گنجور

 
سیدای نسفی

چون غنچه گر به جیب تأمل فرو روی

در رنگ و بوی همچو رگ گل فرو روی

رزق تو را کنند گهرهای آبدار

گر چون صدف به بحر توکل فرو روی

در حشر بی رفیق مرو جانب صراط

ترسم که پا نهی به ته پل فرو روی

تمکین تو را چو نیست مکن بزرگی طلب

چون کوه زیر بار تحمل فرو روی

آواز خود بلند در این بوستان مکن

از شاخسار ناله چو بلبل فرو روی

شبنم صفت بکن به چمن مشق شبروی

خواهی که در میان ز رو گل فرو روی

از زلف بخت من گره ای شانه باز کن

تا چند در تصور کاکل فرو روی

گر بگذری به باغ به یاد مزلفان

تا سینه در میانه سنبل فرو روی

ای سیدا ز تیغ نگاهش مپیچ سر

ترسم به زیر تیغ تغافل فرو روی!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode