گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای رویت از فردوس بابی

وز سنبلت بر گُل نقابی

هر حلقه ئی زان پیچ و تابی

در حلق جان من طنابی

از سوز عشق اردم برآرم

در دم بسوزد هفت طارم

وز آب چشم سیل بارم

در گردش آید آسیابی

می درده ای گلروی مهوش

کافکند گل بر سبزه مفروش

باشد کزان آب چو آتش

بر آتش غم ریزم آبی

ساقی ز خواب صبح برخیز

با ما زمانی خوش درآمیز

درده خلاف اهل پرهیز

زان باده ی نوشین شرابی

ای یار نوشین لب کجائی

جامی بنوش اریار مائی

بشتاب ساقی چند پائی

کز عمر می یابم شتابی

بینم که نوشم با حبیبان

می بر سماع عندلیبان

گر وعظ گویندم لبیبان

زین به نمی بینم صوابی

ای خوش نسیم نوبهاران

چونست حال دوستداران

تلخست باری عیش یاران

بی شکّر شیرین جوابی

برخاست بانگ نوبت بام

پیش آر ساقی باده ی خام

پر کن قدح کز مطلع جام

هر دم برآید آفتابی

خواجو نه وقت بوستانست

بستان حضور دوستانست

ای دوستان امشب نه آنست

کاید مرا در دیده خوابی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode