گنجور

 
۵۴۰۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

... در سینه دور ازو چو کند اضطراب دل

هر لاله اش شمیم کباب جگر دهد

جایی که خون فشان گذرد چون سحاب دل ...

جویای تبریزی
 
۵۴۰۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰

 

... تا سیه مستیم از صهبای سودای تو بود

من به رنگ لاله جام از کاسه سر داشتم

آفتاب عشق برق خرمن نخوت بود ...

جویای تبریزی
 
۵۴۰۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۹

 

ما را بود ز خون جگر لاله رنگ چشم

بادا ترا ز باده بهار فرنگ چشم ...

جویای تبریزی
 
۵۴۰۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۱

 

... همیشه با دل پرخون به رنگ غنچه خندانم

خون حسرت لاله آسا در ایاغت می کنم

ای جگر از آتش دل باز داغت می کنم

جویای تبریزی
 
۵۴۰۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۴

 

... من این آیینه را در کلفت زنگار نگذارم

بر آن عزمم که از طوفان اشک لاله گون جویا

به گرد شهربند جسم یک دیوار نگذارم

جویای تبریزی
 
۵۴۰۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۸

 

... فرش است شیشه پاره رنگ شکسته ام

چون غنچه های لاله نشکفته در چمن

گلهای داغ در غم او دسته بسته ام ...

جویای تبریزی
 
۵۴۰۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲

 

... گشته ام دیوانه تر تا سوختم داغ جنون

لاله سان گنجینه دار مایه سودا شدم

زان می ام جویا که در کام دل امشب ریختند ...

جویای تبریزی
 
۵۴۰۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۹

 

... ز جوش غم گره شد در دل تنگ

چو داغ غنچه های لاله آهم

جویای تبریزی
 
۵۴۰۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۱

 

... مزه گردانده شیره جانم

ریخت دردت چو غنچه لاله

یک بغل داغ در گریبانم

جویای تبریزی
 
۵۴۱۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۰

 

... به ضبط خویش تا کی غنچه می مانی که در آخر

به خون دل چو برگ لاله باید دامن آلودن

اسیر شعله حسنی که در بزم تماشایش ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۳

 

... یک بغل نور نماید به ته پیراهن

نه همین لاله ز داغت ره صحرا بگرفت

تا تو از باغ شدی خاک نشین گشت چمن ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

... باخت همچون آسمان لنگر زمین

لاله و گل می دهد بوی کباب

تا شد از یک قطره اشکم تر زمین ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷

 

... ز کتمان غمش تنگ آمدم بی طاقتی رحمی

گل چاک دلم را لاله سان در جی و دامن کن‏

چراغان ساز جویا تربت فرهاد و مجنون را ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۵

 

از عاشقان چه گویم و صبر و توانشان

خندان بود چو لاله دل خونفشانشان

رفتم پی سراغ دل و دیده یافتم ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۹

 

... داغ داغ است لخت لخت دلم

لاله زار مرا تماشا کن

گشته آبستن هزار سحر ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰

 

... نبود در نظرش غیر پدیدآور او

ریزد از لاله به تحریک نسیمی بر خاک

بسکه سرشار می رنگ بود ساغر او ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰

 

... آسمانی خورد گویا غوطه در خون شفق

از وفور لاله و گل بسکه خوش رنگ است کوه

از ضعیفی گرچه وزن یک پرکاهم نماند ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۳

 

به جام لاله می رنگ تا بود در کوه

بنوش می به دف و چنگ تا بود در کوه ...

جویای تبریزی
 
۵۴۱۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

... که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

سیاهی ریزد از داغی چو بر دامان پرخونی ...

جویای تبریزی
 
۵۴۲۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۵

 

... قربان تو قربان تو قربان تو جتی

چون غنچه لاله کچه ام گل کند آخر

داغ است دل از آتش پنهان تو جتی ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۲۶۹
۲۷۰
۲۷۱
۲۷۲
۲۷۳
۳۶۲