... هرچه در کاینات جزو کل اند

در ره عشق طاقهای پل اند

عود و بیدی که سوختی همبر ...

... گوهرین سر زمردین پایند

پل جیحونشان سر ظالم

وحش گه پایه شان دل عالم ...

... قحبه ای آن و قلتبانی این

دیده ور پل به زیر کام کند

کور بر پشت پل مقام کند

... در رباطی مقام و من گذری

بر سر پل سرای و من سفری

چه کنم خانه گل آبادان ...

تا بگوید ز انبیا و رسل

چون گرفتم به قهر بر سر پل

تا بگوید که شیث و آدم را ...

... بدو سوزن شود سبک لاغر

ابلهان مانده اند بر سر پل

پای در گل دو دست اندر غل ...

... طمع از شیر ماده گاو ببر

بر سر پل دل وطر چه بود

در سرای خطر بطر چه بود ...

... تو طمع زو مدار میوه و گل

یار بد هست بابت سر پل

نه ازو میوه خوب و نه سایه ...

... به بدی حاجت رسل نبود

بحر باشد جهان و پل نبود

هرکسی از بد آنچه بتواند ...

... کی نشاندی گر نبودی از سر کویت نسیم

برصراط پل اگر دوزخ بود چون نگذرد

بی سروپایی که رفته برصراط مستقیم ...

... بی حد گناه من بکرم عفو کرده ای

عفو یکی گناه به از صد پل و رباط

... ترا سزاست ملکشاه اهل علم خطاب

بحشر در سر پل هر که روزنامه شرع

بر آل برهان خوانده است رسته شد زعقاب ...

... گهی رباب کسی را و گه کسی او را

جمال مستندان سر پل است باصل

به یک پدر نه مسلمان به صد پدر ترسا ...

... دلیل گوید مناع روزی است حیا

ملیحک سر پل ترکتاز و جلف زنی است

سر پلی است که یابد گناه کار جزا

به سیف محو شد از گناهکار گنه ...

ملیح را ببخارا از این خبر نبود

که در سر پل نی زو ملیحتر نبود

غنیمت است دم آنرا که روی او بیند ...

... گفتم که ای زن تو جلب نیک یافتی

ما را بمذهب پل کوثر چو تیر و تار

وی آن مهتر است و من آن صفی دین ...

... آن گنهکاری مخروان کنون نفت سپید

بر پل آتش ندانم روز حق چون بگذری

هرکه روشن دل بود یک باره ایزد را بود ...

جهان سرای و بال است و بارگاه عذاب

رباط تیره و تنگ و پل خراب و یباب

خلایقی زده بر دشت حشر لشکرگاه ...

... آنکه توفیق راهبر دارد

کاب در جوی تست و چرخ چو پل

دشمنان را لگد سپر دارد ...

... در جوی آسیا متوطن نگردمی

آب مراد زیر پل کس نمی رود

ورنه قفا ز ورطه طوفان نخوردمی ...

... جزویست قیامت از نبرد حشمت

اندیشه پل مکن که جیحون شاها

انباشته شد جمله ز گرد حشمت