گنجور

 
سنایی

تا بگوید ز انبیا و رسل

چون گرفتم به قهر بر سر پُل

تا بگوید که شیث و آدم را

چون بریدم ز جسمشان دم را

تا بگوید ز کشتن هابیل

که ستم کرد بر تنش قابیل

تا بگوید ز نوش و نوح و لمک

مردن زار و رفتن هریک

تا بگوید ز هود وز صالح

راحت و رنج ناصح و طالح

تا بگوید ز حال ابراهیم

جور نمرود و آن عذاب الیم

حال اسحاق و حال اسماعیل

هاجر و ساره و آل اسرائیل

قصّهٔ رنج یوسف از اخوان

صبر یعقوب و خانهٔ احزان

تا بگوید ز مبتلا ایّوب

دل و جان در عنا و دا مکروب

حال الیاس و یوشع و ذوالکفل

یافته هریک از کفایت کفل

تا بگوید ز موسی و هارون

آل عمران و حوت با ذوالنون

تا بگوید ز گرِیهٔ داود

ناله و آب چشم و طول سجود

تا بگوید ز ملکت پسرش

سایه از پرّ مرغ کرد سرش

انس و جن مر ورا شده مطواع

باد چون مرکبی مطیع و مطاع

تا بگوید ز اشمویل و شعیب

پاکشان جیب و دامن از همه عیب

کالب و دانیال و لوط و خضر

شده هریک ز قوم خویش ضجر

پند لقمان و سرگذشت یسع

دین و دل در ورع بری ز طمع

تا بگوید ز لشکر کفّار

زکریّا بریده از منشار

تا بگوید ز عصمت یحیی

تا بگوید ز نالهٔ عیسی

تا بگوید ز سیّد سادات

که ز ما بر روان او صلوات

احمد مرسل آنکه فضل احد

کرده بر جمله انبیاش اوحد

آفتاب مساجد و خلوات

از حق او را صلوة در صلوات

شیخ ابوبکر و عمّر و عثمان

حیدر آن شیر خالق سبحان

تا بگوید ز حال میرحسن

وآن همه خصم چیره بر یک تن

واندر آن کار پور بوسفیان

یک زمان مر ورا نداده امان

از زنی خواست استعانت و عون

تا شد او هم جلیس با فرعون

تا بگوید ز کربلا و حسین

آن نبی را چو قلب و همچون عین

تا بگوید ز قوم پر شر و شین

شده راضی به قتل میرحسین

شده در نار قاتل و مقتول

رفته با مرتبت به نزد رسول

کربلا گشته گورخانه ورا

کرده تیر عدو نشانه ورا

زان برآوردن هلاک و دمار

از نژاد امیّهٔ خونخوار

تا بگوید که بهر آتش و آب

آب فرعون چون ببردم از آب

تا بگوید ز موت و بعث عُزیر

از بشر آن رخ آوریده به خیر

حال اصحاب کهف و دقیانوس

قصّهٔ تبخلوس و شهر فسوس

تا بگوید ز عاد و عاد نژاد

که به بادش چگونه کردم باد

تا بگوید ز زخم ناگاهان

بر سرِ رهبران ز گمراهان

زان در آوردن رسول از در

زان برون کردن فضول از سر

زان ببردن عروس نیکو روی

ناگهان از کنار زیبا شوی