گنجور

 
۹۳۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۸

 

... این نغمه را به زور برین تار بسته ام

در زیر بار من نبود دوش هیچ کس

دایم چو سرو بر دل خود بار بسته ام

دزدیده ام به سینه نفسهای آتشین ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۹

 

... جنس مرا به تاجر کنعان چه نسبت است

صد بار من ز گرمی بازار سوختم

در بزم آفتاب چه حال است ذره را ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۰

 

... جنس کساد کوچه و بازار نیستم

صایب ز خود غبار گرانی فشانده ام

چون بوی گل به هیچ دلی بار نیستم

صائب تبریزی
 
۹۳۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۲

 

... آیینه پیش صورت دیوار داشتم

همچون سرو برگ بر من آزاده بار بود

از بار اگر چه جان سبکبار داشتم

هموار بود وضع جهان در نظر مرا ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۴

 

... آخر چو شبنم از اثر صاف طینتی

در پیشگاه خاطر گل بار یافتم

آن دولتی که بال هما صفحه ای ازوست ...

... میراب زندگی ز حیات ابد نیافت

فیضی که من ز چشم گهربار یافتم

طاق پل مجاز اساس حقیقت است ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۸

 

... چون ماه مصر قیمت من خواست عذر من

گر یک دو روز بار دل کاروان شدم

از خار راه من گل امید می دمد ...

... سیلاب من کجا به محیط بقا رسد

زینسان که از غبار علایق گران شدم

افتاد حرف من به زبان چون دهان یار

هر چند بیشتر ز نظرها نهان شدم

هرگز شکوفه ام به ثمر بارور نشد

چون صبح اگر چه پیر درین بوستان شدم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۹

 

بی خواست بس که بار دل گلستان شدم

بی اعتبار در نظر باغبان شدم

نانم همان به خون شفق غوطه می زند ...

... از سنگ خاره می گذرد تیر آه من

از بار درد اگرچه دو تا چون کمان شدم

تا کی چو سرو دست توان داشت در بغل ...

صائب تبریزی
 
۹۳۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۲

 

... صایب به هیچ دل نبود دیدنم گران

بار کسی نمی شوم و بار می کشم

صائب تبریزی
 
۹۳۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۶

 

... آفاق را ز رخنه دل سیر می کنم

از قبض و بسط دیده خونبار فارغم

رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام ...

... جغد و هماست در نظرم مرغ یک قفس

ز اقبال بی نیازم و ز ادبار فارغم

دانسته ام که دزد من از خانه من است ...

... مانند سرو و بید درین بوستانسرا

با برگ خویش ساخته از بار فارغم

شکر خدا که کار جگر خوار عشق را ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۷

 

... طول امل نمی شود از پیچ و تاب کم

صد بار اگر شکسته مه را کند درست

یک ذره روشنی نشود ز آفتاب کم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲۲

 

... در نقطه سیر گردش پرگار می کنم

سنگین کند ز گوش گران بار درد من

صایب به هرکه درد خود اظهار می کنم

صائب تبریزی
 
۹۳۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲۳

 

... از ساده لوحی آینه پرداز می کنم

سنگین کند ز گوش گران بار درد من

در پیش هر که درد دل آغاز می کنم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۴

 

چندین کتاب در گرو باده کرده ایم

تا از غبار صفحه دل ساده کرده ایم

امروز نیست دست سبو زیر بار ما

دایم مدد به مردم افتاده کرده ایم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۸

 

... گر خون عرق کنیم چو خورشید دور نیست

باری که آسمان نکشد ما کشیده ایم

چون میوه پخته گشت گرانی برد ز باغ

ما بار نخل چون ثمر نارسیده ایم

دل های مرده را ز دمی زنده کرده ایم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۹

 

... چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم

باریم اگر چه بر دل کس بار نیستیم

خاریم اگر چه در جگر خود خلیده ایم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۴

 

... گشته است توتیای قلم استخوان ما

از بس که بار منت احسان کشیده ایم

از موجه سراب درین دشت آتشین ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۴

 

... مردیم تا ز بحر فنا بر سر آمدیم

چندین هزار بار فشاندیم خویش را

تا همچو آب در نظر گوهر آمدیم ...

... هر چند تشنه لب ز لب کوثر آمدیم

چون کاروان آینه از زنگبار چرخ

در گلخن جهان پی خاکستر آمدیم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۵

 

... چون کوهکن به تیشه خود جان سپرده ایم

در زیر بار همت مردانه خودیم

از ما بغیر ما همه کس فیض می برد ...

صائب تبریزی
 
۹۳۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۰

 

... از آه سرد سنبل و ریحان آتشیم

خاشاک ما به عشق جهانسوز بار نیست

از پیچ و تاب زلف پریشان آتشیم ...

صائب تبریزی
 
۹۳۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸۲

 

... از کوه قاف بال پریزاد عاجزست

بار جهان به خاطر آزاده چون کشیم

در فکر آسمان و زمینیم روز و شب

با این غبار ودود نفس ساده چون کشیم

ما خون ز دست یار به صد ناز خورده ایم ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۶۴
۴۶۵
۴۶۶
۴۶۷
۴۶۸
۶۵۵