گنجور

 
۷۴۱

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۹

 

... زدست تو خانان نشسته به خانی

زخون عدو لاله گون روی تیغت

ز خون رزان روی تو ارغوانی

امیر معزی
 
۷۴۲

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

... کارش همه فراشی و نقاشی بینم

فراش گل و لاله و نقاش سمن شد

آن کس که خبر یافت که مشک از ختن آرند ...

امیر معزی
 
۷۴۳

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

... چنگل او لعل پاش و مشک فشان شد

شوشه زر دیده ای و دسته لاله

بال و پر او نگاه کن که چنان شد ...

امیر معزی
 
۷۴۴

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

ترک من برگل نقاب از سنبل پرتاب کرد

لاله نعمان حجاب لولو خوشاب کرد

رنگ لعل شکرین او مرا بی رنگ کرد ...

... هر سه از بهر وصال او به کار آمد مرا

رنگ رخسار و لب او چون گل و چون لاله بود

فصل تابستان همی فصل بهار آمد مرا

ازگل و از لاله او اندر آن ساعت به چشم

خانه همچون گلستان و لاله زار آمد مرا

بی لب او چون مزاحم سرد بود از باد سرد ...

امیر معزی
 
۷۴۵

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... تویی آن سرو خرامنده که در باغ جمال

با گل و لاله همه ساله تماشاست تو را

تویی آن ماه دو هفته که در برج نشاط ...

امیر معزی
 
۷۴۶

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

... موی و روی او به باغ و بوستان تشویر داد

سنبل و شمشاد را و لاله خود روی را

زلف و خالش را شناسد هر کسی چوگان و گوی ...

امیر معزی
 
۷۴۷

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

... برخیز و بیا تا ز رخ و زلف تو امشب

پر لاله کنم دامن و پر مشک کنم مشت

امیر معزی
 
۷۴۸

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

... کاو در شکن زلف گرفتار ندارد

ماهی است که مشک تبت و لاله خود روی

با زلف و رخش قیمت و مقدار ندارد ...

امیر معزی
 
۷۴۹

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

دام که بر لاله و عنبر نهند

از پی صید دل غمخور نهند ...

امیر معزی
 
۷۵۰

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... وین برده زعاقلان دل و هوش

سنبل خط و لاله رخ نگاری است

آن ماه سمنبر گل آغوش

از سنبل اوست نوش من زهر

وز لاله اوست زهر من نوش

گویند که یادکن مر او را ...

امیر معزی
 
۷۵۱

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

... ای گشته عالمی به سر زلف تو غلام

بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله

هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام ...

... کالبدر فی الریٰاحین والشمس فی الغمام

ای روی تو چو لاله و قد تو همچو سرو

وی خال تو چو دانه و زلف تو همچو دام ...

امیر معزی
 
۷۵۲

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سنبل است آنکه تو از لاله برانگیخته ای

یا بنفشه است که بر طرف چمن ریخته ای ...

امیر معزی
 
۷۵۳

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

... ای کاش که از بزمم غایب نشدی هرگز

تا بزم من از رویش چون لاله ستانستی

رخسار چو ماه او بگرفت ز خط هاله ...

امیر معزی
 
۷۵۴

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

... باد آید و از حلقه زلفین تو هر شب

بر لاله ستان تو کند مشک فشانی

شادند همه شهر به دیدار تو امروز ...

امیر معزی
 
۷۵۵

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

... آه ازین دلبران زیباروی

رخ ایشان چو لاله بر سر کوه

قد ایشان چو سرو بر لب جوی ...

امیر معزی
 
۷۵۶

امیر معزی » مسمط

 

... مسجد او جویبار منبر او عندلیب

گل به صفت نادرست لاله به صورت غریب

لاله ز گل خرم است همچو خلیل از حبیب

هر که درین روزگار هست ز می بی نصیب ...

... ساخته رود و سرود چنگ زن و شعرگوی

تازه بنفشه به دشت لاله بر اطراف جوی

گشته یکی لعل رنگ گشته دگر مشک بوی

لاله مگر رنگ یافت از لب آن ماهروی

یا ز خط و زلف اوست بوی بنفشه مگر ...

امیر معزی
 
۷۵۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱ - در شکر باری تعالی

 

... چه باران و باد و چه ابر بهار

چه خندان گل و لاله جویبار

همه دیدنی آفریده ست و بس ...

ایرانشان
 
۷۵۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۴۷ - جنگ کوش پیل دندان و نیواسب

 

... بهم برفگند آن سواران کین

ز خون لاله گون کرد روی زمین

برآشفت کوش از سواران خویش ...

ایرانشان
 
۷۵۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۴ - جنگ کوش پیل دندان با چینیان و پیروزی آتبین

 

... همی مرگ بارید گفتی سپهر

ز خون رنگ لاله به ماهی رسید

ز خاک آسمان را سیاهی رسید ...

ایرانشان
 
۷۶۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۵۶ - نکوهش شاه چین سپاه خویش را

 

... سواری افگنده ست و کرده تباه

ز خون جوشن و تیغ او لاله رنگ

دهان و لبانش چو کام نهنگ ...

ایرانشان
 
 
۱
۳۶
۳۷
۳۸
۳۹
۴۰
۳۶۲