گنجور

 
۹۲۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۰

 

... تا حشر در شکنجه این کفش تنگ باش

صایب هزار بار ترا بیش گفته ام

با خلق صلح کل کن و با خود به جنگ باش

صائب تبریزی
 
۹۲۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۸

 

در محفل که راه بیابی گران مباش

از حرف سخت بار دل دوستان مباش

یاد از حباب گیر طریق نشست و خاست ...

صائب تبریزی
 
۹۲۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۸

 

... کز یک پیاله برد زمن صبر و عقل وهوش

دیروز بود بار جهانی به دوش من

امروز میکشند مرا چون سبو به دوش ...

... آورد هرکه این دل افسرده رابه جوش

عمر دوباره از نفس گرم شیشه یافت

در مجلس شراب چراغی که شد خموش ...

صائب تبریزی
 
۹۲۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶۴

 

... صایب مرا به عالم بالا دلیل شد

در زیر بار منتم از فکر دور خویش

صائب تبریزی
 
۹۲۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۴

 

... چون شمع تا به خلوت او راه برده ام

صد بار دیده ام سر خود زیر پای خویش

آمیخته است مستی و مستوریم به هم ...

... تا چند پاسبانی عیب نهان کنم

یکبار پرده می کشم از عیبهای خویش

رفتم که حلقه بردر بیگانگی زنم ...

صائب تبریزی
 
۹۲۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۷

 

... از مزد شود سختی هرکار گوارا

حمال ببالد به خود از بار گران بیش

از خصم برونی است بتر خصم درونی ...

صائب تبریزی
 
۹۲۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۴

 

... بعد ازین کردار بی گفتار باش

برگ و بار خویش را صایب بریز

از نهال وصل برخوردار باش

صائب تبریزی
 
۹۲۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۸

 

ز گنجهای گرانمایه بی نثار چه حظ

اگر ز خود نفشانی ز برگ و بار چه حظ

بهارتازه کند داغ تخم سوخته را ...

... چراغ صبح به یک جلوه می شود خاموش

مرابه موسم پیری ز اعتبار چه حظ

درخت خشک به نشو و نما نمی جوشد ...

صائب تبریزی
 
۹۲۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲۲

 

... در طریق عشق پای خود نفرسودم چو شمع

سوختم صدبار و از بی اعتباریها نگشت

قطره آبی به چشم روزن ازدودم چو شمع ...

... گوهر خود را به هر بیدرد ننمودم چو شمع

روزی من بردل این تنگ چشمان بار بود

گرچه در محفل زبان برخاک می سودم چو شمع ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۷

 

... می فشاند سنبل و ریحان به دامن شانه را

آن که دارد بوی زلف مشکبار از من دریغ

کی دهد صایب مرا در بزم خاص خویش بار

آن که دارد خاک راه انتظار از من دریغ ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۸

 

... نیست جز بی ثمری حاصل پیوند جهان

برگ این نخل ز افسوس بود بار دریغ

روزی بیهده گویان جهان است افسوس ...

... چون نکردی دل خود صاف ز زنگار مدار

سنگ راباری ازین آینه تار دریغ

گرچه از خامه من شعر با معراج رسید ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵۶

 

... می کند ازآبداری سیر دریا در صدف

گوهر مارا ز عزلت نیست برخاطر غبار

دارد از پیشانی واکرده صحرا در صدف ...

... مهد گوهر را کند دریا مهیا در صدف

عالم پرشور بر خلوت نشینان بار نیست

تلخی بحرست برگوهر گوارا در صدف ...

... گوهر ازگردآوری دل را مصفا درصدف

بر یتیمان از در و دیوار می بارد ملال

می نشیند گرد گوهر را به سیما درصدف ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۰

 

... بر خموشی می دهی ترجیح حرف پوچ را

می شوی قانع به کف از بحر گوهربار حیف

شد سفید از انتظارت دیده عبرت پذیر

برنیاوردی ازین روزن سری یک بار حیف

دولت دنیا سبک پرواز چون بال هماست ...

... استخوانت توتیا گردید از خواب گران

تر نشد ز اشک ندامت دیده ات یک بار حیف

آمدی انگاره و انگاره رفتی از جهان ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۴

 

ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف

کند به ابر گهر بار لب فراز صدف

کمند جذبه ارباب حاجت است کرم ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۹

 

... دست تادارد سرانگشت حلاوت می مکد

هرکه را بر خوان خود یک بار مهمان کرد عشق

کرد مشهور دو عالم صایب گمنام را ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸۶

 

... از بحر آتشین گذرد نی سوار عشق

تکلیف بار عشق دوتا کردچرخ را

من کیستم که خم نشوم زیر بار عشق

صایب هزار مرتبه کردیم امتحان ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰۳

 

... خشک سازد چشمه انعام را ابرام خشک

نیست صایب بردل من بار بی برگی چونی

می تراود نغمه های تر ز من با کام خشک

صائب تبریزی
 
۹۲۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰۷

 

... پسته شور به شکر نگرفته است کسی

چه غریب است درآن لعل شکر بار نمک

می شود پیش لب خوش نمک یار سفید

پرده شرم فکنده است به یکبار نمک

دل مجروح مرا مرهم راحت نشود ...

صائب تبریزی
 
۹۲۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۱

 

ندامت بود بار مطلوب خشک

مپیوند زنهار با چوب خشک ...

صائب تبریزی
 
۹۲۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۱

 

از سوختن زیاده شود برگ و بار دل

چون داغ لاله است درآتش بهار دل ...

... گرد یتیمی به غریبی فتاده ای است

جز دل به هر کجا که نشیند غبار دل

بر شیشه حباب هوا سنگ می شود

دارد خطر ز سایه خود شیشه بار دل

یک بار است کن به غلط وعده مرا

کز وعده دروغ شدم شرمسار دل ...

... دیوی است در لباس پریزاد جلوه گر

عکس جهان درآینه بی غبار دل

زنهار در کشاکش دوران صبور باش ...

... مشغول خاکبازی طفلانه است اشک

در تنگنای سینه من از غبار دل

این تار چون گسسته شد آهنگ می شود ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۵۹
۴۶۰
۴۶۱
۴۶۲
۴۶۳
۶۵۵