گنجور

 
قطران تبریزی

تا جهان باشد بکام و نام شاهنشاه باد

آفتابش تاج باد و آسمانش گاه باد

دست بیدادی بداد از مردمان کوتاه کرد

باد عمر او دراز و رنج او کوتاه باد

مشتری دمساز او را سال و مه دمساز باد

واسمان بدخواه او را روز و شب بدخواه باد

خوان او و ملک او پاینده همچون کوه باد

دشمن او زرد و ناپاینده همچون کاه باد

دوستانش را همیشه جایگه بر تخت باد

دشمنانش را همیشه مسکن اندر چاه باد

پیشگاهش چرخ باد و همنشینش بخت باد

غمگسارش دهر باد و می گسارش ماه باد

تا بود شاهی و شادی تا بود رادی و داد

راد باد و داد باد و شاد باد و شاه باد