بخش ۱۶۹ - باز آمدن سام به نزد شدید و جنگ کردن
همی راند تا شب به ناگه رسید
به ناگه یکی آتش از دور دید
درخشنده مانند فانوس آل
نگه کرد سالار فرخنده فال
بپرسید کان آل فانوس چیست
به نزدیک فانوس برگوی کیست
بدو گفت رضوان که کوه فناست
نشیمنگه دیو نر ابرهاست
ولی راه دور است تا پیش او
به دو ماه جوید رهش چارهجو
شگفتی سپهدار ازو دربماند
همی دیو فانوس باره براند
چنین تا شب تیره شان گشت روز
برآمد جهان گشت ازو دلفروز
غراب سیه را بریدند سر
وزو خون فرو ریخت بر دشت و در
دلاور بر چشمهای در رسید
فرود آمد و لشکری را بدید
بپرسید کآیا که باشد به گاه
درین جا چه جویند کیست این سپاه
دو فرسنگ از آن دور بر پهلوان
فرود آمد آن گرد روشنروان
به پاسخ بدو گفت فرهنگ دیو
شدید است ناپاک با رنگ و ریو
به همراه طلاج جادونژاد
نشان تو جوید مر آن بدنژاد
که طلاج گفته است او را خبر
ز کار طلسم و ز ارقم مگر
فرستاد تا عوج آید به جنگ
جهان را کند بر منوچهر تنگ
چو بشنید بنشست و از جا بجست
کمر بست ماننده پیل مست
همه ساز رزم و طلسمات جم
بپوشید سام و دل و جان نژند
چنین گفت قلواد را پهلوان
که ایدر بمان شاد و روشن روان
که تنها شتابم به سوی شدید
ببینم چه گوید شدید پلید
بشویم ز دل در زمان بیم را
رهانم ازو شاه تسلیم را
همه بارگاهش به هم برزنم
گرش زنده مانم نه مردم زنم
بگفت و برآمد به پشت غراب
روان گشت مانند دریای آب
چو نزدیک آمد دلاور چو باد
خبر شد بر پور شداد عاد
که آمد سپهدار سام سوار
چو شیری که تازد به سوی شکار
به بر کرده اسباب جمشیدشاه
غریوان درآمد به پیش سپاه
جو نام یل آمد به گوش شدید
شدش گونه زرد و دلش برطپید
بترسید عادی ز آواز سام
نماندش دگر هیچ آرام و کام
سپهبد جهانآفرین را ستود
درمد به مانند جنگی گرود
گره در برو همچو پیلان مست
سوی قبضه تیغ یازید دست
جهان آفرین را چنان کرد یاد
که لرزید دل در بر پور عاد
نگه کرد سام یل کینهخواه
به بند اندر آن دید تسلیم شاه
از آن نیز رحمان به همراه آن
چو دید آنچنان نامور پهلوان
بغرید از کینه یازید دست
همه بند و زنجیر در هم شکست
رهانید مر هر دو را پا ز بند
بغرید شاپور تن ارجمند
بخندید ازو سام گفتش بس است
که این رزمگه جای دیگر کس است
از ایشان بلرزید انبارگاه
که بودند هشتصد تن رزمخواه
همه دیوچهران شدادیان
همه پیلتن تخمه عادیان
بویژه چو طلاج جادونژاد
دلش پر ز آتش سرش پر زباد
بپرسید از سام فرخنده شیر
گریزان چرا رفته بودی به زیر
بپرسید از سام فرخنده شیر
گریزان چرا رفته بودی به زیر
همانا که رفتی به سوی طلسم
طلسمات را برشکستی به اسم
کنون از طلسم آمدی پیش من
ببینی به زخم اندر آن نیش من
همه پهلوانان زرین کلاه
ببینی دلیران این بارگاه
چو مهراس جنگی و چون قهقهام
چو لواج عادی مر آن خویشکام
چو شباش و کباس و شمنی سه گرد
چو برجاس و برجیس با دستبرد
چو فرخار کهسار و کرکوی شیر
چو شیار و هیشوی با دار و گیر
همه نامداران مغرب زمین
همه پهلوانان پر تاب و کین
بخندید از گفتنش سام شیر
که ای روسیاه پلید شریر
به توفیق یزدان پروردگار
برآرم ز جانتان یکایک دمار
به نیروی یزدان جان آفرین
نمانم یکی را به روی زمین
چو لواج جادو ازو بشنوید
نگه کرد آنگه به سوی شدید
که ایرانی خیرهگو را ببین
چگونه سخنها به مغرب زمین
تنش را به شمشیر سازم دو نیم
که تا پا نیارد زیاد از گلیم
بگفت و ز جا جست و تندید سخت
بدو گفت کای سام شوریدهبخت
سخن را ندانی همی پیش و پس
کنی پشه از زور تن در قفس
بیا تا به کشتی نبرد آوریم
سر یکدگر زیر گرد آوریم
ببینم چه داری ز نیرو نشان
میان دلیران و گردنکشان
تو گوئی که پور نریمان منم
به نیروی گرد کریمان منم
چو بشنید ازو سام خندید سخت
بدو پاسخ آورد کای شوربخت
کسی لاف گوید بر کینهور
که از بازوی خود ندارد خبر
من از روی مردی گذارم سخن
نترسم نه از شیر و نز اهرمن
سر چرخ گردنده پست آورم
همی حمله بر پیل مست آورم
به نیروی یزدان پرورگار
ز شیر دمنده برآرم دمار
بدو حمله آورد لواج شیر
چو پیلی که در جنگ باشد دلیر
بدو گفت در کار کشتی کسی
نتابید در پیش دستم کسی
سراپای میدان تو با من بگرد
پس آنگه به میدان من همچو گرد
به کشتی به مغرب نبودش همال
به نیروی بازوی کوپال و یال
هوادار او جمله شدادیان
که لواج بودی هم از عادیان
سپهبد ز جا جست چون پیل مست
به نیروی کوپال و بازوی دست
بدو گفت لواج کای بیخرد
به لواج پیل دمان نگذرد
رباید ز میدان تن ژندهپیل
نهنگ دمان را درآرد دو میل
به بهرام و کیوان رساند خلل
بترسد ازو در گه کین اجل
چو شیریست یا اژدهای دژم
که پیکار جویند از جنگ و دم
به تن سخت بازو بسان درخت
شود موم در چنگ او سنگ سخت
بخندید ازو سام و پاسخ نگفت
بدان تا چه آید برون از نهفت
دویدند در هم چو پیلان مست
چو خرطوم در هم فکندند دست
شگفتی بدی خیره لواج نام
ز کام نهنگان برآورده کام
چهل رش فزون بود پهنای او
صد و شصت رش بود بالای او
به کشتی ابا هم درآویختند
به نیرو جهان در هم آمیختند
بیازید و یک پای پهلو گرفت
به نیرو درآمد ز روی شگفت
بسی کرد زور و ز جا برنکند
بلرزید لواج زو شد نژند
فرو ریخت از درد خونش ز چشم
سپهبد بجنبید از کین و خشم
چهل زور لواج بر سام کرد
بجنبید یک پای او در نبرد
بخندید ازو سام و نیرو گرفت
بیازیدش آنگاه بازو گرفت
به یک دست و یک پای آن ژنده پیل
چو بگرفت جوشید چون رود نیل
بنالید بر داور دادگر
که او میدهد بنده را زور و فر
همه روز بدبختی و کار سخت
ازویست با فره و تاج و تخت
که ای کردگار زمین و زمان
تو دادی مر فر و یال و توان
که بستم دو دست نهنکال دیو
برانداختم از جهان مکر و ریو
طلسمات جمشید والاگهر
که یک سو جهان بود ازو پرحذر
گرفتم همه مرز جادوگران
جهان پاک کردم ز نیمهتنان
ز نیروی تو ارقم بدگهر
بکشتم به فر تو ای دادگر
بگفت و به نیرو جهانپهلوان
ربودش ز جا همچو کوه گران
برآورد او را بر گرد سام
بزد بر زمینش گو شیرفر
که لرزید هامون و آن بارگاه
جهان شد سراسر به چشمش سیاه
چو زد بر زمین دید آن زور چنگ
بپریدشان جمله از روی رنگ
یکی نعرهای از جگر برکشید
مر او را چو کرباس از هم درید
همی هر کسی سوی هم بنگرید
بلرزید از آن زور بازو شدید
سپهبد از آنجای چون پیل مست
به پشت غراب تکاور نشست
بیامد به نزدیک آن چشمهسار
سر و تن بشست آن گو نامدار
رخ خویش بنهاد بر روی خاک
نیایش کنان پیش یزدان پاک
که ای خالق پاک پروردگار
توئی آفریننده روزگار
توانائی و قدرت ما ز تست
شکیبائی و راحت ما ز تست
ندانم جز از تو کسی را دگر
نبندم بر درگه کس کمر
به فر تو این جادوی بدنژاد
به کشتی بدادم سرش را به باد
چو برداشت سر پهلو نامدار
بشد نزد قلواد فرخ تبار
همه جمع گشتند شیران زوش
که تسلیم بر زد ز ناگه خروش
پدر چون که رخسار دختر بدید
مر او را غریوان به بر درکشید
بپرسیدش از رنج ره در گداز
که چون بود زندان و راه دراز
بدو گفت رضوان که یزدان سپاس
رهائی ز سام نریمان شناس
اگر او نبودی درین روزگار
تن من نرستی از آن نابکار
ز ارقم چسان کس رها یافتی
رها از دم اژدها یافتی
امیدم ز دادار فیروزگر
که شادان شود سام فرخ گهر
ز بخت پریدخت فغفورشاه
ببیند رخ شاه ایران سپاه
پس آنگه بدان رزم پهلو بگفت
که تسلیم شه همچو گل برشکفت
که فرهنگ فرخنده آمد پدید
در آن چشمه خرگاه شاهی کشید
پری پیکران جمله جمع آمدند
چو پروانه بر گرد شمع آمدند
همان شمسه رضوان به بر درگرفت
ز هجران بسی دست بر سر گرفت
دگر بزم باده بیاراستند
پریچهرگان چهره آراستند
به گردش درآمد می لعل فام
شگفته ز کردار فرخنده سام
همه درد و انده فراموش شد
یکایک همه لب پر از نوش شد
به هر چشمه صد سامری بسته شد
به غمزه همه تیر پیوسته شد
در شادی و خرمی باز شد
به دلها همه عشرت انباز شد
پیاله به هر سوی سرگشته شد
همه دامن می ز گل شسته شد
از آن می جوانان چو گل رسته شد
به هر سوی سنبل ز گل دسته شد
چو مخمور نرگس ز غم خسته شد
همه مجلس از می چو گلدسته شد
جهانی بدیشان دگر تازه شد
همه گوش گردون پرآوازه شد
ز اندوه تسلیم آزاد شد
بسان یکی تیغ پولاد شد
چنین تا دگر مرغ زرین سپر
ابا تیغ برداشت از خود سر
شه زنگیان را به خون درکشید
به گردون سراپردهای برکشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سام نریمان به جستجوی دیو طلاج میپردازد که به جهان آفرین و منوچهر آسیب میزند. در میانه راه، سام به نوری (فانوس) برمیخورد که نشان از وجود دیوی ترسناک دارد. او در مییابد که دیو رضوان در کوه فنا، جایی دور از او، زندگی میکند. با عزمی راسخ، به سمت دیو حرکت میکند و به جنگ با او میپردازد.
در میدانی که سام و دیو لواج با هم میجنگند، سام با نیروی یزدان و ارادهای قوی به جنگ میپردازد و در نهایت موفق میشود. سام دیو را به زمین میزند و با نیروی خود او را شکست میدهد. پس از پیروزی، سام خدای بزرگ را شکر میگوید و به قلواد، دوست خود، میپیوندد.
در پایان، پس از آزادسازی دوستانش و پیروزی بر دیوان، جشن و شادی برپا میشود و همه در سرور و خوشحالی غرق میشوند. سام نماد قدرت و شجاعت است و پیروزی او به وراجی و ستایش از یزدان تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: او تا شب به راه خود ادامه داد، ناگهان در دوردست شعلهای آتش را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: سالار خوشبخت و پیروز مانند یک فانوس درخشان، نظرها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: سوالی مطرح شده درباره این که این خانوادهای که زیر نور فانوس هستند، چه کسانی هستند و به کسی که نزدیک فانوس است، بگوید که این افراد کی هستند.
هوش مصنوعی: رضوان به او گفت که اینجا جایی است که همه چیز زائل میشود و سرزمین دیوانی است که در میان ابرها قرار دارد.
هوش مصنوعی: اما برای رسیدن به او، راه بسیار دور است و کسی که به دنبال راهی برای رسیدن به اوست، باید دو ماه را به جستجوی آن بپردازد.
هوش مصنوعی: سپهدار از او حیران و شگفتزده بود و به همین خاطر دیو، نور افکن را به دور میافکند.
هوش مصنوعی: تا آن شب تاریک، روز روشن شد و دنیا پر از شادی و نور گردید.
هوش مصنوعی: یک کلاغ سیاه را سر بریدند و خون او بر دشت و درختان چکید.
هوش مصنوعی: یک دلیر به کناری چشمهای رسید و در آنجا توقف کرد، در حالی که گروهی از افراد را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند آیا در این مکان چه چیزی جستجو میشود و این گروه چه کسانی هستند؟
هوش مصنوعی: دو فرسنگ از آنجا، آن جوان روشنرو از آسمان فرود آمد و بر پهلوان نازل شد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیو فرهنگ، ناپاک و خطرناک است و ظاهری فریبنده دارد.
هوش مصنوعی: طلا، زیبایی و جاذبهای را به تصویر میکشد که همگان به دنبال آن هستند. این جستجو به دنبال یافتن کسی یا چیزی است که ویژگیهای خاص و منحصر به فردی دارد و برای دیگران جذاب و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: او از طلسم و تلاش برای بازیابی چیزهای ارزشمند، خبری دارد که شاید برای ما جالب و مهم باشد.
هوش مصنوعی: فرستاد تا اوضاع به هم بریزد و برای منوچهر کار را دشوار کند.
هوش مصنوعی: زمانی که او این سخن را شنید، به سرعت ایستاد و با قدرت بیشتری آماده حرکت شد، مانند فیل نیرومند و مست.
هوش مصنوعی: همه به جنگ و جادو و خواب و خیال مشغول شدند، سام و دل و جان با ناامیدی و اندوه درگیر شدند.
هوش مصنوعی: پهلوان به قلواد گفت که اینجا بمان و با روح شاد و روشن زندگی کن.
هوش مصنوعی: من فقط با سرعت به سمت سختیها میروم و به حرفهای آنچه که این سختی میگوید، توجهی نمیکنم.
هوش مصنوعی: در زمان ترس و اضطراب، دل را آزاد خواهیم کرد و پادشاهی که تسلیم شده را نجات خواهیم داد.
هوش مصنوعی: اگر هنوز زنده باشم، تمام تلاش خود را میکنم تا به او احترام بگذارم و او را مورد ستایش قرار دهم، حتی اگر در این مسیر با مشکلات و چالشهایی روبرو شوم.
هوش مصنوعی: گفت و به بالای دامن پرندهای رفت و همچون دریای آب، در حرکت شد.
هوش مصنوعی: وقتی دلاور نزدیک شد، مانند باد به سرعت خبرش به پور شداد رسید.
هوش مصنوعی: نفرات رهبر و جنگجوی سام با شجاعت و قدرت به سمت شکار میرود، مانند شیری که با قاطعیت و نیرویی خاص به تعقیب طعمهی خود میپردازد.
هوش مصنوعی: در جلوی سپاه، ابزاری که جمشیدشاه برای فرمانروایی فراهم کرده بود، به نمایش گذاشته شد.
هوش مصنوعی: خبر آمد که یل (جوانمرد) جو نامیده شد و این خبر به او رسید. به شدت رنگش زرد شد و قلبش به تپش افتاد.
هوش مصنوعی: بترسید که صدای سام دیگر هیچ آرامش و خوشی به شما نخواهد داد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از یک فرمانده بزرگ و خلاق که جهان را آفریده ستایش میکند و به او مانند یک جنگجوی شجاع که در میدان نبرد حاضر است، احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر دران گره و مشکل مانند فیلهای مست فرو بروی، همچون آنها به سمت تیغ و خطر میروی و دستت را درگیر میکنی.
هوش مصنوعی: خالق جهان به قدری یاد و یادگاری از خود بر جای گذاشت که دل پور عاد از آن لرزید و تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: سام، جنگجوی کینهتوز، به طور کنجکاوانه نگاهی به زندانی انداخت و در آنجا پادشاهی را دید که تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که رحمان، آن نامور پهلوان را دید، او را به گونهای همراه خود آورد که بسیار مشهور و شناختهشده بود.
هوش مصنوعی: با خشم و کینه فریاد زد و قدرتی پیدا کرد که تمام بند و زنجیرها را در هم شکست.
هوش مصنوعی: دو نفر را از بند آزاد کنید، چون شاپور بزرگ و با ارزش، صدای رعد را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: بخندید و گفتند که اینجا دیگر برای جنگ مناسب نیست و بهتر است به جای دیگری برویم.
هوش مصنوعی: از آنها بترسید، زیرا در انبار جای دارند و هشتصد جنگجو هستند.
هوش مصنوعی: همه موجودات زشت و بدطینت، مانند دیوها و جانداران باقدرت و بزرگ، از نسل کسانی هستند که اعمال ناپسند و ظالمانه دارند.
هوش مصنوعی: به ویژه وقتی که مانند طلا، جادوگرزاده باشد، دل او پر از آتش و سرش پُر از باد است.
هوش مصنوعی: از سام فرخنده سوال کردند که چرا به زیر رفتی و از شیر گریزان شدی؟
هوش مصنوعی: از سام فرخنده و شیر گریزان پرسیدند که چرا به زیر رفته بودی.
هوش مصنوعی: وقتی تو به سوی مقصدت رفتی، مشکلات و موانع را یکی پس از دیگری از میان برداشتید و با قدرت و اراده به پیش رفتی.
هوش مصنوعی: اکنون از جادو و طلسم بیرون آمدهای تا ببینی زخمها و دردهایی که در دل دارم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود همه قهرمانان شجاع و قدرتمند است که در این مکان مهم و با ارزش حضور دارند. این افراد به خاطر دلاوری و شجاعتشان قابل احترام و بزرگداشت هستند.
هوش مصنوعی: اگر از جنگ بترسی و مانند صدای خندهات شجاع نباشی، به مانند دیگران عادی و بیپروا خواهی بود.
هوش مصنوعی: چنان که شبی که پر از ستاره و روشن است، یا درختان و گیاهان در بهار سرسبز به نظر میرسند، بهشتی است که به دست حملهگران دچار آسیب و نابودی میشود.
هوش مصنوعی: مثل کوهی بلند و استوار که در برابر شیرها ایستاده و در میان مشکلات و چالشها، همچنان مقاوم و پابرجا میماند.
هوش مصنوعی: همه قهرمانان و شخصیتهای مشهور در غرب، همگی با قدرت و شجاعت فراوان در میدان نبرد حاضر میشوند.
هوش مصنوعی: سام شیر با خنده به حرف او واکنش نشان داد و گفت: ای آدم پلید و بد ذات!
هوش مصنوعی: با کمک و عنایت خداوند، از جان شما یکی یکی خواهم گرفت.
هوش مصنوعی: به کمک قدرت خداوند، جان آفرین، من هیچگاه بر روی زمین تنها نخواهم ماند.
هوش مصنوعی: وقتی جادوگر صدای لواج را شنید، به او نگاه کرد و سپس به شدت به سمت او رفت.
هوش مصنوعی: ببین چطور ایرانی زباندانی را میبینیم که سخنانش به سادگی به کشورهای غربی میرسد و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: من بدنم را به دو نیم میکنم تا بیشتر از اندازهام جلو نیاید و از مرز خود فراتر نرود.
هوش مصنوعی: او به تندی سخن گفت و از جا جهید و سخت به او گفت: ای سام بدشانسی که دچار گرفتاری شدهای.
هوش مصنوعی: اگر سخن را نفهمی و نتوانی درست بیان کنی، مثل پشهای خواهی شد که به خاطر قوی بودن جسمش نمیتواند از قفس خارج شود.
هوش مصنوعی: بیایید تا در جنگ با یکدیگر بجنگیم و سرنوشتمان را زیر یک سقف جمع کنیم.
هوش مصنوعی: ببینم در میان دلیران و گردنکشان چه تواناییای از تو نمایان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من مانند فرزندی از نسل نریمان هستم و به قدرت و تواناییهای عالی همچون کریمان معروف میباشم.
هوش مصنوعی: زمانی که سام سخن او را شنید، به شدت خندید و به او جواب داد که ای بدبخت!
هوش مصنوعی: کسی که به دیگران طعنه میزند و خود را بزرگ میکند، در واقع به نقاط ضعف و ناتوانیهای خود آگاه نیست و از قدرت واقعیاش بیخبر است.
هوش مصنوعی: من از کنار مردان شجاع عبور میکنم و از هیچ سخنی نمیترسم، نه از قدرت شیر و نه از شرارت اهریمن.
هوش مصنوعی: من در برابر چرخ زمان با قدرت و ارادهای قوی، به سمت پیروزی و موفقیت حرکت میکنم و با اقتدار بر دشواریها و چالشها غلبه میکنم.
هوش مصنوعی: با قدرتی که از خداوند میگیرم، مانند شیر قوی و زندة زندگی، به تمام مشکلات غلبه میکنم و همه چیز را به هم میزنم.
هوش مصنوعی: او مانند شیری که به شدت درگیر جنگ است، با قدرت و شجاعت به آتش حمله میآورد.
هوش مصنوعی: او به من گفت که هیچکس در کار کشتی پیش از من چیزی نگفته و نتابیده است.
هوش مصنوعی: تمام وجودت را بر سر میدان من بیاور و سپس به میدان خودم بیا مثل گردی که در فضا میچرخد.
هوش مصنوعی: در کشتی به سمت غرب، کسی نبود که به او کمک کند و تنها به نیروی بازو و قدرت یال اسبش تکیه داشت.
هوش مصنوعی: دستپروردههای او، همه قدرتمندان و ستمگران شدهاند، همانطور که برخی دیگر نیز از مردم عادی بودند.
هوش مصنوعی: سپهبد با قدرت و نیرویی که دارد، مثل فیل سرخوش و نشسته میجست و حرکت میکرد.
هوش مصنوعی: او به لواج گفت، ای بیخرد، که با دمی از پیل (فیل) نمیگذرد.
هوش مصنوعی: باید از میدان گران و سخت، به سوی راز و حکمت رفت و با دقت و آگاهی، از مشکلات عبور کرد.
هوش مصنوعی: به بهرام و کیوان آسیب نمیرسد، چون آنها از مدت زمان مرگ میترسند و در دوران انتقام، محتاطاند.
هوش مصنوعی: در اینجا مقصود به موجوداتی اشاره دارد که در حالت خشم و جنگ طلبی هستند، شبیه به شیر یا اژدهایی که به دنبال نبرد و مبارزه هستند. این تعبیر نشان دهندهی قدرت، وحشت و اراده در پیکار است.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به خود سخت بگیرد و در تلاش و کوشش باشد، مانند درختی میشود که به ثبات و استقامت دست یافته است. در این حالت، مواد نرم و قابل انعطاف، به سختی و مقاومت تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: سام خندید و پاسخی نداد تا ببیند چه چیز از درون نهان بیرون میآید.
هوش مصنوعی: آنها مانند فیلهای مست به سرعت به هم دویدند و مثل خرطومهایشان دست یکدیگر را در هم گره زدند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی شگفتانگیز اشاره دارد که از خوراکیهای بزرگ و عظیم در عمق دریا به وجود آمده است. این حالت به گونهای است که برخی از چیزها که در عمق وجود دارند، میتوانند تأثیر عمیقی بر دنیا و زندگی ما بگذارند. به عبارت دیگر، گاهی مسائل جدید و شگفتانگیز از عناصر پنهان و نامشهود سرچشمه میگیرند.
هوش مصنوعی: پهنای او چهل رش بیشتر بود و ارتفاعش صد و شصت رش بود.
هوش مصنوعی: کشتی ابا را به زور به درون آب کشیدند و تمام دنیا را به هم گره زدند.
هوش مصنوعی: بازی و ورزش کنید، و پای خود را به کنار بگذارید تا به نیرویی شگفتانگیز برسید.
هوش مصنوعی: او بسیار تلاش کرد و از جای خود تکان نخورد، اما وقتی به شدت لرزید، از او حالت نارضایتی و بیتابی پیدا شد.
هوش مصنوعی: سپهبد از شدت درد اشک میریزد و عواطف او به خاطر کینه و خشم تکان میخورد.
هوش مصنوعی: در چهل تن از لواج، سام را تحت فشار قرار دادند و او را وادار کردند که در نبرد، یکی از پایهایش را به جنبش درآورد.
هوش مصنوعی: او از خنده سام نیرو گرفت و پس از آنکه با او مبارزه کرد، قدرتش را دوباره به دست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که آن اسب بزرگ با یک دست و یک پایش را گرفت، مانند اینکه جریانی مانند رود نیل آغاز شد.
هوش مصنوعی: ناله کنید و شکایت کنید از خدای دادگر، زیرا او به بندگان خود قدرت و توانایی میدهد.
هوش مصنوعی: هر روز با بدبختی و سختی کار در کنار او، مقام و تجملات هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: خداوند، تو هستی که به من قدرت و شگفتی بخشیدی.
هوش مصنوعی: دستهای نیرومند و عجیب دیو را میبندم و در نتیجه، حقهها و نیرنگهای دنیا را از بین میبرم.
هوش مصنوعی: طلسمات جمشید بزرگ، که باعث شده بود جهان از او مشخص و پر از احتیاط باشد.
هوش مصنوعی: من تمام مرزهای جادوگران عالم را گرفتهام و از وجود افراد دو رو و ناپاک پاکسازی کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر توانایی و قدرت تو، رذالت و بدی را از خود دور کردم، ای دادگر بزرگ.
هوش مصنوعی: او با قدرتی که داشت، پهلوان بزرگ جهان را به راحتی از جایش بلند کرد، مانند کوهی سنگین و محکم.
هوش مصنوعی: او را از دور به چالش کشید و به زمینش انداخت و گفت: «برو، شیر خود را نشان بده!»
هوش مصنوعی: هامون به شدت لرزید و آن کاخ بزرگ دنیا در نظر او کاملاً تاریک و سیاه شد.
هوش مصنوعی: زمانی که بر زمین ضربهای زد، دید که آن نیروی قهری به یک باره آنان را از روی رنگ و حالتشان برداشت.
هوش مصنوعی: یک نفر صدایی بلند از دلش بیرون آورد و او را مانند کرباس از هم درید.
هوش مصنوعی: هر کسی به دیگری نگاه کند، از قدرت و زور بازوی او میلرزد.
هوش مصنوعی: سپهبد بهمانند فیل بزرگ و نیرومند، با قدرت و استواری بر پشت غراب نشسته است.
هوش مصنوعی: به نزدیکی آن چشمه زیبا آمد و سر و بدنش را شست، او که نامی بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: چهرهاش را بر زمین گذاشت و با تضرع و سجده به درگاه خدایی پاک دعا کرد.
هوش مصنوعی: ای خالق و پروردگار پاک، تو هستی آفریننده همه زمانها و جهان.
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی ما به خاطر تو است و آرامش و راحتی ما نیز به خاطر تو است.
هوش مصنوعی: نمیدانم کسی را جز تو، هیچکس دیگری را به درگاه خودم نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییات، این جادوگری زشت را به دریا سپردم و سرش را به باد دادم.
هوش مصنوعی: وقتی که شخص مشهور و نامی سر خود را از پهلو بلند کرد، نزد فردی با زمینه و نسل نیکو و خوشسابقه رفت.
هوش مصنوعی: همه شیرها دور هم جمع شدند و از ناگهانی که تسلیم شدند، صدای بلندی برپا کردند.
هوش مصنوعی: پدر وقتی که چهره دختر را دید، او را به آغوش کشید و با محبت به او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که رنج راه و سختیهای آن چگونه است، و اینکه زندان و مسیر طولانی چه احساسی دارد.
هوش مصنوعی: رضوان به او گفت که خداوند را شکرگزار باش تأسیس رهایی از وضعیت سختی که در آن هستی و از شخصیت نیرومند نریمان آگاه شو.
هوش مصنوعی: اگر تو در این دنیا نبودید، جسم من نمیتوانست از آن بدبختیها جان سالم به در ببرد.
هوش مصنوعی: چگونه توانستی از زنجیرهایی که به تو بسته شدهاند آزاد شوی، آیا از نفس اژدها رهایی یافتهای؟
هوش مصنوعی: من امیدوارم که خداوند پیروز، سام، نیکوخواه و خوشبخت شود.
هوش مصنوعی: از سرنوشت زیبا دختر فغفورشاه، چهره پادشاه ایران را ببیند که سپاه میآورد.
هوش مصنوعی: سپس در میدان نبرد گفت که تسلیم شدن مثل شکفتن گل است.
هوش مصنوعی: فرهنگ خوشبختی و سعادت در چشمهای که محل اسکان و زندگی شاه است، ظاهر شد و نمایان شد.
هوش مصنوعی: زیبایانی همچون پری همه دور هم جمع شدهاند، مانند پروانههایی که به دور شمع پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی، بسیاری از مردم به شکوه و گلایه پرداخته و دست بر سر میزنند، مانند خورشید رضوان که بر در آرمیده است.
هوش مصنوعی: باز هم میهمانی شراب را برپا کردند و زیبایانی با چهرههای دلربا، خود را آراستند.
هوش مصنوعی: به خاطر اعمال نیک سام، جامی خوشرنگ و زیبا به دست آمده است که در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: تمامی غمها و نگرانیها فراموش شدند و به ترتیب، همه لبها از نوشیدنی پر شد.
هوش مصنوعی: در هر چشمه، مانند سامری، صدها گناه و خطا پنهان شده است و با نگاهی غمناک، همه تیرگیها و مشکلات به هم مرتبط میشوند.
هوش مصنوعی: در دلها شادی و سرور جاری شد و همه به خوشی و خوشحالی مشغول شدند.
هوش مصنوعی: پیاله در هر طرف چرخید و همه جا پر از شراب گلگون شد.
هوش مصنوعی: به دلیل جوانی و طراوت، مانند گلی که شکفته شده است، در هر طرف بوی خوش و زیبایی مانند سنبل پخش شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که نرگس از غم گرفته و مست شد، تمام محفل مانند دستهای از گل پر شد.
هوش مصنوعی: دنیا برای آنان به شکل نوینی درآمد و آوای آسمان به همگان رسید.
هوش مصنوعی: از غم و اندوه رهایی یافت و مانند یک تیغ تیز و برنده شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرندهی زرین (قهرمان) از سر خود شمشیری را برمیدارد و آمادهی مبارزه میشود، صبر کن و منتظر بمان.
هوش مصنوعی: پادشاه زنگیان را به شدت مجازات کرد و در آسمان، چادری بزرگ برپا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.