گنجور

 
جویای تبریزی

برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!‏

چراغی بر مزار کشتگان خویش روشن کن!‏

گل شب زنده داری از ریاض زندگانی چین

‏ متاع فیض بر بالای هم چون ماه، خرمن کن!‏

ز کتمان غمش تنگ آمدم، بی طاقتی رحمی

گل چاک دلم را لاله سان در جی و دامن کن!‏

چراغان ساز جویا تربت فرهاد و مجنون را

گل از اشک جگرگون کوه و صحرا را به دامن کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode