گنجور

 
قطران تبریزی

رنگ زمین زرد گشت و طبع هوا سرد

رطل می سرخ گیر بر بهی زرد

چرخ پر از دود گشت ز ابر سیه فام

و ابر بآب از رزان بشست سیه گرد

زاغ گرفته براغ مسکن بلبل

نار گرفته بباغ جایگه ورد

باد ز گلبن پرند سرخ بیاویخت

و ابر بصحرا حریر زرد بگسترد

باد خزان بر چمن ز بدره فشانی

شاخ بهی را چو دست شاه جهان کرد

میر زمین لشگری که از کف رادش

از گهر زر و سیم گرد برآورد

از سر یاران او مباد جدا ناز

از تن خصمان او مباد بری درد