گنجور

 
مولانا

چندان بگردم گرد دل کز گردش بسیار من

نی تن کشاند بار من نی جان کند پیکار من

چندان طواف کان کنم چندان مصاف جان کنم

تا بگسلد یک بارگی هم پود من هم تار من

گر تو لجوجی سخت‌سر من هم لجوجم ای پسر

سر می‌نهد هر شیر نر در صبر پاافشار من

تن چون نگردد گرد جان با مشعل چون آسمان

ای نقطه خوبی و کش در جان چون پرگار من

تا آب باشد پیشوا گردان بوَد این آسیا

تو بی‌خبر گویی که بس که آرد شد خروار من

او فارغ است از کار تو وز گندم و خروار تو

تا آب هست او می‌تپد چون چرخ در اسرار من

غلبیرم اندر دست او در دست می‌گردانَدم

غلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار من

نی صدق ماند و نی ریا نی آب ماند و نی گیا

وانگه بگفتم هین بیا ای یار گل‌رخسار من

ای جان جان مست من ای جسته دوش از دست من

مشکن ببین اشکست من خیز ای سپه‌سالار من

ای جان خوش‌رفتار من می‌پیچ پیش یار من

تا گویدت دلدار من ای جان و ای جاندار من

مثل کلابه‌ست این تنم حق می‌تند چون تن زنم

تا چه گولم می‌کند او زین کلابه و تار من

پنهان بود تار و کشش پیدا کلابه و گردشش

گوید کلابه کی بود بی‌جذبه این پیکار من

تن چون عصابه جان چو سر کان هست پیچان گرد سر

هر پیچ بر پیچ دگر توتوست چون دستار من

ای شمس تبریزی طری گاهی عصابه گه سری

ترسم که تو پیچی کنی در مغلطه دیدار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۸۰۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من

بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من

کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش

هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من

خاصه کنون از جوش او زان جوش بی‌روپوش او

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من

باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من

از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس

آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بی‌کارِ من

آری نزاری خوانده‌ای الصبر مفتاح‌الفرج

[...]

امیرخسرو دهلوی

ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من

یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من

فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر

بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من

زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی

[...]

حسین خوارزمی

بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من

مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من

ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما

وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من

در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من

[...]

آشفتهٔ شیرازی

ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من

تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من

دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده

با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من

چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه