین او بر دشمنان چون زخم گاز
همچو زور مور پیش زور او زور هژبر
همچو زخم پشه پیش زخم او زخم گراز
جود هر شاهی تکلف باشد آن تو بطبع
قول تو دائم حقیقت قول هر میری مجاز
هیچ میری نیست نابرده عطا از کف تو
هیچ شاهی نیست نابرده بدرگاهت نماز
تا ز بانک نوحه کر دائم روان باشد نفور
تا همیشه دل ببانک رود و ساز آید بساز
خانه خصمان تو خالی مباد از نوحه گر
مجلس خویشان تو فارغ مباد از رود و ساز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و محبت نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از احساسات عمیق خود در مقابل زیباییهای معشوق و رنجهای ناشی از دوری او صحبت میکند. او معشوق را شیرین و گرامی میداند و میگوید که هیچ چیز در جهان برایش به اندازهی او ارزش ندارد. شاعر همچنین به شجاعت و قدرت یک شخصیت بزرگ به نام "میر بونصر" اشاره میکند که باعث پیروزی و افتخار میشود و در میدان نبرد و مجالس، مورد ستایش قرار میگیرد. با ستایش از وفاداری و سخاوت او، شاعر بر اهمیت محل و مقام او تأکید میکند و میگوید هیچکس نمیتواند از لطف او بینصیب بماند. نهایتاً، شاعر بر دوستی و دشمنی با او و تأثیر عواطفش بر این روابط تأکید میکند.
هوش مصنوعی: صبر و تحمل من در برابر عشق آن موهای بلند کم شده است، چون گاهی با گل ناز میکند و گاهی با خود شوق و زیبایی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زلف او را ندیدم، هیچ گل زیبا و دلربایی ندیدم. و تا وقتی چشم او را ندیدم، هیچ چیز از عشق و زیبایی را درک نکردم.
هوش مصنوعی: من با جان و دل آن کسی را که دلباختهام آزار میدهم و در عین حال روح خود را به خاطر او رنج میبرم و بهخاطر محبت او، خود را در عذاب قرار میدهم.
هوش مصنوعی: او برای من به اندازه جان شیرین و عزیز است و ارزشش از تمام دنیا بیشتر است. هیچکس در عالم نمیتواند مانند او باشد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از عشق آن دو زلف آشفتهام، اما با ستایش پادشاه سرزمین، خوشحال میشوم.
هوش مصنوعی: این مصراع اشاره دارد به فردی به نام میر بونصر که در روز نبرد و جنگ بسیار مشهور است. او در این روز که به روز کین و انتقام معروف است، لشکر دشمن را شکست میدهد و در عین حال، در مجالس شادی و سرور نیز هنرمند و نوازندهای ماهر است. این متن به نوعی به ترکیب جنگ و شادی و تواناییهای مختلف یک فرد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هرگز جایی از میدان و مجلس خالی نمیماند و همیشه پر از سواران برجسته و زیباییهای دلرباست.
هوش مصنوعی: پادشاهان از او میترسند و بازهای شکارچی از عقابها، بزرگان نیز به دلیل او لرزان و ترسان هستند، مانند کبوترانی که از چنگال باز میترسند.
هوش مصنوعی: دست پرارزش او بر روی انگشتری زیبا قرار دارد که نگین آن شبیه تیغ گوهرنشان است و بر لباس مردانهاش نشانی از اصالت و شرف دیده میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که قدرت و تسلط خداوند بهگونهای است که امید کسانی که در شرق زندگی میکنند به اوست و در عین حال نیاز کسانی که در غرب هستند نیز به دست او برآورده میشود. به عبارت دیگر، او منبع امید و نیاز برای همه مردم است، چه در شرق و چه در غرب.
هوش مصنوعی: پرچم generosity و سخاوت از او بلند شد و گروه بخل و حرص به خاطر او خالی و تهی شدند؛ گنج و ثروت دینار دیگر در دست بخل نماند و ملاک و معیار خیر و خوب بودن، او شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خدمت و حضور در پیشگاه او فاصله بگیرد، خیر و روزی نیز از او دور خواهد شد، حتی اگر این فاصله هفتاد بار باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سرنوشت و خوشبختی به سمت تو بیاید، باید با توکل و تلاش به سمت آن حرکت کنی و به سوی منابع و امکانات آن بروی.
هوش مصنوعی: مردمی که به خاطر نداشتن اعتبار و قدرت، از زندگی ناامید هستند، یک کار کوچک از آنها میتواند به آرامش و رضایت درازمدت منجر شود. اما مردم بیساز و سامان، هر بار که از آنها تعریف و تمجید شود، ممکن است این تعریفها برای مدتی طولانی برایشان خوشایند باشد ولی در واقعیت هیچ تغییر بنیادی در زندگیشان ایجاد نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: وفاداری او باعث میشود که هیچکس در دنیا بیوفایی را نبیند و generosity او موجب میشود که هیچکس در جهان احساس نیاز نکند.
هوش مصنوعی: نه درستی و محبت دوستان موجب انحراف و سقوط میشود و نه دشمنی و کینهتوزی دشمنان باعث ارتقاء و پیشرفت میشود.
هوش مصنوعی: زخم محبت او بر دوستان شبیه لطافت برگ گل است، اما بر دشمنان مانند زخم عمیق و خطرناک میباشد.
هوش مصنوعی: در این ابیات به مقایسه قدرت و تأثیر دو چیز پرداخته شده است. در واقع، به نوعی اشاره میشود که قدرت و تأثیر بزرگتر میتواند بر روی چیزهای کوچک و کمارزش تأثیر بگذارد. به بیان دیگر، در مقابل قدرت و تأثیر یک توانمند بزرگ، ضعف و آسیبهای ظاهری کمقیمت و بیاهمیت به نظر میآید.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity هر شاهی به خاطر تکلف و وظیفهای است که برعهده دارد، اما بخشش تو از روی طبیعت و ذات خودت است. سخن تو همیشه راست و درست است، در حالی که سخن هر کسی دیگر ممکن است تنها ظاهری باشد و واقعی نباشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس بدون درخواست و بخشش تو به مقام و منزلتی نمیرسد. هیچ پادشاهی نمیتواند بدون عرض ادب و نماز به درگاه تو دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای نوحه و ناله به صورت مداوم در حال پخش باشد، دل همیشه به یاد آن صداها خواهد بود و به سراغ آن احساسات میرود و با آنها همخوانی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در خانه دشمنان تو، نباید از نوای اندوه و عزاداری خالی باشد و جمع خانوادهات هرگز نباید از جریان و موسیقی زندگی دور بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
تا شمر شد از صبا پرچین چو پر باز باز
باغ بفروشد همی چون لعبت طناز ناز
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.