گنجور

 
سیدای نسفی

مرا در کشور تسلیم یارب تاج شاهی ده

به بحر و بر اگر افتم کباب از مرغ و ماهی ده

دل تاریک من از شعله جواله روشن کن

چراغ خانه ام زان ماهرویی خیرگاهی ده

مزین کن ز سودای لباس فقر دوشم را

سر سودائیم را نازشی بر کج کلاهی ده

تهیدستی اگر بر حرف بگذارد انگشتی

چو نی لبریز گردان از فغان رنگ جاهی ده

به زیر بار محنت سیدا کوه تحمل شو

چو ایوب پیمبر تن به تقدیر الهی ده