گنجور

 
۸۰۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰

 

... باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست

آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین

آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست ...

مولانا
 
۸۰۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲

 

... این آسمان گر نیستی سرگشته و عاشق چو ما

زین گردش او سیر آمدی گفتی بسستم چند چند

عالم چو سرنایی و او در هر شکافش می دمد ...

مولانا
 
۸۰۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴

 

... آتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شود

گردش این سایه من سخره خورشید حق است

نی چو منجم که دلش سخره استاره شود

مولانا
 
۸۰۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴

 

... به دست اوست آن دانه چه گرد دام می گردد

ز گردش فارغ است آن مه چه منزل پیش او چه ره

برای حاجت ما دان که چون ایام می گردد ...

مولانا
 
۸۰۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲

 

اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند

بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند ...

مولانا
 
۸۰۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷

 

... آن وصل بدین هجران یعنی بنمی ارزد

تا دل به قمر دادم از گردش او شادم

چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی ارزد

مولانا
 
۸۰۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵

 

... آن چیز که او دارد او داند او داند

از گردش گردون شد روز و شب این عالم

دیوانه آن جا را گردون بنگر داند ...

مولانا
 
۸۰۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵

 

... چون اول خط نقطه بد و آخر نقطه

خود را تبع گردش پرگار مدارید

در مشهد اعظم به تشهد بنشینید ...

مولانا
 
۸۰۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۶

 

... دفتری از سحر مطلق پیش چشمش باز بود

گردشی از گردش او در دل هر بی قرار

گاه از نوک قلم سوداش نقشی می کشید ...

مولانا
 
۸۱۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۱

 

... مرا مپرس عزیزا که چند می گردی

که هیچ نقطه نپرسد ز گردش پرگار

غبار و گرد مینگیز در ره یاری ...

مولانا
 
۸۱۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۲

 

... تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو

گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم ...

مولانا
 
۸۱۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳

 

... شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

کز نظر و گردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک ...

مولانا
 
۸۱۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

 

... شنیدم ز آسمان روزی که دارم از غمت سوزی

ز رفعت های سوز او در این گردش خمیدستم

مرا می گوید اندیشه ز عشق آموختم پیشه ...

مولانا
 
۸۱۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

 

... تو گرد دلم گردان من گرد درت گردان

در دست تو در گردش سرگشته چو پرگارم

در شادی روی تو گر قصه غم گویم ...

مولانا
 
۸۱۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۷

 

... این چه ماه است که اندر دل و جان ها گردد

که من از گردش او بس چو فلک گردیدم

جان اخوان صفا اوست که اندر هوسش ...

مولانا
 
۸۱۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۵

 

... بس معلق زنانی شعله ها اندر اشکم

بی گنه بی جنایت گردشی بی نهایت

بر تنت در شکایت نیلیی رسم ماتم ...

... صورتت سهمناکی حالتت دردناکی

گردش آسیاها داری و پیچ ارقم

گفت چرخ مقدس چون نترسم از آن کس ...

مولانا
 
۸۱۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷

 

... ما گهی گنج گاه ویرانیم

چرخ از بهر ماست در گردش

زان سبب همچو چرخ گردانیم ...

مولانا
 
۸۱۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۸

 

... پیر فلک را که قراریش نیست

گردش بس بوالعجب آموختم

گنج کرم آمد مهمان من ...

مولانا
 
۸۱۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۲

 

چندان بگردم گرد دل کز گردش بسیار من

نی تن کشاند بار من نی جان کند پیکار من ...

... تا چه گولم می کند او زین کلابه و تار من

پنهان بود تار و کشش پیدا کلابه و گردشش

گوید کلابه کی بود بی جذبه این پیکار من ...

مولانا
 
۸۲۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵

 

... زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد

که هر تخته فروریزد ز گردش های گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را ...

مولانا
 
 
۱
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۱۳۰