پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری

کافور بر گرفت ز که باد عنبری ...

... با ما نشسته ای بسعادت بتخت بر

وز همت بلند بچرخ برین بری

هولت بروم و بیم بترک و فزع بهند ...

... از بخت فر خجسته و فرخنده اختری

بادت مدام چرخ بکام و زمانه رام

وز دولت سعادت و اقبال برخوری ...

... خداوند روی زمین بوالخلیل آن

که ناوردش اندر هنر چرخ یاری

نه از مهر او بیشتر هست فخری ...

... کزو گشت زندانشان هر دیاری

دژی چرخ بالا ببالا و پهنا

در او هر سرایی به از قندهاری ...

... ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا

ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری

بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

چو آن زلف بخم بینم ز غم پشتم بخم گردد ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

رخی دارد چو ماه نو شود پر لاله باغ از وی ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگر گاه انجم لشگری بادا

بتی دارم چو ماه نو بزیر میغ گرد اندر ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش ...

... چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش

نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش

نیاید روز بخشیدن برابر ماه تابانش ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

زمانه بیشتر داند ز هرکس پیشگاهش را ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

که داند جز تو عنبر را طراز مشتری کردن ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

خداوند سپهر او را خداوند زمین دارد ...

... گهی فرمان بر آن راند گهی پیشی برین دارد

مر او را برتر از هرکس همی چرخ برین دارد

ز بهر جان بدخواهانش مرگ اندر کمین دارد ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

امیر نامور بادی چو ما را نامور کردی ...

... خداوند خداوندان همیشه لشگری بادا

مر او را چرخ لشگرگاه و انجم لشگری بادا

... بزیر هر درختی در گروهی آدمی بینی

گرفته چرخ را مشگین تو چون مرد غمی بینی

شده روز اندر افزونی و شب را در کمی بینی ...

... نبرده جعفر آن کاحکام یزدان داد گام او را

همی گردن نهد ناکام چرخ تیز گام او را

جهان داران فراوانند لیکن هست نام او را ...

... کوه و دریا برنگیرد روز رادی جود او

چرخ و انجم برندارد روز مردی جنگ او

گر بکوه قارن اندر می گسارد بزم او ...

... مشتری فرهنگ جوید دایم از فرهنگ او

گر کند شبرنگ او با چرخ گردون تاختن

بی گمان از گرد گردون بگذرد شبرنگ او

چرخ دایم هست بسته زیر تنگ و بند او

مرگ دایم هست بسته زیر بند تنگ او ...

... وان کند آهنگ آنکس کو کند آهنگ او

دارد از نیرنگ سازی چرخ گردون دست باز

گر بجنگ اندر ببیند روز کین نیرنگ او ...

... چون تو از هنگام آدم باز تا هنگام تو

چرخ گردون را بلندی همت تو وام داد

هست پشت چرخ گردون خصم زیر دام تو

بدل بدرد شیر را گر بشنود آواز تو ...

... بر درختان صورت جوزا پدید آرد همی

هرکه بیند بوستان را چرخ پندارد همی

باد بر گل بار مشک تبتی آرد همی

کوه و صحرا را گوزن و رنگ بسپارد همی

قمری خوش بانگ بانگ از چرخ بگذارد همی

بانک او هرکس ببانک رود انگارد همی ...

... من چو ایدر باشم آنجا هم چو آنجا ایدرم

ور بدولت روزگار از چرخ بگذارد سرم

خادم این درگهم جاوید و خاک آن درم ...

... وصف فضل او نباشد کردن از سیصد یکی

گر کند چرخ برین از وصف او مسطور طور

فور اگر در هند تیغ تیز او بیند بخواب ...

... از بیم تیغ او می چون رنگ رنگ شد

سهمش بسوی چرخ گذر کرد یک شبی

تا روز حشر بین شباهنگ هنگ شد ...

... بنگر که جانش تیغ تو در خورد خورد کرد

از چرخ پیر آنکه فرو ماند چون زمان

او را سخاوت تو جوانمرد مرد کرد ...

... همچو منقاری شد از شنگرف و در منقار قار

خاک را یمن یمین الدین چو روشن چرخ کرد

چشم او روشن معین باد انجم سیار یار ...

... لاله پیشانی و گل رخساره و عناب ناب

تیر چرخ این بیت را خوش چون بخواند بر نجوم

مشتری گوید که احسنت ای ترا آداب داب ...

... خروشان عندلیب از شاخ عرعر

ایا ابر سیه بر چرخ نیلی

نه دریایی نه جیحونی نه نیلی ...

... بمردی با عدو آتش فرازان

ز فخر نام او بر چرخ نازان

نگین و خامه و منجوق و منبر ...

... زر از روزگار آگاه بادا

خدایش یار باد و چرخ یاور

... بادت چندان بقا کاب و گل و شاخ و کشت

نامه عمر تو چرخ تا بقیامت نوشت

جامه فر تو دهر با کف اقبال رشت ...

... چندان که باد و خاک بهم سازگار نیست

تو دوستدار خلق و ترا چرخ دوستدار

نفرین بر آن کسی که ترا دوستدار نیست ...

... بر همه مردم جهان بخشود

دار و گیر جهانیان را چرخ

ز تن و جان و دل ترا بزدود ...

... رطل می سرخ گیر بر بهی زرد

چرخ پر از دود گشت ز ابر سیه فام

و ابر بآب از رزان بشست سیه گرد ...

... روانش آخته با دو دلش گداخته باد

مخالفان ترا چرخ کرده باد نوان

موافقان ترا مشتری نواخته باد ...

... دشمنانش را همیشه مسکن اندر چاه باد

پیشگاهش چرخ باد و همنشینش بخت باد

غمگسارش دهر باد و می گسارش ماه باد ...

... دایم او بیچارگان را چاره و فریاد باد

عادت او هست نیکی چرخ با او نیک باد

پیشه او هست رادی بخت با او راد باد ...

... بهر کجا که بوی بخت همنشین تو باد

بهر کجا که روی چرخ رهنمای تو باد

جهانیان همه هستند پایدار بتو ...

... باد سرد و نار گرم او را نیازارد به تیر

تا بود بر چرخ نار و تا بود بر دشت باد

دوست دارد ایزدش بر عذر آن دادش چو درد ...