یافت زی دریا دگر بار ابر گوهر بار بار
باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهر بار بار
چونکه از باریدنش هر دم زمین خرم شود
بر زمین گوهر ز چشم خویش گوهر بار بار
هرکجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد
مرغ نوروزی سرایان بر سر گل زار زار
باد بفشاند همی بر سنبل و عبهر عبیر
ابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار
باغ همچون لعبتی زیبا و دلکش گشت و شد
پیش او از گونه گون گل لعبت فر خار خار
لاله اندر بوستان چون طوطی خفته ستان
بر سر منقار خون و بر بن منقار قار
تا شمر شد از صبا پرچین چو پر باز باز
باغ بفروشد همی چون لعبت طناز ناز
چون بطرف باغ بنماید گل خودروی روی
دست دلبر گیر و جای اندر کنار جوی جوی
برده از مرجان بگونه لاله نعمان سبق
برده از مطرب بدستان بلبل خوشگوی گوی
بستد از یاقوت بسد لاله و گلنار رنگ
یافت از کافور و عنبر خیری و شب بوی بوی
از نسیم سنبل و گل گشت چون خرخیز باغ
وز دم زلف بت من گشت چون مشکوی کوی
چشم من چون چشمه آموی گشت از هجر تو
تن بخون در چون میان چشمه آموی موی
بر سر گل مشک تر از زلف عنبر بیز بیز
خون عاشق خیز و از آن غمزه خونریز ریز
ای بخوبی بر بتان کابل و کشمیر میر
مردم از بس آوری بر وعده ها تاخیر خیر
گر کسی در بیر زلفین ترا بیند بخواب
پر عبیر و عنبرش گردد گه تعبیر بیر
لاله از تو یافته سرخی به هنگام بهار
آبی از من یافته زردی بماه تیر تیر
هست مردم را شب و شبگیر روی و موی تو
موی را شب دان مدام و روی را شبگیر گیر
غمزه تو عاشقان را دل بدوزد بر جگر
همچو خسرو بر جگر دوزد بزخم تیر بیر
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
ای که دست راد تو بخشد بر آمال مال
ای که بر سر گستراندت طایر اقبال بال
ای که یاد تیغت ار بر بحر عمان بگذرد
گردد اندر بحر عمان بی روان ز اهوال وال
زال زر اندر ازل زلزال شمشیر تو دید
در ازل شد خنگسار از هول آن زلزال زال
بدسگال از بیم تو چون نال شد باریک و زرد
از غم تیمار سال و ماه نالان نال نال
گر بشب یاد آورد چیپال هند از کین تو
باز نشناسد بروز از قامت چندال دال
جان خصمانت زیان در غم بطمع سود سود
وز دل یارانت سود خرمی بزدود دود
تا جهان آباد باشد جان و تنت آباد باد
کز همه عیبی تنترا روزگار آزاد زاد
دشمنانت مانده روز و شب میان خار خوار
دوستانت سال و مه بر لاله و شمشاد شاد
باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم
پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد لاد
باده گلگون خور و فریاد ناور یاد هیچ
تا کند بلبل فراز شاخ گل فریاد یاد
داد بستان از بهار و عمر خرم بگذران
کاسمان از خرمی روی زمین را داد داد
باده از گلگون رخان و سیمگون دستان ستان
با بتان بغنو بکام خویش در بستان ستان
کرده از سنبل سپردن شاخ مینا رنگ رنگ
گشته چون مرجان ز گل فرسنگ در فرسنگ سنگ
داده بود اندر خزان نارنگ را شب بوی بوی
شنبلید اندر بهاران بستد از نارنگ رنگ
از صبا پر تنگهای عنبرآگین گشت دشت
آهوان را دشت گشت از عنبرآگین تنگ تنگ
بلبل اندر باغ دارد گویی اندر نای نای
صلصل اندر راغ دارد گویی اندر چنگ چنگ
ابر نیسانی به باران در چمن پرورد ورد
گشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد
دشمنانش را نگردد ماتم ایج از دور دور
دوستانش را بود گرد سرای از سور سور
وصف فضل او نباشد کردن از سیصد یکی
گر کند چرخ برین از وصف او مسطور طور
فور اگر در هند تیغ تیز او بیند بخواب
باز نشناسد برنگ از غالیه کافور فور
از رضای او شود چون بهرمان سرخ سنگ
وز خلاف او شود چون مردم مسحور حور
آسمان با او ندارد چون زند پرتاب تاب
سرخ کرد از کشتن خصمانش چون عناب ناب
ای به بزم و رزم و داد ودین تو بهرام رام
دشمنان را پر شرنگ از بیم تو ناکام کام
چون شود چنگ تو جفت تیغ خون آشام و تیز
چون شود دست تو یار رطل جان انجام جام
دشمنانت را شود چون دام بر اندام موی
دوستانت را شود چون حله بر اندام دام
از سخا بد نام باشد نام گنجی پیش تو
وز کرم بد نام باشد مدحت تو نام نام
گر بروز روشن اهل شام تیغت بنگرند
روز روشن گردد از بیمت بر اهل شام شام
گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای
باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.