گنجور

 
سلیم تهرانی

از عیش دل مرا چه رنگ است

این آینه در طلسم زنگ است

کارم چو صبا همه شتاب است

کاری که نمی کنم درنگ است

گشتم پی کام دل جهان را

جایی که نرفته ام فرنگ است

عیش دنیا و قسمت من

صحرای فراخ و کفش تنگ است

از وجد نرفت کس به معراج

صوفی! اینها خیال بنگ است

شوق تو گداخت پیکرش را

هرچند سرشت بت ز سنگ است

از عشق مشو سلیم ایمن

هر موج محیط او نهنگ است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode