گنجور

 
قطران تبریزی

رنگ زمین زرد گشت و طبع هوا سرد

رطل می سرخ گیر بر بهی زرد

چرخ پر از دود گشت ز ابر سیه فام

و ابر به آب از رزان بشست سیه گرد

زاغ گرفته به راغ مسکن بلبل

نار گرفته به باغ جایگه وَرد

باد ز گلبن پرندِ سرخ بیاویخت

و ابر به صحرا حریر زرد بگسترد

باد خزان بر چمن ز بدره فشانی

شاخ بهی را چو دست شاه جهان کرد

میر زمین لشگری که از کف رادش

از گهر زر و سیم گرد برآورد

از سر یاران او مباد جدا ناز

از تن خصمان او مباد بری درد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

مردم سفله به سان گرسنه گربه

گاه بنالد به زار و گاه بخرد

تاش همی خوار داری و ندهی چیز

از تو چو فرزند مهربانت نبرد

راست چو چیزی به دست کرد و قوی گشت

[...]

منوچهری

مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد

موی سر او سپید گشت و رخش زرد

تا کی ازین گنده‌پیر، شیر توان خورد

سرد بود لامحاله هر چه بود سرد

صامت بروجردی

مهر جان ذوق بندگی ز دلم برد

شیشه عقلم به سنگ جهل هوا خورد

گشته ز صاف حیات قسمت ما درد

گر پسری زشت و کور از پدری مرد

ایرج میرزا

در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز

بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد

بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم

خاطرش از دست برد کُرد بیازرد

بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ایرج میرزا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه