... یکی پیر ماننده شید دید

به گردش هزاران ز دیو و پری

به گردش ستاده چو انگشتری

چو شمسه درآمد به مانند ماه ...

... سپهبد حصاری ز آهن بدید

به گردش یکی گنده دریای آب

نهنگی نیارست کردن شتاب ...

... پری چهرگان چهره آراستند

به گردش درآمد می لعل فام

شگفته ز کردار فرخنده سام ...

... بینداخت بر سام رزم آزما

بان تا به گردش مگر سر برد

به جادوگری سام را بشکرد ...

... سوی قلبگه رفت جنگی شدید

زمانه ز گردش بشد ناپدید

جهان شد سیه از کران تا کران ...

... که از جان تنش را کنیم اسپری

بگیریم گردش به انگشتری

سپاهست بسیار در پهن دشت ...

... همی گفت کای داور کردگار

تو آگاهی از گردش روزگار

که چندین ستم دیدم از روزگار ...

... که بی رای تو دیده را نور نیست

تن و جانم از گردش هور نیست

سر دیو گمره درآور به بند ...

... سرش پر ز کینه دلش پرگزند

به گردش ز دیوان بدی بی شمار

همه بدنژادان خنجرگزار ...

... نشسته بد آن بدگهر شادمان

پس از خوان به گردش درآمد شراب

به سرخی به ماننده لعل ناب ...

... بت پرنیان پوش پسته دهن

به گردش درآورده در پای سرو

عقیقین شرابی چون خون تذرو ...

چو بگذشت پاسی از آن تیره شب

ز گردش همان جانش آمد به لب

به پا خاست آن لحظه فرخنده سام ...

... ز دست مغنی در افغان رباب

ز گردش به جان آمده جام می

شده مست جام طرب شاه کی ...

... بیرق از بام گنبد دوار

تا کی از گردش شهور و سنین

تا کی از جنبش خزان و بهار ...

... رنگ شراب لعل ز لب کبک کوهسار

در آفتاب گردش از آثار عدل او

آشفتگی نیافتم الا بزلف یار ...

ز گردش فلک تیز گرد آینه فام

چو راه یافت بدین قلعه اختلال تمام ...

... روز محشر در برم بینی دل پر خون کباب

صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر

در گمان افتم که خورشیدست یا جام شراب ...

... وز آب چشم سیل بارم

در گردش آید آسیابی

می درده ای گلروی مهوش ...

... مرا که داعی این دولتم فرو مگذار

چنانکه گردش گیتی ترا فرو نگذاشت

چو از کریم کرم ماند و نکوکاری ...

... گردد ز غصه بر دل من نیشتر شراب

در گردش آر جام طرب تا مرا دمی

از گردش زمانه کند بیخبر شراب

هر دم بروی زرد فرو ریزدم سرشک ...

... چو دور عیش و نشاطست باده در دور آر

که روشنست که با دست گردش ایام

دمی جدا مشو از جام می که در این دور ...