مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
... چه نامبارک مرغی که در هوای تو نیست
میان موج حوادث هر آنک استادست
به آشنا نرهد چونک آشنای تو نیست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳
... که زشت صنعت و مبغوض گوهر و رسواست
اگر چه بحر کرم موج می زند هر سو
به حکم عدل خبیثات مر خبیثین راست ...
... چو کاسه بر سر بحری و بی خبر از بحر
ببین ز موج تو را هر نفس چه گردشهاست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱
... تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد
که از درون دلم موج های فریادست
اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند
یقین شود که نه بادست ملک آبادست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶
... در تک این بحر چه خوش گوهری
که مثل موج قراریم نیست
بر لب بحر تو مقیمم مقیم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷
... گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد
گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند
خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶
... طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شود
ای مانده زیر شش جهت هم غم بخور هم غم مخور ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹
... از تبریز شمس دین سوی که رای می کند
بحر چه موج زد گهر بر در ما چه می کند
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱
... زهره می پرست من از قمری چه می شود
بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت
خیره بمانده ام که او از گهری چه می شود ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴
... دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
ملک ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳
... شود غازی ز بعد آنک صد باره شهید آید
غلام موج این بحرم که هم عیدست و هم نحرم
غلام ماهیم که او ز دریا مستفید آید ...
... که از یک قطره غسلت هزاران داد و دید آید
خطر دارند کشتی ها ز اوج و موج هر دریا
امان یابند از موجی کز این بحر سعید آید
چو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عیدی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹
... کشتی وجودم همه در بحر نهان شد
آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد
و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳
... بود انصاف و انصاف آن پسندد
دلا می جوش همچون موج دریا
که گر دریا بیارامد بگندد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲
... زان خانه نوح کشتیی بود
کز غیب بدید موج مرصاد
خفتیم میانه خموشان ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸
... چون بحر نهان به مظهر آید
ماننده موج بی قرارید
هنگام نثار و درفشانی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸
دشمن خویشیم و یار آنک ما را می کشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵
... شب ز اخوان صفا ناگه چنین روزی بزاد
موج زد دریا نشانی یافت زین شب آسمان
آن نشان را از تفاخر بر سر و رو می نهاد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۱
... یک دمت سازد قزلبک یک دمت صارو کند
موج آن دریا مجو کو را مدد از جو بود
آن بجو کز نور جان دو پیه را دو جو کند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۶
... مر مرا در هیچ صفی آن زمان آن جا ندید
موج دریاهای رحمت از دلش در جوش شد
هم نظر می کرد هر سو هم عنان را می کشید ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۳
... نه سبوی او بدیدم نه ز ساغرش چشیدم
که هزار موج باده به دماغ من برآمد
بگشاد این دماغم پر و بال بی نهایت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴
... همه خانه ها که آمد در آن به سوی دریا
چو فزود موج دریا همه خانه ها درآمد
همه خانه ها یکی شد دو مبین به آب بنگر ...