گنجور

 
۹۹۸۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

... سنجند اگر به روز قیامت گناه من

افتد ز بار جم ترازو به یک طرف

شوق تو مست کرده چنان اهل باغ را ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

... تن لبالب ز هوا در پی یار افتادم

خر پر از بار به دنبال مسیحا رفتم

دست کوتاه دماغ و سر آن زلف بلند ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹

 

... گردبادم در بیابان توکل می روم

شانه ام غیر از پریشانی مرا در بار نیست

تیره بختم در خیال زلف و کاکل می روم ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

... به دریا ساغر خود می برم لب تشنه می آرم

بجوبار کریمان عمرها شدنم نمی بینم

به بازار طبیبان می روم نومید می گردم

به دل چون لاله داغی دارم و مرهم نمی بینم

ز طوف کعبه مقصود غبارآلود می آیم

به غیر از دیده خود چشمه زمزم نمی بینم ...

... به عالم مردمی از مردم عالم نمی بینم

نگیرد بار منت صاحب احسان بعد مردن هم

چراغ آرزو بر تربت حاتم نمی بینم ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۵

 

... نمی آید تو را پای نگارین از حنا بیرون

نباشد پش غافل اعتباری خاکساران را

نیاید چشم کور از عهده این توتیا بیرون ...

... چرا هرگز نمی آید از این مردم صدا بیرون

نسیم پیرهن در بار دارد کاروان ما

همین آواز آید از دل چاک درا بیرون ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

 

... جای هر برگی کف افسوس می آید برون

نشاء می عاقبت دیوانگی بار آورد

رفته رفته عاشق از ناموس می آید برون ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

... بر زانوی تفکر دارم سر ارادت

در زیر بار کلفت پشتم خمیده بی تو

چون سیدا نداریم با خویش آشنایی ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

... نوشته طوطی کلکم رساله ها بی تو

خمیده پشت جوانان به زیر بار غمت

برابرند به هفتاد ساله ها بی تو ...

سیدای نسفی
 
۹۹۸۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

... زلف پیچیده به خط کاکل مشکین به میان

بار بربسته چو سوداگر چین آمده ای

از کلامت شده هنگامه من کان شکر ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

... چو نی لبریز گردان از فغان رنگ جاهی ده

به زیر بار محنت سیدا کوه تحمل شو

چو ایوب پیمبر تن به تقدیر الهی ده

سیدای نسفی
 
۹۹۹۱

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

... تمکین تو را چو نیست مکن بزرگی طلب

چون کوه زیر بار تحمل فرو روی

آواز خود بلند در این بوستان مکن ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۲

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

... به طواف دل بیچاره ما می آیی

خم شده قامتم از بار غمت چون محراب

بهر پرسیدنم از بهر خدا می آیی ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

... نهد دوش تو پهلو بر زمین از سایه کاکل

به زیر بار کلفت آرمیدن ها چه می دانی

بود در آستین پنهان چو بوی غنچه انگشتت ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

... تو پیشتر ز نسیم صبا نمی آیی

قدم ز بار غمت خم شدست چون محراب

به پرسشم ز برای خدا نمی آیی ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۵

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - نعت

 

... با براق گرم رفتاری چو بوی یاسمین

وه چه شب چون سنبل حوران جنت مشکبار

گفت برخیز ای رسول حق نشین بر پشت زین ...

... تهنیت گویان ملایک از یسار و از یمین

کردی از جنانه تا پشت مبارک را جدا

در فراقت ماند همچون سایه پهلو بر زمین ...

... تا نهادی بر درخت خشک پشت نازنین

من همان نخلم ز برگ و بار دور افتاده ام

آرزو دارم که گردم چون زمان اولین ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۶

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - نعت

 

... حضرت فاروق یار دوم آن یعنی عمر

کرده ضرب دره اش از پشت دریا بار گل

یار سوم حضرت عثمان گردون منزلت

ریخت او خون شفق از دیده خونبار گل

سرو شمشاد صنوبر بر گلستانت سه یار ...

... تیره بختم نیستم آگاه از رد قبول

از زبانم توبه هر دم می کند صدبار گل

از پشیمانی سرانگشتم سر مسواک شد ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۷

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - بهاریات

 

... تا پای عرش بوسه زنان رفته در عنان

بر آستان او طبقات زمین غبار

یک پرده یی ز پرده سرایش نه آسمان ...

... دندان ز نیست کار تو هر جا که دانه است

هستی همیشه دشمن انبار مردمان

روز جزاست کشتیی نوح از تو دادخواه ...

... باور نمی کنی بکن امروز امتحان

گرگی و لیک قطره باران ندیده یی

نشنیده است گوش تو آوازه سگان ...

... در روزگار نسبت من می دهد به آن

پیوسته خار می خورم و بار می کشم

هرگز نگشته خاطرم از ساربان گران ...

... کوتاه عقل و پای دراز و شکم کلان

در زیر بار ناله کنان خواب می روی

خیزی ز جای همچو ضعیفان پا گران ...

... باشد همیشه چشم تو بر دست ساربان

در زیر بار منت کس نیستم فقیر

دارم مدام شکر خداوند بر زبان ...

... آدم کسی به صورت آدم نمی شود

بی مغز اعتبار کجا دارد استخوان

گاهی که سوی شهر تو را اوفتد گذر ...

... از قهر اگر به خاک زنم چنگ خویش را

چنگ و غبار تیره کند روی آسمان

از سیلی ام کبود بود روی فیل چرخ ...

... آشفته گشت فیل و روان شد سوی پلنگ

دندان بیکدگر زده همچون مبارزان

دم خاره کرده آمد و خواباند گوش را ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۸

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مثنویات به طرز مناجات

 

... ضمیرم از گنهکاری هراسان

قدم گردیده خم از بار عصیان

سری در جیب دارم از خجالت ...

... ز من جرم پیاپی از تو بخشش

گناهم بارها بخشیده یی تو

به دامان کرم پوشیده یی تو ...

سیدای نسفی
 
۹۹۹۹

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی

 

... بنای ملک را هر یک ستونی

دو صفه از دو جانب بار بر دوش

کشیده ربع مسکون را در آغوش

بود فرش زمینش نقره زر

غبار اوست رشک مشک و عنبر

بود صحنش بهشت پر ز نعمت ...

سیدای نسفی
 
۱۰۰۰۰

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مثنوی درباره قحطی در سمرقند و بخارا از برای قیمتی نظم کرده

 

... سراپای کشت جهان را بسوخت

عیان شد به یک بار قحط از جهان

چو مه نرخ نان رفت بر آسمان ...

... به یکدانه گندم دو صد خوشه چین

فلک گشت از بار گردش سبک

شد ایلک ز بی آردی ها تنگ ...

سیدای نسفی
 
 
۱
۴۹۸
۴۹۹
۵۰۰
۵۰۱
۵۰۲
۶۵۵