فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - نکوهش اهل ریا و ستایش علیبن موسیالرضا علیهالسلام
... متاع هفت دریا را کند یک قطره طوفانی
کفش با ثروت کونین شد از شرم خوی افشان
سحابش خواندم و هم هرزه گفتارم ز نادانی ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
... برهنه پای نخواهیم ماند آبله هست
در آن دیار که کفشی به پای همت نیست
چنین که قافله آه می رود به شتاب ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰
پای بی کفش از سری کاید بسامان بهترست
زخم مرهم گیر از چاک گریبان بهترست ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
... راه پرخار و تهی پایان دشت شوق را
آبله کفش است آن هم کی بهر پا می رود
دل به امید مداوای که دیگر خوش کند ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲
... سعادتیست سرو پا برهنگی چکنم
که کفش آبله از پا جدا نخواهد شد
کلیم منع دل از ناله در طریق طلب ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵
... دست شکسته را ببریدن دوا کند
بسیار کفش آبله ها پاره می شود
تا کس سراغ آن گهر بی بها کند ...
کلیم » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - و نیز در مدح ابوالمظفر شاه جهان
... به پشت و روی طومار زبان را
کفش پرداخت کان گوهر و زر
فلک برچید آخر این دکان را ...
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه جهان صاحبقران ثانی
... نیزه را بین جلوه گر چون برق لامع از سحاب
نی غلط گفتم کفش خورشید اوج رفعتست
نیزه زرین بود خط شعاع آفتاب ...
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - تاریخ مسافرت شاه جهان به لاهور
... گلهای خاطر همه را رنگ و بوی داد
ابر کفش که نایب دریای رحمتست
پنجاب را زمرحمت آبی بجوی داد ...
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - کتابخانه دولتخانه اکبرآباد
... چراغ ضعیفان فروزد ز باد
خورد گر زابر کفش بحر آب
نریزد بجز در زمشت حباب ...
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
... ز بحر فطرتش موجیست تدبیر
کفش از پنج انگشت است پنجاب
وز آن پنجاب عالم گشته سیراب
دلش بحری که گوهر بر سر آرد
کفش ابری که بی موسم ببارد
دلش از صیقل الهام روشن ...
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست
... برای حادثات او را پناهیست
رود هرچ از کفش زان بهتر آید
کند ره گم که خضرش رهبر آید ...
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷
... گرفته اینک کشتی زماه نو به کنار
درم نیاید از آن در کفش که آتش را
میان دریا هرگز نبوده است قرار ...
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲
... به گاه حلم نگهدارد آب در غربال
بشکر آنکه ببحر کفش فتاد ز بحر
همیشه کلکش در سجده بود چون انذال ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
... ساغر می به کفم آبله پرخون است
هرکه بیند به کفش دسته گل پندارد
بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹
... عیش دنیا و قسمت من
صحرای فراخ و کفش تنگ است
از وجد نرفت کس به معراج ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹
... خوش بساط سبزه ای افکنده در صحرا بهار
آهوان خوش باشد اما کفش را بیرون کنید
شمع را کی می گذارد باد در صحرا سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵
... سلیم ایام را در عیب پوشی نیست تقصیری
برای هرکه کوتاه است کفش جسته می آرد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی
... شه سریر ولایت علی ولی الله
که می کند به کفش کار ذوالفقار انگشت
ایا شهی که بود گلستان همت را ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت امام رضا (ع)
... که همچو عقد گهر مهره شد سراسر مار
به سرخ رویی شمشیر در کفش علم است
اگرچه زرد بود رنگ اهل دریابار ...
... به آن سری که ز اسباب عقل نیست درو
بجز تعلق کفش و علاقه ی دستار
به آهویی که ز مستی صدای شیر آید ...