بخش ۲۰۵ - نشستن سام بر تخت فغفور شاه چین
سرای تذروان فرخنده کام
بدین گونه گفتند از کار سام
که از آبگین چون مگس دور شد
به بوی عسل دفع زنبور شد
جنیبت برون برد از آن رزمگاه
علم زد در ایوان فغفورشاه
چو خور برق از برج مه برفراخت
ازین چرخ اطلس کله برفراخت
همان دم از آن گلرخان خواست جام
رسید از لب لعل دلبر به کام
در آئینه چین رخ یار یافت
به چین سر زلف دلبر شتافت
در گنج بگشوده و کشته مار
ز اغیار ببریده و برده یار
رطب خورده و استخوان سوخته
خریده گل و خار بفروخته
گذشته ز نار و رسیده به نور
نظرگاه فردوس منظور حور
شده کشته دیو و پری در کنار
غمش شادی و شادیش غمگسار
چو فیروزه شد شاه فیروزبخت
زدندش در ایوان فغفور تخت
چو سلطان مشرق برآمد به گاه
ز یاقوت بر سر نهاده کلاه
سراپرده بر چرخ اطلس زده
علم بر رواق مقرنس زده
همه سر فراز آن ماچین و چین
نهاده سر بندگی بر زمین
همه شهریاران کشورگشای
فکنده سر عجز در پیش پای
دران بزم شاهان ترک از ادب
ز هیبت فروبسته چون پسته لب
سرای غلامان زرکش قبای
دو رویه زده صف به گرد سرای
نهاده امیران گیتیپناه
سر چاکری بر در بارگاه
جهانپهلوان بود بر تخت زر
جهانی که پیشش ببسته کمر
ز ناگه قمرتاش چینی چو برق
درآمد روان از در شاه شرق
به دستش سر و دست دستور پیر
که او را پدر بود و شه را وزیر
درخشنده آورده با خویشتن
چو شمع فروزده تیغ و کفن
به مژگان همه صحن ایوان برفت
بر سام نیرم باستاده گفت
که شاها جهان در پناه تو باد
زمین و زمان روی و راه تو باد
هواجوی صدر تو بادا فلک
دعاگوی قدر تو بادا ملک
اگر میکشی خون این بیگناه
حلالست بر جان سپاران شاه
وگر رحمت آری به جان بنده است
کند بندگی تو تا زنده است
وگر زان که آمد خطائی پدید
بر آن دامن عفو باید کشید
چو او نیز در حکم فغفور بود
ببخشای جرمش که معذور بود
ز بهر دل این سرافکنده است
که هم بندهزاد است و هم بنده است
که بر این جهاندیده رحم آوری
ازو درگذاری و زو بگذری
که پیر است و در قید حکمت اسیر
جوان را چه افزاید از خون پیر
درآمد چو بلبل به گفتار سام
شکر ریخت بیرون چو طوطی ز کام
لب شکرافشان شکرریز کرد
همه مرز چین را شکرخیز کرد
به پاسخ چنین گفت کای نوجوان
جهان جسم و لفظ تو آب روان
اگر زان که بد کرد فغفور دید
ز تیغم چشید آنچه باید چشید
پریدخت را هم عزا داشتی
غم و درد بر ما روا داشتی
بگفتم نباشد نکو هم به فال
شد از دست خود لاجرم پایمال
بتی را چنین زنده در گور کرد
همی این چنین همدم مور کرد
شد اکنون چو در بند زندان گور
ابا مار همخواب و همخانه مور
هر آن کس که چاهی کند بر گذار
نخست او در آن چاه افتد چو مار
پس آنگه جهاندیده را پیش خواند
روان خلعتش داد و زی خود نشاند
بدو داد دست وزارت دگر
به حرمت ز چرخش برآورد سر
بفرمود تا جام می دردهند
ترنم نوازند و ساغر دهند
درخشنده آتش در آب افکنند
به می تاب در آفتاب افکنند
عقیقین لبان جام برداشتند
ز یاقوت می کام برداشتند
قدح نوش کردند و مستان شدند
چو شب شد به سوی شبستان شدند
ز ایوان چو برخاست آواز کوس
به کیوان برآمد خروش خروس
سفیده به سرخی بیاراست روی
سیاهی نهان کرد در لحظه موی
می مهر در جام زر ریختند
ز سیماب آتش برانگیختند
بنفشه درودند و گل کاشتند
چمن را ز سنبل تهی داشتند
روان سام از جام نوشین بخواست
دگر نوشداروی خوشین بخواست
به روی پریدخت می نوش کرد
خرد را به یک جرعه بیهوش کرد
دلش با سر زلف او بسته عهد
ز مستی به هستی برون برده عهد
شکرچین شد از پسته تنگ او
درآویخت از زلف شبرنگ او
ز لعلش قدح جست و نقل از دهن
گل از باغ رخسار و قند از سخن
پریدخت از مه برافکند شب
به شکرفشانی درآورده لب
که بادا به کامت همه روزگار
شبت روز عید و خزانت بهار
به جای تو ای گرد فرخنژاد
هر آن کس که بد کرد نیکش مباد
کنون چون در و دشت پر سنبل است
ز بلبل همه باغها پر گل است
چمن باغ خلد و سمن سوریست
عروس را هوای گل سوریست
شقایق نگر سر درانداختست
می لعل در ساغر انداختست
چمن را قبای سمن در بر است
سمن را هوای چمن در سر است
بدان طوبی آباد دارم هوا
که مل بی گل امروز نبود روا
بفرما که ترک شبستان کنند
زکاشانه آهنگ بستان کنند
سراپرده بر لالهزاران زنند
علم بر لب جویباران زنند
شنید این روان سام یل برنشست
پریدخت در هوج زر نشست
جنیبت ز ایوان به صحرا دواند
ابر طوبیآباد مرکب براند
بزد تخت فیروزه بر پیشگاه
خروش مغنی برآمد به ماه
پریپیکران مجلس آراستند
ز سیمین بران جام میخواستند
به جام عقیقی درآویختند
حقیقی می اندر قدح ریختند
نواگر بتان عود بنواخته
گهی سوخته عود و گه ساخته
رخ گل ز مل لالهرنگ آمده
ز گل لاله را پا به سنگ آمده
نشستند در سایه سرخ بید
شده روشن از باده چشم امید
لب ساغر از لعل شرین لبان
شده چون لب یار شیرین زبان
سمن آب روی بر گل رو زده
بنفشه خم اندر خم مو زده
ز گل روی باغ ارغوانی شده
ز سبزه زمین آسمانی شده
عروسان بستان گشاده نقاب
به ریحان مشکین درافکنده تاب
ز لب نوش خندان شکر ریختند
ز مو مشک بر نسترن بیختند
روان صراحی رسیده به کام
روان خون مرغ صراحی مدام
می همچو گل در کف دست سام
لب اندر لب یار نوشین به کام
ریاحین علم بر گلستان زده
شقایق دم میپرستان زده
عروس چمن چلهپوش آمده
ز بلبل چمن در خروش آمده
بنفشه خم موی برتافته
ز باد صبا روی برتافته
صنوبر قدان گشته هر سو چمان
ز قد تیر کرده ز ابرو کمان
صبا آتش گل برافروخته
دل لاله از برگ گل سوخته
نهاده سمن بر چمن صندلی
به هر گوشهای بر یکی بلبلی
به کام دل دوستان بوستان
شده بوستان خرم از دوستان
گشوده صبا برقع از روی گل
معطر شده عالم از بوی گل
ز باد صبا چین در ابروی آب
چو زنجیر موی بتان پیچ و تاب
به نوبت غزلخوان شده فاخته
بر آواز قمری قد افراخته
بهاری ز هر شاخ سر بر زده
نگاری ز هر کاخ سر بر زده
هزاران ترنمنواز آمده
گل از خوشدلی خرقه باز آمده
رسانده پیام از بهشت برین
شمال از صبا و شمال از سیمین
که خوش باد این عیش بر دوستان
که با دست بی دوستان بوستان
که ایام روز جوانی گذشت
ز دور فلک عمر فانی گذشت
دم خوش برآرای نفس خوش دمیست
به عالم برآسا که خوش عالمیست
دلاور چو نرگس شده میپرست
گل خیری و خمر گلگون به دست
به دستش می تلخ شیرین گوار
به دست دگر زلف مشکین یار
به گفتار رامشگران کرده گوش
به رفتار مهپیکران داده هوش
پریچهره ساقی مه سیمتن
بت پرنیان پوش پسته دهن
به گردش درآورده در پای سرو
عقیقین شرابی چون خون تذرو
فروغ دل و نور چشم قدح
تن جام را جان و جان را فرح
زلال روانبخش عنبرنسیم
ازو پیر و برنای و ممسک کریم
درافشان و روشن چو شمع فلک
فروزان و صافی چو جام فلک
زده آب بر آتش آفتاب
شده پیش او از حیا آتش آب
به روز آفتاب و به شب ماهتاب
ز زر آب یاقوت سیمای ناب
کهن پیر دهقان و پیر طرب
جگر گوشه خوشه بنتالعنب
نم جسم و جان آب آتش شرار
می جام جم آتش آبدار
فروزنده خورشید خمخانه برج
درخشنده یاقوت پیمانه درج
خراباتی بکر و پر کرده جام
منور چو شمع شبستان تمام
مشعشع گلاب و چو گلگون عرق
ملمع نقابی چو میگون عرق
دوای کی و نوشداروی جم
خطا رفت و بیهوش داروی غم
عروس چمان و چمانه تتق
معین چو خون شفق در افق
درافشان سهیل یمانیش نام
غلط میکنم روح ثانیش نام
خردمند مردافکن و راهزن
به صورت فرشته به فعل اهرمن
لعال قدح قفل زندان غم
گل روی ساغر کلید کرم
چو خور تیره گرد چو گل هرزهخند
چو مه شیشه باز و چو شب چشمبند
جم جام گل چهره اورنگ تاک
گل باغ جان بلکه خود جان پاک
سفیدهدم شام و صبح صبوح
مشاعل فروز شبستان روح
چو لعل لب ساقی خوشخرام
بنانین و نوشین و یاقوتفام
گلابی چکیده ز گلبرگ جان
شرابی از آن رفته آب روان
که ز شیشهاش چون برون آوری
چو دیوی نماید به دست پری
خوشا باده تلخ شیرینگوار
اگر مستیش را نبودی خمار
خوشا در غزل گشته مست شراب
ازل تا ابد خفته مست و خراب
دریغا صبوح گلافشان می
اگر نیستی داغ دوری ز پی
خوشت باد ای نکهت نوبهار
که داری نسیم سر زلف یار
چرا درگذشتی ز ماه همچو با د
بیا ای که جانم فدای تو باد
علم زن دم صبح در بوستان
که بستان حرامست بیدوستان
بکش فرش فیروزهگون در چمن
به شبنم فروشوی روی سمن
سمن خط ریحان کشش بر ورق
چمن طاس نرگش نهش بر طبق
ببین لاله را با دل سوخته
رخ از آتش دل برافروخته
شکوفست بلقیس و بستان سبا
بنفشست لیلی و مجنون صبا
مگر پرده از روی لیلی فتاد
که مجنون دگر سر به صحرا نهاد
مگر بهر بلقیس شد چاره ساز
که هدهد به سوی صبا رفت باز
مگر انده ویس گلروی خورد
که گل همچو رامین شد از مهر زرد
مگر بلبل از بانگ و زاری نخفت
که گل گشت در باغ با خار جفت
چو زد گربه بید بر شاخ دست
روان باد چون برق در موش جست
چو گل صید مرغ سحرخیز کرد
دلاویز مرغی شب آویز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به وصف جشن و سروری میپردازد که در بارگاه شاهان برگزار میشود. او از شور و شعف مهمانان، زیباییهای طبیعت و لذتهای مینوشی سخن میگوید. در این بزم، شخصیتهای مهم و تاریخی مانند "سام" و "پری دخت" ظاهر میشوند و نمادهایی از عشق و زیبایی در داستان گنجانده شده است. همچنین، شاعر به تأثیرات عشق و محبت بر انسانها اشاره میکند و فضای جشن را با تصاویری از گل و نور و سرخی شمعها زینت میبخشد. در نهایت، با دعوت از دوستان و گرامیداشت لحظات خوش زندگی، به استقبال بهار و روزهای خوب آینده میپردازد.
هوش مصنوعی: سرای تذروان، یعنی مکان و دیاری که خوشبختی و کامیابی در آن وجود دارد. در اینجا، اشاره به سخنانی است که دربارهٔ کار و تلاش سام، شخصیتی برجسته و موفق، گفته شده است. این سخنان نشاندهندهٔ کوشش و زحمتی است که منجر به رسیدن به موفقیت و خلق و خوی خوش در زندگی میشود.
هوش مصنوعی: شخصی که مانند مگسی از ظرف شفاف دور شده، به علت بوی عسل به زنبور نزدیک میشود و از آن دور میشود.
هوش مصنوعی: در نبرد، تو از میدان جنگ با پیروزی بیرون آمدی و علم را در دربار پادشاه بلندمرتبه افراشتی.
هوش مصنوعی: زمانی که نور خورشید از بالای ماه تابید، از این آسمان کبود، به مانند کلاهی بر افراشته شد.
هوش مصنوعی: در همان لحظه، از آن چهره زیبا خواست که جامی بیاورد، تا از لبان خوش رنگ محبوبش نوش جان کند.
هوش مصنوعی: در آینه، چهره یار را دید و به سمت چینهای زلف محبوب شتافت.
هوش مصنوعی: دربارهی گنجینهای سخن میگوید که در آن به روی ما گشوده شده و از دشمنان جدا شدهایم، در حالی که محبوب خود را در آغوش داریم.
هوش مصنوعی: کسی که تجربه تلخی دارد و آسیبهایی دیده است، حالا به راحتی به خوشیها و زیباییها روی میآورد، حتی اگر به بهای از دست دادن چیزهایی باشد که برای او ارزشمند بودهاند.
هوش مصنوعی: در این جمله به این معناست که فردی از سختیها و دردهای گذشته عبور کرده و به دوران روشنی و خوشبختی رسیده است. این حالت خوشبختی مانند بهشت و در کنار زیباییهای آن با حورهای بهشتی قابل توصیف است.
هوش مصنوعی: در کنار غم عشق، نه تنها دیو و پری کشته شدهاند، بلکه خود شادی نیز تحت تأثیر غم قرار گرفته و به نوعی غمگساری شده است. به عبارتی، شادی و سرور در اینجا همگی تحت تأثیر غم و اندوه و نشانهای از درد و رنج قرار دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که شاه خوشبخت مانند فیروزه (که نمادی از زیبایی و قیمتی بودن است) درخشید، او را در ایوان کاخی به بزرگترین مقام نشاندند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید صبحگاهی طلوع میکند، مانند پادشاهی است که کلاهی از یاقوت بر سر گذاشته و به عرصه میآید.
هوش مصنوعی: چادر بزرگی روی آسمان افراشته شده و پرچمی بر روی قوسهای زیبا نصب شده است.
هوش مصنوعی: همه به احترام و ارادت سرشان را پایین آورده و به سجدت افتادهاند.
هوش مصنوعی: تمام شاهان و سران کشورها، در مقابل قدرتی بزرگ و شکستناپذیر، سر تسلیم فرود آوردهاند.
هوش مصنوعی: در آن جشن و مهمانی که شاهان ترک حضور دارند، افراد به خاطر احترام و عظمت آنجا مانند دانههای پسته لبهای خود را بستهاند و صحبت نمیکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف مکانی میپردازد که در آن، افرادی با لباسهای زیبا و با زرق و برق فراوان گردهم آمدهاند. این افراد با ظاهری متنوع و گوناگون، به نوعی نمایانگر زندگی و حال و هوای آنجا هستند. شکوه و جلال این سرای مورد اشاره، فضایی پر از زندگی و هیاهو را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من در برابر درگاه پادشاهان این دنیا به عنوان خدمتگزار ایستادهام و به آنها پناه میآورم.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک قهرمان بزرگ است که بر روی تختی طلایی نشسته است و همه چیز در برابر او تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلفریب تو ناگهان چون برق درخشید و جانم را از دروازه شرقی به سمت خود کشانید.
هوش مصنوعی: شخصی با سن و تجربه که به او احترام زیادی دارد، دست به کارهای مهمی میزند و به دیگران کمک میکند. او نقش پدری را برای برخی ایفا میکند و به عنوان مشاور یا وزیر برای کسانی که در موقعیتهای بالا هستند، عمل میکند.
هوش مصنوعی: به همراه خود نوری تابان آورده است، مانند شمعی که به روشنی میدرخشد، و در کنار آن، زخمی و کفن وجود دارد.
هوش مصنوعی: با چشمانش به زیبایی تمام زمین ایوان را در نظر گرفته و به سام (در اینجا نماد قدرت و شجاعت) میگوید که ایستاده و با اقتدار به او نگریسته است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، جهان در امنیت تو قرار گیرد و زمین و زمان، با نور و مسیر تو منور گردد.
هوش مصنوعی: باد وجود تو باعث برکت آسمان باشد و دعاها برای مقام تو از جانب ملائکه باشد.
هوش مصنوعی: اگر خون این بیگناه را میریزی، برای کسانی که جانشان را فدای شاه میکنند، این کار مشروع و درست است.
هوش مصنوعی: اگر رحمت تو شامل حال من شود، من تا زمانی که زندهام به بندگی تو ادامه خواهم داد.
هوش مصنوعی: اگر خطایی رخ دهد، باید با آغوش باز و بزرگواری، از آن بگذریم و عذر موجهی برای آن بیابیم.
هوش مصنوعی: اگر او هم مثل فغفور (پادشاهی که در داستانها معروف است) باشد و به دلیل شرایط خاص خود دچار اشتباه شده باشد، باید از خطایش بگذریم و او را معذور بدانیم.
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر دلش در وضعیت ناراحتی و اندوه به سر میبرد، زیرا هم خود را بنده و وابسته میداند و هم دیگران را که در مرتبهای پایینتر از خود قرار دارند.
هوش مصنوعی: بر این جهاندیده رحم کن و از او بگذر، به او توجه نکن.
هوش مصنوعی: پیرمردی که در دام دانش و حکمت گرفتار شده، برای جوان چه نفعی دارد و از خون پیر چه بهرهای میتواند ببرد؟
هوش مصنوعی: بلبل با صدای شیرینش شروع به سخن گفتن کرد و مانند طوطی، صحبتهایش را با شیرینی و نازکی بیان کرد.
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و شیرینش مانند شکر، نعمتهای زیادی را به وجود آورد و مرز چین را پر از شیرینی و خوشی کرد.
هوش مصنوعی: او به نوجوان گفت که در این دنیا، جسم و کلمات تو مانند آب در حال حرکت هستند و دائماً در تغییر و تحولاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی برای بدی که کرده از تیغ من طعم آنچه باید بچشد، پشیمان شود و احساس کند چه عواقبی دارد.
هوش مصنوعی: ای دلربا، تو هم در سوگ هستی و غم و درد را بر ما تحمیل کردهای.
هوش مصنوعی: گفتم که کار نیکو نتیجهاش خوب خواهد بود، اما از آنچه خودم انجام دادم، به ناچار نتیجهای بد به بار آمد.
هوش مصنوعی: یک بتی را در گور بهگونهای زنده به خاک سپرد که اینچنین همدم موری شد.
هوش مصنوعی: اکنون در بند زندان مرگ هستم و با مار و مور همخانه و همخواب شدهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که برای دیگران دامی بگذارد یا نقشه شومی بکشد، در نهایت خود اوست که به آن دام میافتد و دچار عواقب کارش میشود.
هوش مصنوعی: سپس او کسی را که با تجربه و دنیادیده بود، فراخواند، به او لباس ویژهای هدیه داد و او را در کنار خود نشاند.
هوش مصنوعی: وزارت، با احترام و حرمت، دستی را به کسی داد و سرش را از زیر چرخش تقدیر بالا آورد.
هوش مصنوعی: فرمان دادند که مینوشی به دست میدهند و نوازشخوانی میکنند و جامها را هم به شما میدهند.
هوش مصنوعی: آتش در آب میدرخشد و می در آفتاب تاب میزند.
هوش مصنوعی: لبان زیبا و دلنشین به مانند سنگهای عقیق، جامی پر از شراب یاقوتی را برداشتند و از آن نوشیدند.
هوش مصنوعی: شراب را نوشیدند و مست شدند و هنگامی که شب فرا رسید، به سوی مکانی برای شب گذرانی رفتند.
هوش مصنوعی: از ایوان که صداي ساز بلند شد، در آسمان نیز نغمهی خروس به گوش رسید.
هوش مصنوعی: سفیدی به زیبایی سرخی را به چهرهاش میزند و در لحظهای، موی سیاهش را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: محبت و عشق را در ظرفی از طلا قرار دادند و با مادهای خاص، آتش عشق را برانگیختند.
هوش مصنوعی: بنفشهها شکوفا شدند و گل در زمین کاشتند، اما چمن از سنبل خالی بود.
هوش مصنوعی: سام از جام خوشگوار تقاضای دیگری کرد و خواهان نوشدارویی خوشمزه و دلپذیر شد.
هوش مصنوعی: خرد را به چهرهی زیبا مینوشاند و به یکباره آن را بیهوش میکند.
هوش مصنوعی: دل او با موهای پیچخوردهاش پیوند خورده و از حال مستی، عهدی را که با هستی بسته، به بیرون برده است.
هوش مصنوعی: از خوشههای پستهای که به شکوفایی رسیدهاند، تمجید و ستایش میشود و به خاطر زلفهای سیاه و زیبا، به وجد میآید و به او نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: از لبان او شرابی به دست آمد و گفتار او مانند عطر گل از باغ و شیرینی مانند قند است.
هوش مصنوعی: دختر پَر، شب را از چهرهی ماه افراز کرده و با لبهایش به مانند شکر درخشانی جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: آرزو دارم که هر روزت خوش باشد، شبهایت شبی مانند عید و داراییهایت به زیبایی بهار باشد.
هوش مصنوعی: به جای تو ای فرد نیکو نسل، هر کسی که کار بدی کرده، برایش خیر و نیکی میسر نگردد.
هوش مصنوعی: اکنون که در و دشت پر از سنبل و گل است، صدای بلبل همه باغها را پر از گل کرده است.
هوش مصنوعی: چمن و باغ و گلها در بهشت هستند و عروس به گل سرخی که در باغ وجود دارد، علاقهمند است.
هوش مصنوعی: شقایق، سرش را پایین انداخته و مانند درخشش لعل، در زرفی وجود دارد.
هوش مصنوعی: چمن لباس زیبایی از سمن دارد و سمن نیز آرزوی چمن را در دل دارد.
هوش مصنوعی: بدان که من در دل خود آرزو دارم که امروز با گلهای زیبا، هیچ مسألهای نیست که دردسر ساز باشد.
هوش مصنوعی: بفرما که از خواب و استراحت بیدار شوند و به سمت باغ برویم.
هوش مصنوعی: پرچمها را در میان لالهزارها به اهتزاز در میآورند و در کنار جویبارها به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: سام یل این خبر را شنید و بر روی اسب خود برخاست، در حالی که پریدخت در گودالی از طلا نشسته بود.
هوش مصنوعی: ابرهای خوشباری که در بالای درخت طوبی میبارند، از ایوان به سمت دشت میدوند و بر مرکبهای خود میرانند.
هوش مصنوعی: دستگاه فیروزهای را بر آرامگاه قرار دادند و صدای خروش خواننده در شب بلند شد.
هوش مصنوعی: در مجالس زیبا، دختران زیبایی با چهرههای دلربا حضور داشتند و از ظرفهای نقرهای خواستار نوشیدن میشدند.
هوش مصنوعی: به جام عقیق، حقیقتی را قرار دادند و در لیوان شرابی ریختند.
هوش مصنوعی: گاه گاهی که نوازنده ساز میزند، گاهی سازش خراب میشود و گاهی هم خوب نواخته میشود.
هوش مصنوعی: چهره گل به رنگ لاله زیباست و این زیبایی همچون گل لاله بر روی سنگ قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در زیر سایه درخت بید سرخ، افرادی نشستهاند و بادهای نوشیدهاند که امید و روشنایی را به دلهایشان آورده است.
هوش مصنوعی: لبان زیبا و شیرین مانند نوشیدنی گوارا و خوشمزهای هستند که انسان را به یاد محبوبش میاندازند و احساس لذت را به او منتقل میکنند.
هوش مصنوعی: سمن، زیبایی و لطافت خود را به گل میافزاید و بنفشه با زیبایی موهایش به شکل خمیده و دلربا نمایان شده است.
هوش مصنوعی: گلهای باغ رنگ ارغوانی به خود گرفتهاند و زمین با سبزههایش همچون آسمان زیبا شده است.
هوش مصنوعی: عروسان باغ، صورتهایشان را پنهان کردهاند و در میان گلهای خوشبو و مشکی، ناز و طنازی میکنند.
هوش مصنوعی: از لبان شیرین و خندان او، شهدی مانند شکر ریخته شد و از موهایش، عطر مشک به گلهای نسترن پراکنده گردید.
هوش مصنوعی: نوشیدنی درشت و گوارا به کام شدت میرسد و مرغی که مداوم خونش در حال ریختن است، به یاد صراحی میافتد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی مثل گل در دستان سام است و به همراه لبهای معشوق، شیرینی را به کام میآورد.
هوش مصنوعی: گلهای علوم همچون شقایقها در باغی شکوفا شدهاند و به افرادی که به علم و آگاهی علاقهمندند، زندگی و نشاط میبخشند.
هوش مصنوعی: عروس چمن با پوشش زیبای خود به میدان آمده و بلبل نیز با شوق و سرزندگی در حال آواز خواندن است.
هوش مصنوعی: بنفشهای که با وزش نسیم صبا سرش را خم کرده، مانند خمیدگی موی توست و به زیبایی تو میبالد.
هوش مصنوعی: در هر طرف درختان بلند مثل صنوبر قد کشیدهاند و با حرکات خود به زیبایی میچرخند. ابروانی زیبا و کمانی شکل مانند تیر دارند که به این جلوهها افزوده است.
هوش مصنوعی: نسیم، شعلۀ عشق را در دل لاله برافروخته و برگ گل را سوزانده است.
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از باغ، گلهای خوشبو قرار داده شده و بر روی آنها نشستهاند، و در کنارشان بلبلهای پرآواز در حال پرواز هستند.
هوش مصنوعی: به خواسته دل دوستان، فضای باغ شاداب و سرسبز شده و این باغ به خاطر دوستان خوشحال و پر نشاط است.
هوش مصنوعی: نسیم ملایم، پردهای که روی گل خوشبو بود را کنار زده و عطر گل در فضای عالم پیچیده است.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی مانند زنجیری که بر موهای زیبای معشوق پیچ و تاب دارد، چین و لبی لطیف بر روی آب ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: فاخته با صدای دلنشین خود در نوبت غزلخوانی مشغول است و در این میان، قمری با قد بلندی ایستاده و با زیبایی به او گوش میدهد.
هوش مصنوعی: هر شاخهای در بهار شکوفهای زیبا دارد و از هر کاخی، چهرهی دلربایی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: هزاران آواز دلنشین از خوشحالی به یاد گلها، دلها را پر کرده و بار دیگر زندگی را پر از عشق و شادمانی کرده است.
هوش مصنوعی: پیامی از بهشت به زمین آمده است که از طرف باد شمال و با لطافتی مانند نقره میوزد.
هوش مصنوعی: باشد که این خوشی و شادی برای دوستان شاداب باشد، زیرا با دست دوستان، گلزار زندگی ساخته میشود.
هوش مصنوعی: ایام جوانی گذشته و دوران عمر زودگذر سپری شده است.
هوش مصنوعی: نفس خوب و روحی شاد به انسان احساس خوشایندی میبخشد، پس بیایید از این لحظات زیبا و دلنشین در زندگیمان بهرهبرداری کنیم، زیرا زندگی قشنگی است که باید آن را تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: شجاعی چون نرگس، به زیباییاش ارادت میورزد و در دست خود گلی شاداب و نوشیدنی قرمزرنگ دارد.
هوش مصنوعی: در دست او، تلخی و شیرینی با هم میآمیزند، و در دست دیگرش، زلفهای سیاه و خوشبوی محبوبش قرار دارد.
هوش مصنوعی: به سخنان نوازندگان توجه کرده و به رفتار زیبای ماهنشانها دقت کن.
هوش مصنوعی: ساقی با چهرهای زیبا و دلربا، تنش به رنگ نقرهای است و مانند عطر دلپذیر پسته، لبهایش جذاب و فریبنده است. او لباس نرمی به تن دارد که زیباییاش را دوچندان کرده است.
هوش مصنوعی: به گردش انداخته است در زیر پای درخت سرو، شرابی رنگین و شبیه خون که میریزد.
هوش مصنوعی: شراب عشق و زیبایی زندگی، جان را شاداب و روح را روشن میکند.
هوش مصنوعی: عطر خوشبو و شیرین مانند عنبر از او به مشام میرسد و باعث صفا و طراوت روح میشود، او فردی باکرامت و بزرگوار است.
هوش مصنوعی: مثل شمعی روشن و درخشان در آسمان، با جلال و روشنی مانند جامی صاف و براق در آسمان.
هوش مصنوعی: آب بر آتش ریخته شده و در نتیجه آتش به خاطر شرم در حضور آفتاب به حالت خاموشی در آمده است.
هوش مصنوعی: در روشنایی روز، مانند آفتاب و در تاریکی شب، همچون ماه درخشان، چهرهای زیبا و خالص مثل زر، آب و یاقوت دارد.
هوش مصنوعی: دهقان سالخورده و پیر خوشطبع، چون پدری دلسوز، در کنار دختر عزیزش که نماد زیبایی و لطافت است، زندگی میکند.
هوش مصنوعی: جسم و جان مانند آب و آتش هستند؛ در حالی که شرار (شعله) برای جام جم همواره آتشین و پرحرارت است.
هوش مصنوعی: نور خورشید در حال تابش به میخانه، مانند درخشش یاقوتی در یک جام است.
هوش مصنوعی: دریاچهای از شراب و حال خوش در دل شب، به اندازه یک شمع روشن، همه جا را نورانی کرده است.
هوش مصنوعی: عطر گل و سرخی صورتش مانند عرقی لطیف و خوشبو است که بر چهرهاش جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: دوای بیمار و درمان مشکلات همیشه در دسترس نیست و گاهی دارویی که انتظار داریم به کمکمان بیاید، در زمان مناسب پیدا نمیشود. باید اذعان کرد که دردی که داریم، همچنان باقی است و نیاز به درمان دارد.
هوش مصنوعی: عروس خوشلباس و زیبا مثل شفق در افق بهخوبی و روشنی پراکنده است.
هوش مصنوعی: ستاره سهیل در آسمان به قدری زیباست که نام او را به اشتباه به روحی دیگر نسبت میدهم.
هوش مصنوعی: افراد باهوش و دانا ممکن است ظاهری زیبا و ملایم داشته باشند، اما در واقع میتوانند دچار افرادی خرابکار و مفسد باشند.
هوش مصنوعی: شاید جامی که در دست دارم، در حقیقت درهای زندان غم را باز کند، و زیبایی چهرهام به مانند کلید، راهی برای نجات از این درد و رنج باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید غروب کند، مانند گلی بیقرار میشود، همچون ماهی که اندرون شیشهای است و نیز مثل شب که چشمها را میپوشاند.
هوش مصنوعی: جامی که پر از گل و زیبایی است، مانند چهره معشوقهای است که زندگی را در باغ جان به ارمغان میآورد و در واقع، خود جان پاک و خالص را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: سفیدهدم، یعنی صبح زود، و صبوح، یعنی صبحانه یا آغاز روز، نورهایی هستند که روشنایی شبستان روح را به ارمغان میآورند. به بیان دیگر، صبح و روشنایی آن، زندگی و نشاط را به وجود میآورد و روح را به روشنی و شادابی میکشاند.
هوش مصنوعی: لبهای زیبای ساقی به رنگ لعل و با طعمی دلپذیر مانند نوشیدنیهای گوارا و یاقوتی است.
هوش مصنوعی: میوهای از گلبرگها به دست آمده که شبیه به گلابی است و از آن شربتی به دست آمده که به همراه آب زلال جاری میشود.
هوش مصنوعی: اگر از شیشهاش بیرون بیاوری، مانند دیوی به نظر میرسد که در دست پری باشد.
هوش مصنوعی: آشامیدن نوشیدنی تلخ که طعمی شیرین دارد، خوب است، اگر حالتی از مستی نداشته باشد که باعث بیحالی و خماری شود.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در شعر غزل غرق شده و به شراب جاودان مست است، تا ابد در خواب و intoxicated است.
هوش مصنوعی: ای کاش صبحی با عطر گلها میبود و اگر نیستی، درد دوری از تو بر دلم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: سلام، ای عطر خوش بهار، که تو بویی مانند نسیم موهای یار داری.
هوش مصنوعی: چرا مانند ماه از میان رفتی؟ بیا که جانم فدای تو باشد.
هوش مصنوعی: علم در آغاز صبح مانند گلی در باغی است که بدون دوستان و همراهان، زیبایی و معنای خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: فرش زیبای فیروزهای را در چمن بچین و در کنار آن، گل سمن را بگذار تا شبنم درخشنده روی آن بیفتد.
هوش مصنوعی: عطر گلهای سمن و ریحان در هوای چمن منتشر شده و نرگس زیبا بر روی سطح زمین نشسته است.
هوش مصنوعی: لطفاً لاله را نگاه کن که با دل شکیپندهاش چه زیبایی به رنگ آتشینش برافروخته است.
هوش مصنوعی: بلقیس درخشش زیبایی است و بستان سبا نیز با طراوت و سرسبز است، مانند لیلی و مجنون که در نغمه لطیف صبحگاهی غوطهورند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است پرده از چهره لیلی کنار برود تا مجنون دیگر به دشت نرود؟
هوش مصنوعی: آیا برای بلقیس راه حلی پیدا شد که هدهد دوباره به سوی سرزمین صبا بازگشت؟
هوش مصنوعی: آیا غم و اندوه ویس، چهرهی گل را به این حال و روز انداخت که رامین به خاطر عشقش اینگونه زرد و پژمرده شده است؟
هوش مصنوعی: آیا بلبل به خاطر صدا و نالهاش آرام گرفت، در حالی که گل در باغ با خار همدم شد؟
هوش مصنوعی: زمانی که گربهای به درختی میزند، باد به نرمی و سریع همچون برق به سمت موش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: چنانچه گل، پرندهای را که در سحر به پرواز درمیآید، به خود جلب میکند، زیباییاش نیز موجب میشود که پروانهی شبتاب به دورش بچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.