گشادند دست پریدخت ماه
یکی نامه بنوشت بر رزمخواه
سر نامه نام خدای جهان
که او کام داده همی بر مهان
زمان و زمین و سپهر آفرید
درشتی و نرمی و مهر آفرید
ازو آفرین باد بر سام یل
که آمد سوی دیو همچون اجل
به یک رزم ترسید ازو نره دیو
به در رفت از چنگ سالار نیو
کنون لابه و پوزش آراسته است
پی مهربانیت برخواسته است
فراموش کرده همه بدخوئی
شده چاکر سام بازوقوی
تو هم رو زمیدان رزمش بتاب
درین کینه چندین میاور شتاب
چنان کن که آن رای مردان بود
لب بخت از آن کار خندان بود
سخن در لباس آوریدم میان
به نزدیک سالار ایرانیان
گمانش که از مهربانی نوشت
به نزدیک آن پهلوانی نوشت
ندانست آن دیو وارونهرای
که از چیست گفتار آن دلربای
یکی مهر بر گوشه نامه کرد
که یعنی ز دیوان برآور تو گرد
بشد شاد از ماهرو ابرها
که از رزم و پیکار گشتم رها
مر آن نامه برداشت دیوی نهاد
که در دم رساند بر پاکزاد
وز آن روی برگشت از رزم سام
سوی گرد قلواد بگذارد گام
بدو سر به سر داستان بازگفت
که قلواد از آن رزم شد در شگفت
بسی آفرین کرد بر پهلوان
که برگشت از آن دیو تیره روان
بدو گفت یزدان تو را یار باد
تن دشمنت پر ز آزار باد
مبیناد چشم تو هرگز بدی
که پیوسته در کامرانی بدی
درین گفتگو بود قلواد شیر
ازو شادمان جان آن شیرگیر
که دیوی درآمد زبان برگشاد
زمین را ببوسید و نامه بداد
سپهبد چو مهر پریدخت دید
همه درد و اندوه پردخت دید
سراسر بخواندش سپهدار گو
دلش شادمان شد روانش به نو
بدانست گفتار او را که چیست
که یعنی کمر بند و آنجا مایست
شتابان درآ سوی این کوهسار
ازین دیو جادو برآور دمار
بخندید و بوسید و بر سر نهاد
بدو دیو گفت آن که ای پاکزاد
که دل را تهی کردم از ابرها
ز چنگال تیزم شد ایدر رها
به یزدان که او را نیارم به تیغ
در کین ببستم به یک ره دریغ
گذشتم ز کینش چو خواهش نمود
به خواهشگری ماهرو برفزود
ولیکن از ایدر مرا رهنما
بدان تا ببینم رخ دلربا
هر آن چیز کو خود بگوید تمام
نگردد از آن هیچ فرخنده سام
سر و جان و تن زیر فرمان اوست
همه ملک جانم به پیمان اوست
بدو گفت آن دیو کای پهلوان
کمربسته در رزم دیو دمان
نتابد به میدان تو ابرها
تن هیچ کس ناید از تو رها
به پیمان تو را میبرم سوی کوه
که دیوی ز رزمت نیاید ستوه
پس آنگه مرادت درآید به دست
نشینی و از وصل گردی تو مست
به پاسخ بدو گفت سام سوار
که ای دیو اندیشه در دل مدار
بگفت و ز جا جست سالار شیر
کمر بر میان بست مرد دلیر
به قلواد جنگی چنین گفت کو
که ایدر یکی چاره آمد ز نو
پریدخت رنگی بیاراسته است
همه بخت افتاده برخاسته است
تو جا را نگه دار در پای کوه
که سازم تن دیو جنگی ستوه
به زابل زبانی بدو راز گفت
همه چاره ماهرو باز گفت
بپوشید آنگاه خفتان جنگ
به پیکار آن دیو شد تیزچنگ
نشست از بر اسب پولاد سم
خروشید ماننده گاو دم
همان دیو همراه آمد به راه
بر آن کوه بر شد ستور سیاه
غرابش ببریده کوه فنا
خروشید ماننده اژدها
چو آمد بر آن کوهپایه فراز
گره در برو پهلو رزمساز
به هر سوی انبوه دیوان بدید
سراسر ز کینه غریوان بدید
خدای جهان را همی یاد کرد
کزو بود فیروز روز نبرد
بنالید بر داور داوران
کزو بود پیکار نامآوران
همی گفت کای داور کردگار
تو آگاهی از گردش روزگار
که چندین ستم دیدم از روزگار
تو دانی ایا داور کردگار
کنونم درین رزم فیروز ساز
سر دیو جنگی درآرم به گاز
که بی رای تو دیده را نور نیست
تن و جانم از گردش هور نیست
سر دیو گمره درآور به بند
تو کردی زمین پست و گردون بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: پری دخت ماه نامهای به سام یل نوشت و با ذکر نام خداوند خواستار کمک او شد. سام به جنگ دیوان رفته بود و در ابتدا از نره دیو ترسیده و فرار کرده بود. پری دخت به او یادآوری کرد که گذشتههای بد را فراموش کند و با محبت به میدان برگردد. دیو که نامه را دریافت کرد، خوشحال شد و از جنگ دوری گزید. سام با یارانش به قلواد رفت و دیو را تهدید کرد که از او نمیترسد. دیو وعده داد که او را به کوهی ببرد تا با دیو قدرتمند بجنگد. سام نیز با شجاعت و با یاد خداوند به میدان جنگ برگشت و آماده نبرد با دیو شد. در این حال، سام از ظلم و ستم روزگار ناله کرد و از خداوند درخواست یاری کرد تا در نبرد پیروز شود.
هوش مصنوعی: دست دختر دلربا و زیبارو را گشادند و او نامهای برای جنگجو نوشت.
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، نام پروردگار جهانیان آمده است، که او به بزرگان و نیکان زندگی هدیه و نعمت عطا کرده است.
هوش مصنوعی: زمان و زمین و آسمان را خلق کرد و همچنین ویژگیهای نرمی و زبری و عشق را نیز به وجود آورد.
هوش مصنوعی: بادا که بر سام یل آفرین فرستاده شود، او که مانند سرنوشت به سوی دیو رفته است.
هوش مصنوعی: در یک نبرد، دیو نره از ترس به شدت فرار کرد و از چنگ سردار نیو رهایی یافت.
هوش مصنوعی: اینک من با خواهش و عذرخواهی به پیشگاه تو آمدهام، زیرا برای محبت و مهربانیات نیازمندم.
هوش مصنوعی: همه بدیها و زشتکاریها را فراموش کردهام و اکنون مانند یک ج servant به خدمت سام بازوقوی درآمدهام.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد نیز با شجاعت عمل کن و در این کینه و دشمنی، عجله نکن.
هوش مصنوعی: به گونهای عمل کن که رای و اندیشه مردان بزرگ را به یاد داشته باشی، زیرا خوشبختی و سعادت از چنین اقداماتی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من سخن را با ظاهری زیبا و مناسب به حضورتان آوردهام تا در جمع بزرگان ایرانی عرضه کنم.
هوش مصنوعی: او فکر میکند که با نیکی و محبت نامهای به آن پهلوان نوشته است.
هوش مصنوعی: آن موجود دیوگونه که نمیدانست، متوجه نشده بود که صحبتهای آن دلربا درباره چه چیزی است.
هوش مصنوعی: در گوشهٔ نامه، علامتی گذاشت که به معنای آن است که از این دیوان، تو را فراموش نخواهم کرد و همیشه در یاد تو هستم.
هوش مصنوعی: از دیدن معشوق، ابرها شاد شدند و من نیز از درگیریها و جنگها آزاد شدم.
هوش مصنوعی: دیوی نامهای را برداشت و به فرزند پاک و نیک نژاد رساند.
هوش مصنوعی: و به همین خاطر سام از میدان جنگ بازگشت و به سمت گرد قلواد حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او به طور کامل داستان را برای او بازگو کرد و گفت که چگونه قلواد از آن جنگ بسیار شگفتزده شده بود.
هوش مصنوعی: بسیار بر دلیران ستایش کرد که از آن موجود تاریک و زشت بازگشتند.
هوش مصنوعی: خدا به او گفت: خداوند، یار تو باشد و تن دشمن تو پر از رنج و آسیب گردد.
هوش مصنوعی: چشم تو هرگز چیزی جز خوبی را نمیبیند، زیرا همیشه در خوشبختی و کامیابی هستی.
هوش مصنوعی: در این بحث، شیر قلواد به شادی و نشاط جان شیرگیر اشاره میکند. به طور کلی، این بیان نشاندهنده احساس خوشحالی و شادابی است که از گفتوگو و تبادل نظر حاصل میشود.
هوش مصنوعی: دیوی وارد شد و زبانش را باز کرد. زمین را بوسید و نامهای را به کسی داد.
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی که محبوبهی زیبارو را دید، همهی درد و غمهایی که داشت را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: همه جا صدای او را میشنید و سپهدار از دلش شاد شد و روحش تازه گشت.
هوش مصنوعی: او فهمید که منظور او چیست، یعنی وقتی که گفت کمربند را ببند و در آنجا بایست.
هوش مصنوعی: به سرعت به سوی این کوهستان بیا و از این موجود جادوگر رهایی پیدا کن.
هوش مصنوعی: خندیدند و بوسهای بر سر او نهادند. دیو گفت: «تو که زادهی پاک و نیک هستی...»
هوش مصنوعی: دل را از غم و ناراحتی پاک کردم تا از چنگال تیز مشکلات رهایی یابم.
هوش مصنوعی: به خداوندی که او را نمیتوانم با شمشیر در کینه به دام بیندازم، البته با یک بار افسوس و حسرت به این کار پرداختم.
هوش مصنوعی: وقتی که او از من کینهتوزی کرد، من از آن گذشتم و به جای آن با محبت و از روی خواهش به او نزدیک شدم، گویی درخواستی از زیبایی کردهام که به تبع آن محبتم را افزون کرد.
هوش مصنوعی: با این حال، من را به راهنمایی بفرمایید تا بتوانم چهره زیبا و دلنشین او را ببینم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به خود ببالد و به خود بگوید، هرگز به طور کامل موفق نخواهد شد و خوشحال نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تمام وجودم، چه جسم و چه روح، در اختیار اوست و تمامی دارایی و هستی من در دست وعده و پیمان او قرار دارد.
هوش مصنوعی: او به آن دیو گفت: ای پهلوانی که در مبارزه با دیوان آمادهای و درگیر جنگی.
هوش مصنوعی: ابرها به میدان تو نمیتابند و هیچکس از تو رها نمیشود.
هوش مصنوعی: من تو را به پیمان خود به کوه میبرم، زیرا دیو (مشکلات یا دشمن) نمیتواند از سختیها و فشاری که بر تو میآورم، تاب بیاورد.
هوش مصنوعی: سپس آنچه میخواهی به دست میآوری و از نزدیکی و وصال آن شخص شاد و سرمست میشوی.
هوش مصنوعی: سوار گفت: ای دیو، در دل خود اندیشهی بد و منفی را جا نده.
هوش مصنوعی: سالار شیر، با نیرومندی و شجاعت، به سرعت از مکان خود حرکت کرد و کمربندش را بر کمر بست. او مردی دلیر بود.
هوش مصنوعی: در بزم جنگی، به جنگجویان گفته شد که یکی از راهحلهای جدید و موثر در این وضعیت پیدا شده است.
هوش مصنوعی: یک دختر زیبا با لباسهای رنگارنگ خود را آرایش کرده است و اکنون تمام شانسها و فرصتها در دسترس او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نگهبانی کن از این مکان در کنار کوه، زیرا من میخواهم بدنی برای دیو جنگی بسازم.
هوش مصنوعی: در زابل کسی به زبانی به او راز و مشکلش را گفت و او هم تمام راهحلها را برای ماهروی خود بیان کرد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه لباس جنگ را به تن کرد، برای مبارزه با آن دیو چنگال تیز آماده شد.
هوش مصنوعی: نشسته است بر روی اسب آهنین و با صدایی که شبیه به صدای گاو دم است، فریاد میزند.
هوش مصنوعی: یک موجود شرور دوباره به راه افتاد و بر روی کوه، اسبی سیاه نیز به همراه او آمد.
هوش مصنوعی: پرندهای شبیه به غراب که بر فراز کوه فنا نشسته، همانند اژدهایی خشمگین فریاد میزند.
هوش مصنوعی: وقتی به قلهی آن کوهپایه رسید، در کنار او از رزمآوران سلاح به دست ایستاده بودند.
هوش مصنوعی: به هر طرف، جمعیت فراوان دیوان را مشاهده کرد و همگی را پر از کینه و دشمنی دید.
هوش مصنوعی: او به یاد خداوند جهان بود که به خاطر او، روز پیروزی در جنگ نصیبش شد.
هوش مصنوعی: بر داور بزرگ و قضاوتکنندگانش آه و ناله کنید، زیرا از اوست که نبرد و جنگجویان سرشناس و مشهور سربرمیآورند.
هوش مصنوعی: میگفت: ای پروردگار داور، تو از تغییرات و تحولات زندگی و روزگار آگاهی.
هوش مصنوعی: من خیلی ظلم و ستم از روزگار دیدم، تو که داور و قاضی هستی، آیا این را میدانی؟
هوش مصنوعی: اکنون در این نبرد پیروزی به دست میآورم و به جنگ با دشمن میروم.
هوش مصنوعی: بدون نظر و کمک تو، چشمانم نمیتوانند روشنایی ببینند و وجود من، نه روح و نه بدنم، از حرکت خورشید بیبهره است.
هوش مصنوعی: سر دیو گمره را به بند کشیدی و زمین را پایین و آسمان را بالا قرار دادی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.