بخش ۱۸۵ - لشکر کشیدن شداد به میدان و جنگ خرطوس با سام
چو از چادر صبح بادبان
ز دریای شب راند کشتی دمان
فلک خاک نکبت بدو ریخت پاک
سر تاج و تختش درآمد به خاک
سپه گرد شد گرد او نیزهدار
اگر بشمری بود پانصد هزار
همه عادی از تخم شدادیان
نشستند بر اسب آن عادیان
زمانه تو گفتی پر از کوه شد
ز گُرز و ز کوپال انبوه شد
ز آهن زمانه چو دریا شده
ازو گرد چون موج بالا شده
ستور تکاور چو کشتی دروی
به دریای خون اندر آن پویه پوی
کشیدند پیلان به میدان رده
به زر جلشان یکسره آژده
ز خرطومشان کس نیابد رها
چو از کوه آید به زیر اژدها
چهل پیل با تخت زر صف کشید
زمین زیر پاشان شده ناپدید
به قلب اندر آن شاه شداد عاد
دلی پر ز آتش سری پر ز باد
به یک دست خرطوس بازوقوی
به دست دگر ابرش پیقوی
سوای چو ساران جنگی نژاد
که از اژدها زوش آمد به یاد
سراپا همه غرق آهن شده
تو گوئی که آهن ورا تن شده
دو دندان ورا همچو دندان پیل
به تن ژنده پیل و به چهره چو نیل
چو سام سپهدار زان سان بدید
که شداد لشکر به هامون کشید
چنین گفت آنگه به تسلیم شاه
که صف را بیارای در رزمگاه
به یک دست سالار طنجه سپاه
ابا نامداران زرین کلاه
شستند بر اسب کندآوران
به گردن برآورده گُرز گران
سواران نیزهور جنگجوی
به میدان شداد بنهاده روی
به پیش اندر آن سام با رای و کام
سوار جهان شیر فرخنده نام
به دست اندرش گُرزه گاوسار
غریوان برآمد چو ابر بهار
فرستاده شداد کس پیش او
که آن نامور جنگجو را بگو
که چندین چه جوئی ز مغرب زمین
سرانجام کار اندر آئی ز زین
جهان خود سراسر ز من شد پدید
نشاید تو را تیغ بر من کشید
تو را آفریدم که در روزگار
به من باشی ای سام فرخنده یار
تو را آفریدم که فرمان بری
به یاری ابر زیر حکمم سری
کنون دشمن جان من گشتهای
به یک سوی نیکی فروهشتهای
بیندیش از خشم جان آفرین
که من کردگارم به روی زمین
تو را چیست زین گونه جستن مراد
بویژه به نزدیک شداد عاد
مکن بد و گرنه شوی زین تباه
ز خشمم شوی همچو سنگ سیاه
جوانی بکن رحم بر خویشتن
نه سنگی نه آهن نه روئینه تن
سپاه فراوان به دشت اندر است
در و دشت مغرب همه لشکر است
اگر کوه آهن شوی در جهان
که آخر درآئی ز پا ناگهان
بمان به کزین رزم سر پرشتاب
بتابی ز میدان عنان غراب
سپاه تو را گنج و افسر دهم
به جای زرت جمله گوهر دهم
مبادا کزین گفته آئی به تنگ
که گوئی بترسیدم از روز جنگ
نترسم من از رزم نر اژدها
ز من دشمن من نگردد رها
فرستاده بشنید و آمد دوان
همه باز گفتش بدان پهلوان
چو سام سپهبد پیامش شنید
بخندید و گفتش که دیو پلید
مر این گفتهها را که شداد گفت
که هوش خردمند ازو شد شگفت
به پاسخ بگویش که ای زشت دیو
ندانستهای فر کیهان خدیو
همان به که کوته کنی داوری
ز یزدان بجوئی همه داوری
وگر گفته من نیاری پسند
نگردی به پیش خرد سربلند
کمربند در رزم و پیش آر جنگ
ببین تا به یزدان ببینی تو هنگ
تو گوئی که من داورم در جهان
ز من شد همه آشکار و نهان
بیا تا به میدان نبرد آوریم
به خورشید رخشنده گرد آوریم
به میدان ببستی مرا گر دو دست
ازین راه زارم فکندی به پست
ستایش کنم مر تو را در جهان
نیایش کنندت کهان و مهان
وگر نه به زیرت فکندم به دشت
نهنگ دلیریم بر تو گذشت
من آنگه بدانم که در کارزار
چه سازم به جان بدت کارزار
همه تخت و گنجت سراسر مراست
همه افسر و در و گوهر مراست
بجز رزم چاره نداری به دست
همآورد تو ژنده پیل است مست
فرستاده بشنید گفتار سام
سوی شاه شداد برداشت گام
همه هر چه بشنید یکسر بگفت
بماندند ازو عادیان در شگفت
زبان برگشادند یکسر سران
که ای تاجور شاه کندآوران
نترسم از سام نیرم به جنگ
اگر اژدها گردد او یا پلنگ
که از جان تنش را کنیم اسپری
بگیریم گردش به انگشتری
سپاهست بسیار در پهن دشت
برو همچو شیران بباید گذشت
چو بشنید خرطوس بر کرد پیل
زمانه شد از گرد او همچو نیل
چنین گفت شداد را بدگهر
که از پور نیرم نتابیم سر
تنش را بکوبم به گُرز گران
نمانم نشانش ز جنگآوران
تو اندیشه از بهر رزمش مدار
که هستی به مغرب زمین کردگار
به پاسخ بدو گفت شداد عاد
که بخشیدمت رزم آن بدنژاد
سرش را بیاور به نزدیک من
برافروز این جان تاریک من
هر آن چیز خواهی ببخشم تو را
چو خورشید تابان درخشم تو را
چو بشنید بر سوی میدان شتافت
چو آتش به سوی نریمان شتافت
یکی نعره زد مرد و آورد خواست
گهی سوی چپ شد گهی سوی راست
همی سام را خواست در رزمگاه
بدان تا نماید هنر بر سپاه
بخندید ازو سام پرخاشجوی
برافروخت مانند گلبرگ روی
غراب تکاور به میدان جهاند
یکی ویله بر سوی کیوان رساند
که لرزید میدان ز آواز سام
فلک خیره گردید از ساز سام
بدو گفت خرطوس کای بدنژاد
چه آئی به پیکار شداد عاد
سپاه فراوان و تو اندکی
نتابی به میدان ایشان یکی
به خیره بتازی به پیکار مرگ
نهی بر تن خویشتن بار مرگ
مرا نام خرطوس جنگی شناس
که از نره شیران ندارم هراس
بسی را که گشتم در آوردگاه
جهان تیره کردم به هر رزمخواه
کنون نوبت تست در کارزار
که از جان شومت برآرم دمار
برآشفت ازو سام چون نره شیر
بغرید بر خویش مرد دلیر
نکرده بدو نیک با او سخن
بجز رزم پاسخ نیفکند بن
پس آنگاه خرطوس بازو گشاد
یکی گُرز زد بر سر پاک زاد
کزو سام نیرم نشد باخبر
بدو گفت کای کافر بدگهر
بدین زور بازو شتابی به جنگ
تنت را برآری به کام نهنگ
بگفت و بیازید چنگال شیر
چو شیری که آید به نخجیرگیر
کمربند خرطوس بگرفت یل
تن او درآمد به چنگ اجل
ز اسبش همان دم به نیرو ربود
جهان پیش خرطوس شد همچو دود
سپهدار او را به سر درکشید
یکی نعرهای از جگر برکشید
به یک دست شمشیر زهر آبدار
برآورد در عرصه کارزار
خدای جهان را بسی یاد کرد
سوی لشکر عادیان عزم کرد
بزد خویشتن را به قلب سپاه
جهان را سیه کرد بر کینهخواه
بدو لشکری جملگی حمله کرد
برآمد ز هر سوی گرد نبرد
کمانها ز هر گوشه افراختند
فراوان بدو تیر انداختند
ز پیکانشان چرخ بدحال شد
وزو جسم خرطوس غربال شد
بپوشید روی فلک پر تیر
تو گفتی که تیر اندر افتاد زیر
به هر سو چو زنبور تیر خدنگ
ببارید بر پهلو تیزچنگ
ولی سام مانند نر اژدها
کزو جان گردان نیابد رها
به نیروی بازو و شمشیر تیز
برآورد از دشمنان رستخیز
سر سروران هر طرف همچو گوی
شدی دست و پاشان چو چوگان و گوی
ز اندیشه پهلو صف شکن
شده جان شیران گریزان ز تن
زمانه همه موج خود در گرفت
زمین چادر خون به سر در گرفت
از آن رزم و پیکار و آن گیر و دار
تن زشت خرطوس در کارزار
تو گفتی که از تیر آورد پر
و یا بیشه شیر شد بدگهر
بیفکندش آنگاه بر روی خاک
تن از تیر و شمشیر شد چاک چاک
سپهبد به میدان آن عادیان
بیفکند بسیار شدادیان
چو نهصد تن از تخمه شهریار
ز شمشیر تیزش بیفکند خوار
که ناگاه سام دلاور چو باد
بیامد به نزدیک شداد عاد
به تندی بدو گفت کای زشت دیو
کشیده سر از رای کیهان خدیو
ندانسته یزدان دادار را
سیه کرده بر جان خود کار را
همی لاف پروردگاری زنی
تن خود بدین تیغ کاری زنی
مرا همچنین داور دادگر
فرستاد تا روزت آرم به سر
چگوئی کنون اندرین دشت جنگ
که شد روزت از تیغ من تار و تنگ
مگر آن که زین گونه گردی تو باز
به یزدان شناسی شوی سرفراز
ستایش کنی ایزد پاک را
که افراشت زین گونه افلاک را
به قدرت زمین و زمان آفرید
همان برتن خسته جان آفرید
پس آنگه تو را سوی ایران برم
به درگاه شاه دلیران برم
به پیش منوچهر آزاده را
به درگاه دادار افتاده را
بدان فر و فرهنگ و با تاج و تخت
به یزدان شناسی شده نیکبخت
بیابی ازو تخت و گنج و سپاه
پس آنگه به مغرب شناسی ز راه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر توصیف نبردی حماسی را بین دو شخصیت بزرگ، سام و شداد، روایت میکند. داستان از صبح آغاز میشود که سواران جنگجو در میدان نبرد حاضر میشوند. سام، بزرگمردی دلاور و شجاع، با قدرتش به میدان میآید و به نبرد با شداد، که فرمانده عادیان است، میپردازد.
در این نبرد، سام به شداد پیام میفرستد و به او تذکر میدهد که به خداوند و رزم نرود. اما شداد با غرور و نالایقی پاسخ میدهد و او را به جنگ دعوت میکند. سام با شجاعت و اراده به میدان میرود و مبارزه با دشمن را آغاز میکند. تیراندازیها و نبردی سخت میان دو طرف در میگیرد و در نهایت، سام با نیروی خود و به کمک سلاحهایش، بر دشمن پیروز میشود.
شاعر به زیبایی احساسات و احساسات حماسی را در این نبرد به تصویر میکشد و نبرد حق و باطل را نشان میدهد. این داستان در نهایت به پیروزی سام و یادآوری قدرت و اراده او ختم میشود.
هوش مصنوعی: هنگامی که سپیدهدم از چادر شب بیرون میآید، کشتی زمان به سوی روز حرکت میکند.
هوش مصنوعی: سرنوشت بدی بر او افتاد و حتی مقام و قدرتش نیز بر زمین افتاد و به خاک درآمد.
هوش مصنوعی: سربازان سپاه او را احاطه کردهاند و اگر بخواهی حساب کنی، تعدادشان به پانصد هزار میرسد.
هوش مصنوعی: همه انسانهای معمولی از نسل ستمگران بر مرکب آن ستمگران نشستهاند.
هوش مصنوعی: دوران تو گفتی که پر از کوه شده و انبوهی از چوب و وسایل سخت به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: زمانه مانند دریا پر از تغییرات و نوسانات است و ما مانند موجهایی هستیم که در این تغییرات بالا و پایین میرویم.
هوش مصنوعی: گوشهای که در آن اشاره به نیرو و قدرت است، مانند کشتیای بزرگ و قدرتمند است که در دریایی از خون در حال حرکت است. این تصویر به ما حسی از عظمت و همچنین خطر و چالشهایی را که ممکن است در مسیر پیش بیاید، منتقل میکند.
هوش مصنوعی: فیلها را به میدان آوردند و زرههای طلایی بر تنشان کرده بودند.
هوش مصنوعی: هیچکس از وضعیت آنها نجات نمییابد، مانند آنکه وقتی اژدها از کوه پایین میآید، هیچ راه فراری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چهل فیل با تختهای طلایی در کنار هم صف کشیدهاند و زمین زیر پاهایشان به طوری ناپدید شده که قابل دیده شدن نیست.
هوش مصنوعی: در دل آن پادشاه قدرتمند احساساتی شدید مانند آتش وجود داشت و ذهنش پر از افکار و آرزوهای در حال تغییر بود.
هوش مصنوعی: با یک دست، حامی و پشتیبان قویای داشته باش و با دست دیگر، به فکر ابر و بارش سرشار و نیرومند باش.
هوش مصنوعی: غیر از افرادی که مثل جنگجویان هستند و از ذهن و قدرت اژدها الهام میگیرند، باید به دیگران توجه کرد.
هوش مصنوعی: تمام وجودت پر از آهن شده است، انگار که بدن تو خود به آهن تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دو دندان او مانند دندانهای یک فیل است، به بدنی ضعیف شبیه فیل و به چهرهاش مانند نیل (رود نیل) میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی سام، فرمانده سپاه، این وضع را مشاهده کرد که لشکر شدیداً به سوی هامون حملهور شده است...
هوش مصنوعی: سپس شاه به تسلیم گفت که صف را در میدان نبرد مرتب و منظم کند.
هوش مصنوعی: در یک سمت مشاور بزرگی به نام سالار طنجه، سپاهی از نامآوران با کلاهی طلایی قرار دارد.
هوش مصنوعی: بر سواران دارای اسبهای کند، گردنهایشان را به بالا گرفته و با گرزهای سنگینشان شستند.
هوش مصنوعی: سوارانی با نیزههایی آماده، به میدان جنگ وارد شدند و بر روی زمین به سوی دشمن رفتند.
هوش مصنوعی: به جلو برو ای سام، با عقل و خواستهات سوار بر اسب، در دنیایی که نامش شیرین و خوشبخت است.
هوش مصنوعی: به دست او، غریبان در لابهلای برفها و گلها به بار آمدهاند، مانند ابری که در بهار برآید و جویبارها را پر کند.
هوش مصنوعی: فرستادهای به سوی او فرستاده شد تا نام آن جنگجوی معروف را بیان کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرا به دنبال چیزهایی از دوردستها هستی، در حالی که سرانجام به حقیقت و نتیجه کار خود در درون و نزدیکتر خواهی رسید.
هوش مصنوعی: تمامی دنیا از من نمایان شده است، پس اجازه نده که بر من شمشیر بکشی.
هوش مصنوعی: من تو را خلق کردم تا در این دوران همراه من باشی، ای یار خوشبخت و نیکو.
هوش مصنوعی: تو را خلق کردهام تا به فرمان من خدمت کنی و به راز و رمزهای زیر نظر من آشنا شوی.
هوش مصنوعی: این روزها تو به دشمن جان من تبدیل شدهای و در عین حال از سوی دیگر هم به خوبیها و نیکیها پرداختهای.
هوش مصنوعی: به این فکر کن که خشم خالق جهان چقدر مهم است، زیرا من خداوند هستم که بر روی زمین حضور دارم.
هوش مصنوعی: تو چرا به دنبال هدفی خاص هستی، به ویژه نزد کسی مثل شداد؟
هوش مصنوعی: اگر بدی کنی، به خاطر خشم من نابود خواهی شد و همچون سنگی سیاه و بیروح تبدیل میگردی.
هوش مصنوعی: به خودت رحم کن، ای جوان! نه مانند سنگ بیاحساس باش، نه چون آهن سخت و سرد، نه مانند برنز که از احساس دور است.
هوش مصنوعی: بسیاری از سربازان در دشت حضور دارند و تمام دشت مغرب پر از لشکر است.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا مانند کوهی از آهن محکم و استوار باشی، باز هم در نهایت روزی به زمین میافتی و شکست میخوری.
هوش مصنوعی: بمان تا در این نبرد پرشتاب خود را از میدان خارج کنی و به آرامش برسی.
هوش مصنوعی: من برای تو ثروت و افتخارات بیشماری میآورم و در عوض تو همه چیز را از خودت به من هدیه میدهی.
هوش مصنوعی: مراقب باش که از این حرفها ناراحت نشوی و فکر نکنی که از روزی که با چالش روبرو شوم، ترسیدهام.
هوش مصنوعی: من از جنگ با اژدهای نر نمیترسم، زیرا دشمن من هرگز از من دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: پیام آور خبر را شنید و به سرعت آمد. همه به او گفتند که به آن پهلوان اطلاع بده.
هوش مصنوعی: وقتی سام، فرمانده سپاه، پیامی را شنید، خندید و گفت که آن پیام از دیو ناپاک است.
هوش مصنوعی: شده است که شداد گفت: هر چه هوش و خردی وجود دارد، از این سخنان حیرتزده میشود.
هوش مصنوعی: به او بگو که ای دیوانه و زشت، تو نمیدانی کیست آن خداوند بزرگ و بینظیر.
هوش مصنوعی: بهتر است که قضاوت را کوتاه کنی و به دنبال داوری از سوی خدا بروی، زیرا همه قضاوتها از آن اوست.
هوش مصنوعی: اگر سخن من را نپسندی، با این حال نمیتوانی در برابر عقل و خرد خود را مفتخر نشان دهی.
هوش مصنوعی: با آمادگی و حوصله در میادین نبرد حاضر شو، تا بتوانی به قدرت و بزرگی خداوند پی ببری.
هوش مصنوعی: تو گویی که من قاضی هستم و میتوانم همه چیز را در این جهان ببینم، چه آشکار و چه پنهان.
هوش مصنوعی: بیایید تا به جنگ برویم و با درخشانترین خورشید گرد هم بیاییم.
هوش مصنوعی: اگر مرا در میدان نبندی و دو دست من را از این راه خسته و ناامید به زمین بیفکنی، من همچنان مقاوم میمانم.
هوش مصنوعی: تو را در دنیا ستایش میکنم تا دیگران هم به نیایش و ستایش تو بپردازند، چه بزرگان و چه باستانیان.
هوش مصنوعی: اگر چنین نگاهی به من نداشته باشی، تو را به جایی میاندازم که هیچکس نداند و دل من بر تو میتپد.
هوش مصنوعی: من زمانی میتوانم بفهمم در میدان جنگ چه کاری باید انجام دهم که جان تو در خطر باشد.
هوش مصنوعی: تمام ثروت و داراییات برای من است و همهی نشانههای قدرت و زیباییات نیز متعلق به من است.
هوش مصنوعی: جز نبرد هیچ چارهای نداری، و نتیجه ات به دست کفتار است.
هوش مصنوعی: پیامآوری سخنان سام را شنید و به سوی شاه شداد حرکت کرد.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که شنیدند را بیدرنگ نقل کردند و از آن، مردم عادی حیران و متعجب ماندند.
هوش مصنوعی: سران قوم بهطور یکصدا گفتند که ای شاه، تو تاج و تختدار و قدرتمند هستی.
هوش مصنوعی: من از سام نیرم نمیترسم، حتی اگر او به جنگ بیاید و به شکل اژدها یا پلنگ درآید.
هوش مصنوعی: بیایید جان خود را فدای تن او کنیم و به خاطر او زندگیامان را مانند گردی به دور انگشتر بگردانیم.
هوش مصنوعی: در دشت وسیع، سپاهی بزرگ وجود دارد که مانند شیران، باید با شجاعت و بیباکی از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خرطوم فیل به سمت بالا رفت، گرد و غبار زمان به دور او پراکنده شد و مانند نیل (رودخانه) گردید.
هوش مصنوعی: بدگهر به شداد گفت که از نسل نیرم نمیتوانم سر برآورم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با تمام توانم به آن ضربه بزنم، نمیتوانم اثری از خود بر جای بگذارم مانند جنگجویان.
هوش مصنوعی: به فکر جنگ و نزاع نباش، زیرا خالق تو در سرزمین مغرب وجود دارد.
هوش مصنوعی: شداد عاد به او گفت که من تو را در جنگ با آن مرد باوقار بخشیدهام.
هوش مصنوعی: سرش را به من نزدیک کن تا روشنی ببخشد به روح تاریک و کدر من.
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهی، من به تو میبخشم و مانند خورشید درخشان، به تو خواهند تابید.
هوش مصنوعی: زمانی که خبر را شنید، به سمت میدان دوید، مانند آتشی که به سوی نریمان میشتابد.
هوش مصنوعی: یک نفر فریاد زد و مردم را به دعوت کرد، در این بین گاهی به سمت چپ میرفت و گاهی به سمت راست.
هوش مصنوعی: سام را خواستند تا در میدان جنگ حاضر شود و هنرهای خود را در مقابل سپاه نشان دهد.
هوش مصنوعی: از او خندیدند، سامی که پرخاشگر بود و با خشم مانند گلبرگی به رنگ سرخ و برافروخته به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: یک کلاغ قوی و چابک در میدان زندگی، پیامی را به سوی آسمان میفرستد.
هوش مصنوعی: زمینی که سام با صدایش لرزید، آسمان نیز از صدای ساز او به تماشا ایستاد.
هوش مصنوعی: خرطوس به آن شخص بدذات میگوید: چه مسئلهای پیش آمده که به جنگ با آن بیعدالتی آمدهای؟
هوش مصنوعی: اگرچه دشمنان زیادی وجود دارند، تو نباید از میدان بگریزی؛ تو باید مانند یک فرد یکتای شجاع در برابر آنها به ایستایی.
هوش مصنوعی: به طور حریصانه به جنگ مرگ میروی و بار سنگین مرگ را بر دوش خود میگذاری.
هوش مصنوعی: من را با نام جنگجوی قوی بشناس، زیرا از نر شیران هم ترسی ندارم.
هوش مصنوعی: من در میدان نبرد بسیار گشتم و به هر رزمندهای که با او مواجه شدم، تیراندازی کردم.
هوش مصنوعی: حال نوبت توست که در میدان نبرد حضور پیدا کنی، تا جان خود را از خطر نجات دهم.
هوش مصنوعی: سام به شدت از این موضوع ناراحت شد، مانند نر شیر که به خود میغرد و به خود میبالد، مردی دلیر و شجاع است.
هوش مصنوعی: با او هیچ مهر و خوبی نکرده است و تنها به پاسخهای جنگی میپردازد.
هوش مصنوعی: سپس خرطوس دست خود را باز کرد و یک ضربه بر سر پاکزاد زد.
هوش مصنوعی: آن شخص که از سام آگاه نشد، به او گفت: ای کافر بیاصل!
هوش مصنوعی: با این قدرت و نیرویی که داری، با شتاب و سرعت به جنگ برمیخیزی و میخواهی بدن خود را برای نهنگ آماده کنی.
هوش مصنوعی: شیر با قدرت و شجاعت خود سخن میگوید و به شکار میرود، مانند شیری که برای شکار به دام میافتد.
هوش مصنوعی: کمربند خرطوم را به دور خود پیچید و جنگجو در چنگال سرنوشت گرفتار شد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از قدرت اسبش به سرعت جهان را از پیش رو برداشت و مانند دودی به سمت خرطوس رفت.
هوش مصنوعی: فرمانده به او حمله کرد و از دلش فریادی بلند زد.
هوش مصنوعی: با یک دست شمشیر زهرآلودی را بالا برد و در میدان نبرد آماده شد.
هوش مصنوعی: خداوند جهان را بسیار یاد کرد و به سوی سپاه عاد رفت تا با آنان مقابله کند.
هوش مصنوعی: در دل سپاه، او خود را به خطر انداخت و با این کار، باعث تیرهروزی جهان و برانگیختن کینهها شد.
هوش مصنوعی: به او لشکری تمامعیار حمله کرد و از هر سو گرد و غباری برپا شد.
هوش مصنوعی: کمانها از هر سو به سمت او کشیده شدند و تیرهای زیادی به او پرتاب کردند.
هوش مصنوعی: از تیرهای آنها، چرخ تقدیر دچار بدی شد و بهخاطر آن، جسم خرطوس (موجودی افسانهای) مانند غربالی از هم جدا شد.
هوش مصنوعی: در آسمان تیرهایی پراکنده است و تو گفتی که این تیرها به زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: به سمتهای مختلف مانند زنبوری که به سرعت میپرد، تیرها مانند تیرکمان بر سمتهای مختلف فرود میآیند و بر پهلوها اثر میگذارند.
هوش مصنوعی: ولی سام مانند نر اژدهاست که از او جان هیچ کسی نمیتواند فرار کند.
هوش مصنوعی: با قدرت بازو و تیغ تیز، به مقابله با دشمنان برمیخیزد و به آنها حمله میکند.
هوش مصنوعی: هر طرف سران و فرماندهان به حالت یک گوی در آمدهاند و دست و پایشان شبیه چوب و گوی بازی چوگان شده است.
هوش مصنوعی: از افکار و اندیشهها، روح شیران از بدن فرار کرده و در تلاش است که مسیر خود را باز کند.
هوش مصنوعی: زمانه به شدت دچار تغییرات و نوسانات شده و در نتیجه، زمین همچون شخصی که چادری از خون بر سر دارد، درگیر مشکلات و مصائب فراوانی شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک نبرد و زد و خورد پرداخته شده است. در این میادین جنگی، تن زشت و ناپسند خرطوس به چشم میآید، که نما و حالت نامناسبی دارد. این تصویر نشاندهنده سختی و خشونت جنگ و پیوستگی آن با زشتی و نکبت است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر تیر به سمت تو بیفتد، همانند دلیری شیر، تو را از بین خواهد برد.
هوش مصنوعی: او را به زمین انداخت و بدنش از ضربات تیر و شمشیر پاره پاره شد.
هوش مصنوعی: سپهبد در میدان نبرد، بسیاری از افراد عادی را به زمین میزند و به پیروزیهای زیادی دست مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی نهصد نفر از نسل پادشاه به خاطر تیغ تیز او به زمین افتادند و خوار شدند.
هوش مصنوعی: ناگهان سام، جنگجو و شجاع، مانند باد به سوی شداد و قوم عاد آمد.
هوش مصنوعی: با تندی به او گفت که ای زشت، مانند دیو، که سر از تدبیر و خرد کیهانی کشیدهای.
هوش مصنوعی: بیخبر از خالق و پروردگار، انسان کارهای ناپسند را بر جان خود تحمیل کرده و خود را در زحمت و مشکل قرار داده است.
هوش مصنوعی: شما با پرستیژ و خودبزرگ بینی درباره خداوند صحبت میکنید، اما در واقع خودتان را با این سخنان فقط آسیب میزنید.
هوش مصنوعی: خداوند نیز قاضی عادل را به سوی من فرستاده تا روز حساب و جزا را به پایان برساند.
هوش مصنوعی: چگونه حالا در این میدان نبرد بگویی که روزگار تو به خاطر شمشیر من تیره و تنگ شده است؟
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که چنین حالتی پیدا کنی، میتوانی به شناخت خداوند نائل شوی و به عظمت و افتخار برسی.
هوش مصنوعی: ستایش کن خداوند خالص را که آسمانها را به این شکل برافراشته است.
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت خود، زمین و زمان را خلق کرد و همچنین وجود انسان را که به جسمی خسته و جان برانگیخته نیاز دارد، آفرید.
هوش مصنوعی: پس من تو را به سوی ایران، به درگاه پادشاه دلیران میبرم.
هوش مصنوعی: به سوی منوچهر، مرد آزاده و شجاع، کسی که در برابر خداوند تسلیم است، آمده است.
هوش مصنوعی: بدان که زیبایی و فرهنگ و مقام و قدرت، فقط با شناخت خداوند برای انسان خوشبختی واقعی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر از او فرمانروایی، ثروت و لشکر به دست آوردی، سپس به سوی مغرب راه را خواهی یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.