زهی ز غیرت ابروت دلشکسته هلال
ز روی خوب تو خورشید را رسیده زوال
چه فتنه ی که زرشک چو طوق زنجیر است
به گاه جلوه درپای حوریان خلخال
زشرم چشم تو نزدیک شد بدان کاید
بسان عقرب بی چشم در وجود غزال
برای آن که مبادا بخون بیالاید
چو در دلم گذری بر میان زدی خلخال
غلط نمودم گویا سفر داری
به سوی روضه دریا دل ستوده خصال
شهنشی که ز حفظش سپند بر آتش
کند قرار چو بر عارض نکویان خال
به وقت قهر بدریا درافکند آتش
به گاه حلم نگهدارد آب در غربال
بشکر آنکه ببحر کفش فتاد ز بحر
همیشه کلکش در سجده بود چون انذال
خراج حلم و رابست از نخست جدا
قراض های زر و سیم بر میان خیال
چنین که جودش رسم سوال را برداشت
به روز حشر عجب گرز کس کنند سوال
چه طبع خواهد تا وصف حلم او گوید
چه پشه خواهد تا کوه را شود حمال
خدایگانا با آن که طبع ساحر من
نفوس ناطقه را میکند زحیرت لال
گه کتاب مدحت ز پرتو معنی
شود گداخته اندر کفم قلم چون نال
چو غوطه دادم در بحر فکر خود را دوش
بدان خیال که کردم تو را مدیح سگال
قلم به بانگ بلند صریر با من گفت
که ای صواب تصور نموده امر محال
مرا زبان دود از مدح او چنین عاجز
ترا زبانی وانگاه مدح اوست خیال
همیشه چون که ندانند جهل را چون علم
همیشه تا که شناسند نقص را زکمال
عدوی جاه ترا نطفه خون خور او به صلب
بدان صفت که در ارحام مادران اطفال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید و توصیف زیبایی و بزرگی معشوق میپردازد و تجلیات عشق و احساسات عمیق شاعر را نسبت به معشوق به تصویر میکشد. شاعر از غم دنوشتههای خود و تأثیر زیبایی معشوق بر دلش صحبت میکند و به تصاویری از شرم و زیبایی اشاره میکند. او همچنین تأملاتی دربارهی فضیلتها و عظمت معشوق میآورد و تأثیر آن بر روح و احساساتش را بیان میکند، در نهایت به این نتیجه میرسد که وصف آن معشوق با کلمات ممکن نیست و قلمش از بیان زیباییهای او عاجز مانده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت ابروی تو باعث شده که دلها شکسته شود، همانطور که هلال ماه تحت تأثیر زیبایی چهرهات به زوال میرسد و از درخشش خورشید کاسته میشود.
هوش مصنوعی: گل زرشک مانند زنجیری است که در دستان حوریان میدرخشد و زیباییاش توجه را جلب میکند. این زیبایی و جلا توجه را به خود معطوف کرده و به نوعی فتنه و جذابیت ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: چشم تو آنقدر زیبا و جذاب است که حتی عقرب هم که بدون چشم است، در برابر وجود تو و زیبایی غزالی که در مقابلش است، شرمنده میشود.
هوش مصنوعی: برای اینکه خون به دل من نیاید، زمانی که تو با عبور از میان دل من، خلخالی را به صدا درآوردی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من اشتباه کردم، چون به نظر میرسد که تو در حال رفتن به مکانی هستی که جایگاه افراد بزرگ و با فضیلت است.
هوش مصنوعی: شاهی که با حفظ امنیتش، سپند را بر آتش قرار میدهد، همچون زنی زیبا با خالی بر چهرهاش است.
هوش مصنوعی: وقتی در عصبانیتم میتوانم آتش به دریا بیندازم، اما در زمان آرامش و صبر، آب را در غربال نگه میدارم.
هوش مصنوعی: سپاسگزاری میکنم از آنکه در دریای مشکلات، کفش من در آب افتاد؛ زیرا همیشه دست من در حال سجده به شکرانه است، مانند آبروی انسانهای فقر و نیاز.
هوش مصنوعی: بخشی از دارایی و ثروت به دست آمده از صبر و بردباری، جدا از زرق و برق و زیباییهای ظاهری، در دل خیال و آرزوها قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که آنقدر بخشندگی و نوعدوستی او را در روز قیامت ستایش خواهند کرد که ممکن است هیچکس جرأت نپرسیدن نداشته باشد.
هوش مصنوعی: چه روحی میتواند صفت بردباری او را توصیف کند؟ چه موجود کوچک و ناتوانی میتواند بار سنگین کوه را به دوش بکشد؟
هوش مصنوعی: خداوندگار، با وجود اینکه قدرت سحر و جاذبهی بینظیری دارم، باز هم از شگفتی و حیرت در برابر اندیشههای عمیق و سخنان گوهرین دیگران به حواسپرتی دچار میشوم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که از نور معنا کتابی در ستایش کسی مینویسم، قلمم در دستانم میسوزد و به مانند نالهای فرومیآید.
هوش مصنوعی: شب گذشته در دنیای تفکراتم غرق شدم و به یاد آن خیالی افتادم که در آن تو را ستایش میکردم.
هوش مصنوعی: قلم به صدای بلند به من گفت که ای درستاندیش، تصور کردن کار غیرممکن، اشتباه است.
هوش مصنوعی: زبان من از ستایش او ناتوان است و نمیتواند به خوبی وصفش کند، اما در عوض، ذهنم پر از خیال و تصور دربارهی اوست.
هوش مصنوعی: هرگاه انسانها ندانند، جهل به مانند دانش باقی میماند، تا زمانی که نقص را بشناسند و بر کمال واقف شوند.
هوش مصنوعی: دشمن تو را در حالتی میخواهد که در رحم مادران، جنینهایی با همان ویژگیها و مشخصات شکل بگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.