گنجور

 
مولانا

پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند

خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند

چنگ را در عشق او از بهر آن آموختم

کس نداند حالت من ناله من او کند

ای به هر سویی دویده کار تو یک سو نشد

آنک در شش سو نگنجد کار او یک سو کند

شیر آهو می‌دراند شیر ما بس نادرست

نقش آهو را بگیرد دردمد آهو کند

باطنت را لاله سازد ظاهرت را ارغوان

یک دمت سازد قزلبک یک دمت صارو کند

موج آن دریا مجو کو را مدد از جو بود

آن بجو کز نور جان دو پیه را دو جو کند

خوش قمررویی کز این غم می‌گذارد چون هلال

خوش شکرخویی که با آن شکرستان خو کند

آهنی کو موم شد بهر قبول مهر عشق

خاک را عنبر کند او سنگ را لؤلؤ کند

دل کباب و خون دیده پیشکش پیشش برم

گر تقاضای شراب و یخنی و طرغو کند

لکلک آن حق شناسد ملک را لکلک کند

فاخته محجوب باشد لاجرم کوکو کند

آب و روغن کم کن و خامش چو روغن می‌گداز

خرم آن کاندر غم آن روی تن چون مو کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۴۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند

رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند

روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد

هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند

دختران تاک رز را گر ببیند باده خوار

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
صائب تبریزی

دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند

پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند

در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟

در سفال تشنه چون نشو و نما ریحان کند؟

می شود مطلق عنان نفس از وفور مال و جاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

جلوه قد تو گر از ناز دامن بر زند

باغبان از گلستان از سرو قمری دل کند

غمزه ات در بزم خوبان مست خود را افگند

رنگ بر رخساره عصمت میان را بشکند

صامت بروجردی

هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند

یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند

آنکه اندر ماتمش در باغ جنت روز و شب

اشک حسرت مصطفی از چشم گریان تر کند

آنکه تا روز جزا اندر نجف شیر خدا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه