جهان سرای و بال است و بارگاه عذاب
رباط تیره و تنگ و پل خراب و یباب
خلائقی زده بر دشت حشر لشکرگاه
نهاده رخت دل اندر در سرای ثواب
یکی گروه درین خیمه دوازده طاق
که استوار شد از هفت میخ و چارطناب
ولی چه نفع در آن لشکر و در آن خیمه
که خفته اند همه خلق پای کرده در آب
آیا شکار تو مال حرام و در دوزخ
به صید جان تو پران شده عقاب عقاب
مده ربا منه بدعت و مگوی دروغ
نجات جوی و نکو زی و خویشتن دریاب
شتاب دار به طاعت که مرگ کرد درنگ
درنگ کن ز معاصی که عمر کرد شتاب
چو بود موی تو شب رنگ خفته دل بودی
بگویمت که به شب در نبود خواب صواب
ز کوهسار سرت صبح روز نومیدی
برآمد است و تو خود در نیامدی از خواب
چرا ز آفت پیری خزان صفت شده ای
بهار شکل مگر بوده ای به وقت شباب
به چهره زرد چو برگی به شخص گوژ چو شاخ
به سرسفید چو برف و به دل سیه چو غراب
مکن خضاب که پیری نهان نشاید کرد
درون پرده چنان باش کز برون حجاب
چو نور روز به از ظلمت شب است چرا
تو صبح شیبت خود شام کرده ای به خضاب
مکن چو دیو جوانی شهاب پیری را
که دانی آخر کز دیو بهتر است شهاب
چه داری از پس پیری امید برنائی
ورای قصران ای دوست کی بود دولاب
چو چنگ گوژ شدستی ز روزگار و هنوز
چو زی ناله عشرت کنی ز عشق رباب
مکن خراب جنان را ز حرص دنیی دون
مده به باد خرد را ز عشق باده ناب
بهوش باش که دمساز ناز تو است خرد
قدم مگیر که غماز راز تو است شراب
اگر بدیت نصیحت کند به جان بشنو
چو نیک گوید ازو برمگرد و روی متاب
ز پند مفسد اگر مصلحی شوی چه عجب
که سیب سرخی گیرد به زردی مهتاب
گرسنه ای نشده است از تو سیر تا شده ای
ز عشق تشنه چشم چو نرگس سیراب
ز درد عشق نگاران سیمگون سیما
به چهره چون زر و لرزان به شخص چون سیماب
نماز و عشق بتان راست کی بود با هم
مکن چنین که نکو نیست سرکه در جلاب
به مسجد آئی با عشق دلبر بت روی
ندید جز تو کسی بت پرست در محراب
گناهها کنی و چشم داری آنگاهی
که روز حشر به رحمت کنند با تو خطاب
حساب خویش هم اینجا بکن گزاف مگوی
که آن نه روز گزاف است هست روز حساب
چه حاصل آید از این مهتران بی حاصل
که جمله عاشق سیمند و سغبه القاب
همی درند چو سگ پوستین یکدیگر
ز پوست آدمیند از درون پوست گلاب
به پوست در چو سگ و پوست برده از دد و دام
که پوستین همه هست قاقم و سنجاب
به صد هزار درج کمتر از خرند ولیک
نهاده خود را در معرض اولوالالباب
ایا برق هوای تو را سوار جفا
ز جور داده عنان و ز جهل کرده رکاب
مسبب از تو به چوب و شکنجه بستاند
هر آنچه جمع کنی سالها به رنج و عذاب
از آن مسبب اسباب تو همی ببرد
که راست می نروی با مسبب الاسباب
منجمان را کذاب خواند پیغمبر
که حکمتشان به خطا مایل است در هرباب
اگر منجم کذاب شد به علم نجوم
تو پس چرا که منجم نه شدی کذاب
دروغ و غیبت و بهتان همی توانی گفت
اگرچه نیست تو را تخت و مبل اصطرلاب
هزار حجت قاطع گرفت بر تو خدای
چه بر زبان رسول و چه در بیان کتاب
که بر صراط زپای تو بر کنم چون تیر
اگرتبه بکنی پای نمل و پر ذباب
فساد و ظلم و خیانت کنی بر آن اومید
که کردگار غفور است و راحم وتواب
نماز و روزه و خیرات چون همی نکنی
که ذوالجلال غیور است و قاهر و وهاب
نعوذبالله اگر کردگار در محشر
به کرده تو کند با تو در خور تو عتاب
مشو به مطبخ دوزخ ز آتش شهوت
جگر پر از نمک و دل ز درد گشته کباب
دلت ز هیبت مرگ اعتبار برنگرفت
چه در مصیبت مام و چه در فجیعت باب
تو را نصیحت اصحاب سود کی دارد
که هیچ سود نکردت مصیبت احباب
گمان مبر که اجل تیربردلت نزند
و گر به تیغ بری موج خون بر اوج سحاب
عقاب مرگ شکارت کند و گرچه به تیغ
شکار باز توانی ستد ز چنگ عقاب
چو آتش اجلت باد دم گسسته کند
چو آب درشدن جان فروشوی بتراب
زمانه زاد تو را هم زمانه خواهد کشت
درست کوئی کو رستم است و تو سهراب
گر اعتقاد نداری هلاک گردی از آنک
بنای سست کند بادهای سخت خراب
ور اعتقاد قوی داری از عذاب مترس
که کوه رانرسد هیچ آفت ازسیلاب
قوامیا چو قیامت کنی به وعظ اندر
فصیح وار دهی درسؤال گور جواب
ببند راه هوس برخرد که بردل تو
هزار در بگشاید مفتح الابواب
معانی ازشکم خاطر صدف وارت
شد است روشن و خوش همچو لؤلؤ خوشاب
ضمیر و طبع تو بی بارنامه نی و خار
قمطرهای شکر داد و قطرهای گلاب
چوزهره وار برون آوری حدیث لطیف
برآسمان دل از زیرفکرت چو سحاب
زبیخ گیسوی شب گوئی آسمان برداشت
به دست صبح زروی عروس روز نقاب
به طبع و خاطر گویند شاعران چو تو شعر
ولیک نیست کسی همسر تو در هر باب
اگرچه هر دو به سندان و پتک سیم کنند
حقیقت است که قلاب نیست چون ضراب
به پای دار ثنای خدای و پیغمبر
که سرفراز شوی ز اهل بیت و ز اصحاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحلیل عمیق مسائل انسانی و معنوی میپردازد. شاعر با زبانی استعاری و نمادین وضعیت بشر را در جهان توصیف میکند، از زندگی مادی و خطاهای انسان گرفته تا سرنوشت او در آخرت.
شاعر از شتابان بودن زندگی و بیاعتنایی به معاصی هشدار میدهد و بر ضرورت توبه و رجوع به خدا تأکید میکند. او پیری و گذر زمان را به تصویر میکشد و به انسان یادآوری میکند که زیبایی ظاهری نمیتواند جبران درون خالی انسان را کند.
شاعر به موضوعات همچون عشق، گناه، عبادت و الهامات روحانی میپردازد و انسان را دعوت به تفکر درباره اعمالش در دنیا و عواقب آن در آخرت میکند. در نهایت، او به نقش نیکوکاران و مکافات الهی اشاره مینماید و بر اهمیت شناخت حقیقت و تقوی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دنیا مکان و فضایی است که مانند بال و تختی بزرگ است، اما در عین حال، میتواند به مکانی دلتنگی و سختی تبدیل شود، مانند یک خوابگاه تنگ و تاریک یا پلی فرسوده که به جایی بینهایت و خالی میانجامد.
هوش مصنوعی: مردم در روز قیامت به میدان آمدهاند و در جایگاهی آمادهباش هستند. دلهایشان را در آغوش ثواب و پاداش الهی قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: یک گروه در این خیمهی بزرگ و دوازدهطاق مستقر شدهاند که بهخوبی با هفت میخ و چهار طناب محکم شده است.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که آن لشکر و خیمهها وجود دارند در حالی که همه افراد در آب خوابیدهاند و غافلند؟
هوش مصنوعی: آیا شکار تو چیزی است که حرام است و به خاطر آن به دوزخ خواهی رفت، در حالی که عقابی به سراغ جان تو آمده است؟
هوش مصنوعی: به دیگران قرض نده و کارهای ناپسند انجام نده. از دروغ گفتن درباره نجات خودداری کن. در زندگیات نیکو رفتار کن و مراقب خودت باش.
هوش مصنوعی: سریع باش در انجام کارهای نیکو و عبادی، زیرا مرگ به تأخیر نمیافتد. نکتهای که باید به یاد داشته باشی این است که از گناهان پرهیز کنی، چرا که عمر، به سرعت سپری میشود.
هوش مصنوعی: اگر موهای تو به رنگ شب باشد، دل در خواب است. بگویم که در شب، خواب درست و حسابی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از دمنوشهای کوهپایه صبح روز ناامیدی طلوع کرده و تو همچنان در خواب نیستی.
هوش مصنوعی: چرا به خاطر آسیبهای پیری، مانند پاییز شدهای، در حالی که باید در زمان جوانی همچون بهار باشی؟
هوش مصنوعی: چهرهاش زرد است مانند برگ درخت، قامتش خمیده است مانند شاخهای که به زمین افتاده، موی سفیدش مانند برف است و دلش تیره و تار است مانند رنگ کلاغ.
هوش مصنوعی: برای اینکه پیری را نتوان پنهان کرد، خودت را با رنگ کردن موها فریب نده. بهتر است به گونهای باشی که حجاب بیرونیات، نشانهای از درونت نباشد.
هوش مصنوعی: مانند این است که نور روز بهتر از تاریکی شب است، چرا تو صبح زندگیات را به رنگ شب آراستهای؟
هوش مصنوعی: ای جوان، مانند دیوان عمل نکن که روزهای جوانی را سپری میکنی و بدان که در نهایت، شهاب درخشان و روشنی که نشانگر پیری است، بهتر از دیو است.
هوش مصنوعی: دوست من، در دوران پیری، چه امیدی به جوانی و خوشبختی میتوان داشت؟ زمانی که زندگی به مانند یک چرخ میگذرد و همه چیز زودگذر است.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی بر تو سخت میگذرد و مشکلات تو را اذیت میکند، هنوز هم میتوانی از عشق و زیبایی لذت ببری و شاد باشی.
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر حرص و طمع دنیا، دل و جان خود را خراب نکن. عشق به نوشیدنی ناب را به باد بده و خرد خود را از دست مده.
هوش مصنوعی: مواظب باش که هوش و عقل تو همرا هبا ناز تو است. قدمهای خود را سنجیده بردار، زیرا این عقل ممکن است اسرار تو را فاش کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی که بدی میکند به تو نصیحتی کند، به جان گوش کن و توجه کن. ولی اگر سخنش خوب است، از او دور نشو و از او روی برمگردان.
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت یک آدم مفسد (نادرست) پیروی کنی و خودت را اصلاح کنی، تعجبی ندارد که مثل یک سیب سرخِ زیبا به نظر برسی در حالی که رنگ زرد مهتاب را هم به خود بگیری.
هوش مصنوعی: تو به خاطر عشق، به اندازهای سیر و خوشحالی که حتی گرسنگی خود را فراموش کردهای و چشمانت به مانند نرگس، پر از شادابی و زندگی است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نقرهای محبوبان به دلیل درد عشق، همچون زر میدرخشد و به خاطر احساساتی متلاطم، مانند جیوه ناپایدار است.
هوش مصنوعی: نماز و عشق به معبودان چه ربطی به هم دارد؟ نکن این کار را، چون این کار ناپسند است. سرکه و شربت غلیظ را نمیتوان با هم مخلوط کرد.
هوش مصنوعی: به مسجد میروی و با عشق به محبوب، جز تو کسی را نمیبینی که در محراب، مشغول پرستش آن بت باشد.
هوش مصنوعی: اگر گناهی را مرتکب شوی و در پی آن به خاطر روز قیامت امید داشته باشی که با رحمتی به تو نگاه کنند.
هوش مصنوعی: حساب و کتاب خود را در اینجا بکن. بیهوده سخن نگو، چرا که این روز، روزی برای حسابرسی و پاسخگویی است.
هوش مصنوعی: این چه فایدهای دارد که این بزرگان و افراد با نفوذ هیچ نتیجهای ندارند و فقط به عشق اسبهایی با نامهای زیبا افتادهاند؟
هوش مصنوعی: انسانها مانند سگها بر روی یکدیگر میدرند؛ آنها از درون، از پوست ظاهری فراتر میروند و به روح و ذات واقعی یکدیگر مینگرند.
هوش مصنوعی: به ظاهر خود مانند سگ و برای خود لباس و ظاهری از دد و دام انتخاب کردهای که در حقیقت همهشان معمولی و بیارزشاند.
هوش مصنوعی: به جای هزاران چیز بیارزش، خود را در معرض توجه صاحبان خرد قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: آیا نور عشق تو باعث شد که از ظلم و بیخبری دچار دردسر شوم و نتوانم کنترل خود را به دست بگیرم؟
هوش مصنوعی: هرچه برای خود با زحمت و سختی جمع کرده باشی، ممکن است به راحتی و به خاطر یک عمل نادرست از تو گرفته شود.
هوش مصنوعی: اگر درست و راستکارانه قدم برنداری، موجبهایی که به تو مرتبطاند، تو را به سوی خود نمیکشانند.
هوش مصنوعی: پیامبر منجمها را دروغگو نامید، زیرا علمشان در هر موضوعی ممکن است نادرست باشد.
هوش مصنوعی: اگر ستارهشناس دروغگو شده باشد و به علم نجوم خیانت کند، پس چرا تو نتوانستهای دروغگو باشی؟
هوش مصنوعی: اگرچه تو جایگاه و قدرت خاصی در اختیار نداری، اما میتوانی به راحتی در مورد دیگران دروغ بگویی، غیبت کنی یا به آنها نسبتهای نادرست بدهی.
هوش مصنوعی: خداوند هزار دلیل روشن و قاطع برای تو آورده است، چه از زبان پیامبر و چه در کلام کتاب.
هوش مصنوعی: اگر پای تو را مثل تیر راهی کنم، و اگر کمی لغزش کنی، پای موریانه و پُر از مگس خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر گرفتار فساد، ظلم و خیانت شوی، به این امید نباش که خداوند بخشنده و رحیم و توبهپذیر است.
هوش مصنوعی: نماز، روزه و کارهای نیک را انجام ندهی؛ زیرا خداوند به شدت مراقب و ناظر است و قدرت و رحمت بینهایتی دارد.
هوش مصنوعی: اگر خداوند در روز قیامت به اعمال تو نگاه کند و با تو به همان اندازه که لایق آن هستی، سخت برخورد کند، از آن پناه میبرم.
هوش مصنوعی: به آشپزخانهی جهنم نرو که آتش شهوت باعث شده دل پر از رنج و جگر پر از تلخی شود.
هوش مصنوعی: دل تو از ترس مرگ ناامید و کمرنگ نشده، نه در سختیهای از دست دادن مادر و نه در زحمتها و مشکلات ناشی از جدایی پدر.
هوش مصنوعی: نصیحت دوستان برای تو چه فایدهای دارد، وقتی که مصیبت و درد از دوستان عزیزت هیچ سودی برایت نداشته است؟
هوش مصنوعی: به گمان نبر که مرگ به سراغ تو نمیآید؛ حتی اگر با شمشیر خود بخواهی از خطرات بگریزی، خون تو همچنان بر فراز ابرها خواهد رفت.
هوش مصنوعی: مرگ همچون عقابی به تو حملهور میشود و حتی اگر با سلاح خودت هم بتوانی از چنگال او فرار کنی، باز نمیتوانی از او بگریزی.
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ مانند آتش به سراغت بیاید و تو را از زندگی خالی کند، مانند آب که به آرامی از ظرفی میریزد، جان تو نیز به تدریج خارج خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانهای که تو را به دنیا آورده، همان زمانه باعث نابودی تو نیز خواهد شد. تو همچون سهراب هستی و در این میان، میتوانی به سرنوشت رستم اشاره کنی.
هوش مصنوعی: اگر به چیزی اعتقاد نداشته باشی، به زودی نابود خواهی شد؛ زیرا بادهای قوی میتوانند بناهای بیاساس را ویران کنند.
هوش مصنوعی: اگر ایمانت محکم باشد، از عذاب نترس. چرا که مثل کوه، هیچ آسیبی از سیلاب به تو نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به گفتار و وعظ خود به صورت فصیح و واضح، جامعه را تحت تأثیر قرار دهی و به سوالات سرنوشت و پس از مرگ پاسخ دهی، به نوعی قیامت برپا کردهای.
هوش مصنوعی: اجازه نده که تمنیات و خواستههای بیپایه بر عقل تو غلبه کنند، زیرا این عقل است که میتواند درهای زیادی را به روی قلب تو بگشاید.
هوش مصنوعی: در دل صدف، دانایی و زیبایی چون مروارید درخشان و خوشرنگ پنهان شده است.
هوش مصنوعی: وجود و طبیعت تو بدون هیچ مدارکی، شیرینی و زیبایی را مانند شکر و گلاب به اطراف خود منتقل میکند.
هوش مصنوعی: اگر همچون سیاره زهره، سخن زیبا و لطیفی را به دل دیگران منتقل کنی، دل همچون آسمان، از اندیشهات پر میشود و همچون ابر، احساسات و افکار تو در آن پخش میشود.
هوش مصنوعی: از ریشههای گیسوی شب به نظر میرسد که آسمان را صبح با دستانش کنار زده و چهره زیبای روز مانند عروسی که نقابش را کنار زده، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: شاعران در طبع و ذهن خود شعر میسرایند، اما هیچکس مانند تو در هر موضوعی همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند هر دو به کار ابزار و وسایل مشغولاند، ولی واقعیتی وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت، چرا که مهارت و استعداد واقعی در اینجا نقش اساسی دارد.
هوش مصنوعی: به پای درخت ستایش خدا و پیامبر، سرفراز خواهی شد از خاندان و یاران ایشان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
[...]
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.